در همین لحظات و با گذشتن هر ثانیه بحران انسانی در باریکه غزه بیش از پیش ساکنان را به سمت مرگی تحمیلی پیش میبرد. از آسمان بمبهای چند تنی بر سقف ساختمانها، بیمارستانها و پناهگاهها فرود میآید؛ از زمین نیز همه مجراهایی ارتباطی به بیرون قطع شده است، متجاوزان نه اجازه ورود آب، دارو و سوخت را میدهند و نه حتی اجازه خارج شدن را به زنان و کودکان بیدفاع میدهند.
نوشتن از ابعاد جنایتی که در این روزها در نوار غزه میگذرد به تفصیلی بیش از این نیاز دارد اما یک واقعیت ساده و یک خطی وجود دارد: غزه محل رخداد جنایتی است که در تاریخ بشر هیچ بدیلی ندارد.با توقف روی همین واقعیت یکخطی میشود روی یک فرامتن ویژه تمرکز کرد: «این جنایتی با روایتی توجیه و نرمالیزه میشود؟»
روایت متجاوزان درباره آنچه که بر سر مردمان غزه میآورند این یک مبدا گمراهکننده تاریخی دارد. تاریخ در روایت صهیونیستها از کمتر از یک ماه پیش یعنی هفتم اکتبر۲۰۲۳ شروع میشود. تاریخی که در آن عملیات «طوفان الاقصی» آغاز شد و رژیم صهیونیستی بزرگترین ضربه تاریخ خود را از گروههای مقاومت فلسطینی دریافت کرد. بر اساس این روایت هر آنچه بر سر مردم غزه میآید نتیجه عملیات «طوفان الاقصی» است. هرچند که حتی پذیرش «طوفان الاقصی» بعنوان مبدا ماجرای فلسطین نیز نمیتواند هیچ جوازی برای نسلکشی این روزها در غزه باشد اما متجاوزین سعی دارند تا با تکرار و تثبیت روایتی که در آن مبدا نزاع در هفتم اکتبر بوده است خود را در موضع دفاعی قرار دهند.
با این مقدمه آیا داستان فلسطین از هفتم اکتبر امسال آغاز شده است؟ آیا حملات صهیونیستها به فلسطینی نتیجه «طوفان الاقصی» است یا این عملیات نتیجه ۷دهه اشغالگری، انسانزدایی از فلسطین، آپارتاید و نسلکشی صورت گرفته از سمت اشغالگران است؟ آیا فلسطینی در طول این ۷دهه با ابزاری جز اسلحه موفق به دفاع از بدیهیترین حقوق خود شدهاند؟
پاسخ به سوالات بالا دوسوی روایتها را از واقعیتی که این روزها بر غزه میگذرد روشن میسازد. آنچنان که نه داستان ظلم بر فلسطینیها از یک ماه پیش آغاز شده و نه «طوفان الاقصی» نخستین سکانس این تراژدی معاصر بوده است. تاریخ هم به انحا متعددی ثابت میکند که نه صلح و عقبنشینی، نه امیدواری به مداخله نهادهای بینالمللی و حتی به رسمیت شناختن اشغالگران هیچکدام ذرهای موقعیت فلسطین را بهبود نبخشیده است و آنها همین موجودیت پراکنده و پرتراکم خود در نقاط محدودی از جغرافیای خویش را نیز با مقاومت به دست آوردهاند.
با چنین ادراکی عملیات غافلگیرانه «طوفان الاقصی» نه یک تهاجم که اتفاقا فعالانهترین شکل دفاع یک ملت به حساب میآید، ملتی که برای موجودیت خود میجنگد.
روایتها اما لزوما از نقطه صفر شروع نمیکنند و با مبدایی که از یک واقعیت به ما ارائه میدهند کارکردی ضدواقعیت پیدا میکنند. به زبان سادهتر یک روایت لازم نیست به ما اطلاعات غلط بدهد تا ضدواقعیت شود، تنها با تغییر مبدا تحولات میشود از مجموعهای اطلاعات صحیح برای یک جمعبندی ضدواقعیت بهره برد.
قضاوتهای ما نسبت به تمامی مقاطع تاریخی برآمده از روایت تثبیت شدهای است که از آن رخداد داشتهایم. روایت استعماری از تاریخ همواره به دنبال محو کردن مبدا پیدایش نزاعهاست. در تاریخی که مبدا آن مخدوش شده باشد مبارزات آزادیخواهانه علیه استعمارگران رفتاری خشونتآمیز و تروریستی به حساب میآید؛ بومیان ذاتا نسبت به سفیدپوستها عقبافتادهاند و طردشدگان اقتصادی و فرهنگی به علت ناتوانی خود(و نه نابرابر بودن شرایط بیرونی) مطرود شدهاند.
تاریخنگاری استعماری با حذف مبدا، خواننده خود را از یافتن مقصد نیز محروم میکند. تاریخی که سراسر انباشتی از وقایع است اما سیر روشنی ندارد نمیتواند آگاهی تاریخی را نیز برای ملتی به ارمغان بیاورد.
شاید آشناترین مبدازدایی از تاریخ معاصر را بتوان در واقعه ۱۳آبان ۱۳۵۸ پیدا کرد. واقعهای که در آن دانشجویان پیرو خط امام(ره) با تصرف سفارت آمریکا که به «لانه جاسوسی» مشهور شده است رابطه تهران و واشنگتن را در نخستین ماههای پس از پیروزی انقلاب اسلامی به یک تقابل حداکثری رساندند.
مبدازدایی از تاریخ به دنبال آن است که ۱۳آبان را آغاز رابطه خصمآلود آمریکا با ایران به حساب آورد. در این ضدواقعیت آنچه که تا پیش از این تاریخ جریان داشت نرمال بوده و با یک ماجراجویی از سوی دانشجویان ایرانی وارد مرحله نزاع شده است.
برای عبور از این مبدازدایی باید در نخستین گام این سوال را پرسید که چه ظنی دانشجویان وقت را به این جمعبندی رساند که نقشه تصرف سفارت آمریکا را طراحی کنند؟ آیا چنین ایدهای در خلا شکل گرفت؟ یقینا پاسخ به این سوال منفی است.
تجربه ربع قرن پیش از تصرف سفارت آمریکا یعنی کودتای ۲۸مرداد۱۳۳۲ که از قضا دولت آمریکا در آن عاملیت جدی داشت و سلسلهای از مداخلات این دولت برای سرنگونی دیگر کشورهایی که نظامهای انقلابیشان به دنبال استقلال ملی کشورشان بود این جمعبندی را برای دانشجویان به وجود آورد که بقا انقلاب جز از مسیر ریشهکن کردن فعالیتهای آمریکا در خاک ایران نمیگذرد. باوری که از قضا اسناد منتشر شده از سفارت آمریکا نیز به خوبی آن را تصدیق کرد.
با این نگاه ۱۳آبان ۱۳۵۸ روز صفر یا مبدا تاریخ نزاع میان ایران و آمریکا به حساب نمیآید. مبداگذاری این روز و تبدیل واکنش ایرانیان به عاملیت آمریکا در کودتای ۲۸مرداد به یک کنش آغازین، سدی مقابل فهم یکی از مهمترین نقاط عطف تاریخ معاصر ایران است. تردستی جریانهای غربگرا برای مبداگذاری این روز به عنوان نخستین پرده از تخاصم آمریکا علیه ایرانیان همانقدر ضدواقعیت است که فرض گرفتن شروع تجاوز صهیونیستها به خاک فلسطین در واکنش به «طوفان الاقصی» کارکردی خلاف واقع دارد.