تهران- ایرنا- انــدیشه‌های عرفانی به خصوص تسلیم و رضا در اشعار پـروین فراوان است، قــدرت سخنوری وی عــالی و سرشار از انسان دوستی است، تصاویر در اشعار وی ساده و عینی است، شاید بتوان گفت حجب و حیا، شرایط اجتماعی، اهمیت دادن بـه دیگران و خود را نادیده انگاشتن و غم و اندوه جامعه زمان شاعر مانع از آن شده که پروین احساسات و رنج‌های خویش را به رشته شعر بکشد.

پروین اعتصامی (۲۵ اسفند ۱۲۸۵ تبریز / ۱۵ فروردین ۱۳۲۰ تهران) از کودکی زیر نظر پدرش و استادانی چون علی‌اکبر دهخدا و محمدتقی بهار سرودن شعر را آغاز کرد.

پــدر او یوسف اعتصامی آشتیانی، از شاعران و مترجمان دوران خود بود که در شکل‌گیری زندگی هنری پروین و کشف توانایی‌ها و ذوق و گرایش او به سرودن شعر نقش مهمی داشت.

تنها اثر چاپ و منتشر شده از پروین، دیوان اشعار اوست که دارای ۶۰۶ شعر شامل اشعاری در قالب‌های قطعه، قصاید و مثنویات و تمثیلات است.

پروین در اشعارش کمتر از حدیث نفس سخن گفته است. پــروین از بدیع ترین و دلاویز تـرین شکوفه های ادب فارسی و یکی از منادیان محبت، انسانیت و تقواست. غم و اندوهِ پــروین از دیدن وضع پریشان طبقات محروم بود. او شاعری پاک طینت، پاکدامن، خوش رفتار و متواضع بود.

اشعار پروین جولانگاه شخصیت های خیالی و سرشار از احساس و عاطفه است سخنش بردل می نشیند چون برخاسته از دل است. به قول سعدی علیه الرحمه :« که هرچ از جان برون آید نشیند لاجرم بر دل»

انــدیشه های عرفانی به خصوص تسلیم و رضا در اشعار پـروین فراوان است. قــدرت سخنوری وی عــالی و سرشار از انسان دوستی است. تصاویر در اشعار وی ساده و عینی است. شاید بتوان گفت حجب و حیا، شرایط اجتماعی، اهمیت دادن بـه دیگران و خود را نادیده انگاشتن و غم و اندوه جامعه زمان شاعر مانع از آن شده که پروین احساسات و رنجهای خویش را به رشته شعر بکشد. پروین در اشعارش مدافع حقوق کشاورزان، محرومین، یتیمان و شریک درد و غم رنجدیدگان است. این هنر شاعر است کـه توانسته عشق را در گفتار خود به شکلی جذّاب و اسلوبی بغایت لطیف بپروراند. پــروین صنعت مناظره در شعر را به اوج خود رساند. مناظره های وی که تماماً نمادی از خلق و خوی انسان هاست در نوع خود بی نظیر است. برای نمونه در مناظره «مست و هُشیار» ریا و تظاهر رواج فساد و ارتشاء که همچون موریانه ای پایه های سلامت جامعه را از بیخ و بن خورده است به روشنی نشان داده شده است. گروهی برآنند که تنها سرودن شعر «سفر اشک» کافی است برای جاودانه ماندن نام پروین در آسمان شعر و ادب فارسی!:

اشک طرف دیــده را گـردید و رفت / اوفـــتاد آهسته و غلتید و رفـــت

بــــر سپهر تــــیره هستی دمــی/ چون ستاره روشنی بخشید و رفـت

گــر چــه دریای وجودش جای بود/ عاقبت یک قطره خون نوشید و رفت

گشت انـــدر چشمه خــون ناپدید/ قیمت هـر قطره را سنجید و رفت

مــن چــو از جـور فلک بـگریستم/ بــر من و بر گریه‌ام خندید و رفت

رنــجشی مــا را نبود انـــدر میان/ کــس نمیداند چــرا رنجید و رفت

عقل دوراندیش، با دل هر چه گفت/ گـوش داد و جمله را بشنید و رفت

تــلخی و شیریـنی هستی چشید/ از حوادث بــا خبر گــردید و رفت

قــاصد معشوق بود از کوی عشق/ چــهرة عــشاق را بــوسید و رفت

اوفــتاد انـــدر تــــرازوی قــضا/ کــاش میگفتند چند ارزید و رفت

نگاهی خردمندانه و تعلیمی پروین در شعر

نگاه پــروین در شعر، نگاهی خردمندانه و تعلیمی است و دلیلش هم حضور و رفت و آمد بــزرگانی چون دهخدا، بهار، سید نصرالله تقوی و دیگر بزرگان شعر و ادب به خانه اش بود.

یـکی از مهم ترین رویدادهای زندگی پروین، سخنرانی معروف او در جشن فارغ التحصیلی اش در خرداد ۱۳۰۳ بود. او در آن جشن درباره بی‌سوادی و بی‌خبری زنـان ایران حرف زد. اعتصامی در قسمت ‌هایی از سخنانش که به «اعلامیه زن و تاریخ» معروف است، می‌گوید:

«مدت‌هاست کــه آسیایی از خواب گران یأس و حرمان برخاسته می خواهد آب رفته را بــه جوی باز آرد. اگر چه برای معالجة این مــرض اجتماعی بسیار سخن‌ها گفته و کتاب‌ها نوشته اند اما داروی بیماری مزمن شرق منحصر بــه تربیت و تعلیم است. تربیت و تعلیم حقیقی کــه شامل زن و مرد باشد و تمام طبقات را از خوان گسترده معرفت مستفید نماید. ایران، وطن عزیز ما که مفاخر و مآثر عظیمة آن زینت افزای تاریخ جهان است. ایران که تمدن قدیمش اروپای امروز را رهین منت و مدیون نعمت خویش دارد. ایران با عظمت و قوتی کــه قرن‌ها بر اقطار و ابحار عالم حکمروا بود، از مصائب و شداید شرق سهم وافر برده اکنون دنبال گمگشته خــود می دود و بدیدار شاهد نیکبختی می شتابد. پیداست بــرای مــرمت خرابی‌های زمان گذشته، اصلاح معایب حالیه، و تمهید سعادت آتیه چه مشکلاتی در پیش است. ایرانی باید ضعف و ملالت را از خود دور کرده، تند و چالاک این پرتگاه‌ها را عبور نماید. امیدواریم بــه همت دانشمندان و متفکرین، روح فضیلت در ملت ایجاد شود و بــا تربیت نسوان اصلاحات مهمة اجتماعی در ایران فراهم گردد. در این صورت بنای تربیت حقیقی استوار خواهد شد و فرشته اقبال در فضای مملکت سیروس و داریوش بــال گشایی خواهد کرد».

مشهورترین شاعر زن ایران

پـــروین شاعر ایرانی بود کـه از وی به عنوان «مشهورترین شاعر زن ایران» یاد شده است. اعتصامی از کودکی فارسی، انگلیسی و عربی را نــزد پدرش آموخت و از همان کودکی تحت نظر پدرش و استادانی چون دهخدا و ملک الشعرای بهار سرودن شعر را آغاز کــرد. پدر وی یوسف اعتصامی، از شاعران و مترجمان معاصر ایرانی بود که در شکل‌گیری زندگی هنری پروین و کشف استعداد و گرایش وی به سرودن شعر نقش مهمی داشت. او در بیست و هشت سالگی ازدواج کرد اما به دلیل اختلاف فکری با همسرش، از او جدا شد. پروین بعد از جدایی از همسرش مدتی در کتاب‌خانه دانشسرای عالی، به شغل کتابداری مشغول بود. پروین قبل از دومین نوبت چاپ دیوان اشعارش، بر اثر بیماری حصبه در سن سی و پنج سالگی در تهران درگذشت و در حرم فاطمه معصومه، در آرامگاه خانوادگی‌اش، به خاک سپرده شد.

خاطره سیمین دانشور از پروین اعتصامی

در دانشکده ادبیات، پشت میز کتابداری می‌دیدمش. چشم‌های درشتش کمی تــاب داشت و روسری سر می‌کرد. بیشترِ دانشجویان «خانم کتابدار» صدایش می‌کــردند و من «خانم». مرحوم فروزانفر، مرا «دوشیزۀ مشکین شیرازی» می‌نامید تــا اشارتی باشد بــه پوست آفتاب‌خوردۀ جنوبی‌ام. اما او یک روز گفت: «دانشور! کلیّاتِ اوهِنری را به امانت برده‌ای و پس نیاورده‌ای. جریمه می‌شوی.»

آن روزگار، ویرِ او.هِنری داشتم و از پایان غافلگیرکنندۀ داستان‌های کوتاهش خوشم می‌آمد.

گفتم: «تمامش نکرده‌ام»

گفت: «تو بیاور، دوباره امانت بگیر»

دانشجوی پسری کـــه بعدها شناختمش، دکتر معین – معینِ فرهنگ و ادبیات ایران – در کنارم، به انتظارِ گرفتنِ کتاب، بی‌تاب می‌نمود.

گفت: «خانم پروین اعتصامی گزارش نمی‌دهد. هوای دخترها را دارد»

خودِ خودش بود. غافلگیر شدم. وقتی آدم جوان است، انتظار دارد که هر آن اتفاقِ خوشی برایش بیفتد و اتفاقِ خوش افتاده بود. می‌دانستم کــه بایستی می‌شناختمش. می‌دانستم که این خانم خانم‌ها را در ذهنم، در قلبم، در کلِ وجودم، جایی دیده‌ام، یا باید دیده باشم، و یا شنیده باشم. سیر نگاهش کردم. کمی چاق، اما غمگین می‌نمود و مثل شعرش بلندبالا نبود. سرش که خلوت شد، به اشاره‌اش به مخزن کتابخانه رفتم. خواستم دستش را ببوسم که نگذاشت. چای که می‌خوردیم، دوتا از بهترین شعرهایش «سفر اشک» و «مست و هوشیار» را از زبــان من شنید. اما نتوانستم لبخندی به لب‌های بسته‌اش اهدا کنم. حتی حیرت نکرد که «قند پارسی»اش تا شیراز رفته و برگشته.

آن روز، هیچ کداممان نمی‌دانستیم که پایان غافلگیرکننده، سال بعد [و ۱۵ فروردین ۱۳۲۰] است.