قزوین - ایرنا - سوسوی چراغ یکی از جان پناه های کوهستانی قزوین پس از ۷۰ سال و در یکی از صعب العبورترین گردنه های استان هنوز روشن است، در گذشته این مکان تنها امید درراه ماندگانی بود که با بارش برف و کولاک های شدید می توانستند به آن پناه ببرند و جان خود را از مرگ حتمی نجات دهند.

به گزارش ایرنا، از شمال شهر قزوین که به سمت جاده‌های رودبار الموت غربی و به سمت کوه‌های بلند خارج شوید. زمان زیادی طول نمی‌کشد که قبل از کم کردن ارتفاع، در بلندترین قسمت جاده و در دامنه قله "زرتشت" یا آنکه این روزها "کافر میدان" می‌نامندش، درست در مرز بین روستاهای زرشک و کامان می‌رسید به بنایی با قدمت ۷۰ سال، جایی که چشم‌اندازش دشت و کوه های زیبا را به نمایش گذاشته است.

هنوز بعد از ۷۰ سال چراغ این بنا روشن است، اینجا می‌توانید استراحت کنید و چایی با آب چشمه بنوشید یا طعم طبیعی غذاهای تهیه شده از مواد غذایی روستاهای اطراف را بچشید. فضایی که در یک ملک شخصی این روزها تبدیل به یک چایخانه شده، اما در ابتدا کارکرد دیگری داشته است.

اگرچه گاهی گردشگرانی که از این مسیر به شمال یا طبیعت زیبای الموت سفر می‌کنند، میهمان این چایخانه هستند و گاهی نیز کوهنوردان قبل یا بعد از صعود، صبحانه یا نهار را در این مکان می‌خورند و حتی در روزهای تعطیل که جای سوزن انداختن در آن نیست، اما از گذشته اینجا مکانی بوده که به واسطه وجودش جان صدها انسان را از خطر مرگ نجات داده است.

نهار، املت و کوبیده می‌خوریم. این یکی از غذاهای مخصوص این چایخانه است، یک پرس املت با روغن حیوانی و رب گوجه خانگی که رویش یک سیخ کباب کوبیده قرار دارد. ترکیب جالبیست، نهار را که می‌خورم و دستانم را با آب خیلی سرد چشمه می‌شویم، سراغی از صاحب چایخانه می‌گیرم.

علی خلیلی، نسل سومی است که اینجا را اداره می‌کند، او درباره مدیریت چایخانه "گدوک" توضیح می‌دهد: پدربزرگم پول نداشت این زمین را بخرد، یکی از زمین‌هایش را با این ملک که متعلق به اهالی روستای کامان بود عوض کرد و اینجا را با پدرم راه انداخت.

بعد از پدربزرگم اینجا به پدرم رسید، پدرم هم وقتی زمین‌هایش را بین بچه‌ها تقسیم می‌کرد، وصیت کرده بود که اینجا به من برسد.

هنوز هم ساختمان اصلی گدوک، دیوارهایی با ضخامت نیم متر دارد. بیرون ساختمان دو طرف در ورودی ۲ سکو یا همان "پیرنشین" است که به رسم بناهای قدیمی برای نشستن بیرون خانه‌ها می‌ساختند.

خلیلی می‌گوید: درخت‌های میوه را پدر و پدربزرگم کاشته اند، ساختمان را هم پدر و مادرم با هم ساختند، سنگ‌های بزرگ را جابه‌جا می‌کردند و به اینجا می‌آوردند و وقتی که اسکلت ساختمان بنا شد، اهالی روستای سپوهین چوب و قمیش آوردند و خودشان هم کمک کردند تا سقفش محکم شد.

هنوز هم سقف این جان‌ پناه از نی و چوب است و به جز دیوارهای کاهگلی که حالا به دستور اداره بهداشت با سنگ و آجر پوشیده شده، اما سقف و ساختمان اصلی دست نخورده مانده است، حتی می‌شود رد موریانه‌ها را برروی الوارها دید.

آن طور که خلیلی می‌گوید، اینجا به وسعت ۱۴ هکتار که حصار و دیواری ندارد، متعلق به اوست. بیرون ساختمان میان باغ، زیر درختانِ گیلاس، آلبالو، سیب، شاتوت و هلو آلاچیق‌هایی سرپوشیده با قالیچه‌های قرمز و پشتی‌هایی به همین رنگ آماده است برای نشستن در هوای آزاد، خلیلی می‌گوید: میوه‌های این باغ را نمی‌چیند چون این میوه‌ها برای مسافران است، او معتقد است: چیدن میوه از درخت حس خوبی به مسافر می‌دهد.

وجود جان‌پناه ضروری بود

اینجا اول جان پناه بود. چیزی شبیه به کاروانسرا. آدم‌ها در این اتاق می‌ماندند و چهارپایانشان در قسمت پشت ساختمان در اتاقکی دیگر نگهداری می‌شدند، اینها را خلیلی می‌گوید که از کودکی هر روز از روستایشان زرشک تا اینجا می‌آمده و می‌رفته است. هرچند حالا همان اتاقک نگهداری احشام هم به ساختمان اصلی اضافه و برای نشستن و غذاخوردن مجهز شده و یک سالن دیگر هم در ضلع دیگر جان‌پناه ساخته شده است؛ اما ساختمان اصلی در همان ابعاد با آن دیوارهای نیم‌متری هنوز پابرجاست.

خلیلی با اشاره به اینکه گدوک به معنای گردنه و جایی است که در زمستان برف زیاد در آن جمع می‌شود، توضیح می‌دهد: اگر این جان‌پناه نبود مردم الموت، اشکور و سایر روستاهای اطراف که از این مسیر به قزوین تردد می کردند و یا حتی اهالی خود قزوین که از این جا به شمال رفت‌ و آمد می‌کردند، در زمستان بوران‌گیر می‌شدند و ممکن بود سالی چند صد نفر زیر برف و سرما از بین بروند، آن هم برف‌های آن زمان که در شهرها به چند متر هم می رسید، چه برسد به اینجا که با شهر حدود هزار متر اختلاف ارتفاع دارد.

جان پناه های دیگری هم مثل "عمو نعمت" و "بابا شفیع" در مسیر رودبار الموت شرقی قرار دارند و این سه نقطه موقعیت های مهمی را در گذشته برای پناه دادن به مسافران در بوران و برف‌های سنگین داشته اند، بعضی اهالی روستاهای این ارتفاعات خوب به خاطر دارند که در این گردنه‌ها گاهی تا پنج متر برف می‌باریده و مسافر راه دیگری جز ماندن و پناه گرفتن در این اتاقک‌های گرم و امن نداشتند.

وی اشاره می‌کند که ساختمان اصلی جان پناه یک پنجره کوچک رو به شهر داشته که وقتی چاروادارها در برف و سرما گیر می‌کردند و کسی در جان پناه نبود، آن پنجره را می‌شکستند و وارد می‌شدند و اینجا پناه می‌گرفتند.

صحبت از ۷۰ سال قبل است، از زمانی که وسیله نقلیه اسب و قاطر و الاغ بود و همین مسیری که حالا می‌شود آن را ۲ ساعته پیمود، در ۲ تا سه روز طی آن را می پیمودند، برای رفتن از الموت به قزوین مردم چند روز در راه بودند و وجود این استراحتگاه‌ها نیز ضروری و مهم بودند، به خصوص در فصول سرد سال.

خلیلی یادآور شد: بعد از فوت پدرم، غریبه‌ها خاطراتی از او می‌گفتند که ما نشنیده بودیم، مثلا یک مرتبه کسی تعریف کرد که با ماشین در برف شدید در نزدیکی روستای دریابک گیر افتاده و مجبور شده بودند ماشینشان را رها کنند و پای پیاده خودشان را به جان‌پناه برسانند.

آن مرد ادامه داد: پدرم وقتی فهمیده بود یک نفر در ماشین مانده که به خاطر پوکی استخوان شدیدش قادر نبوده‌ همراه آنان بیاید، بلافاصله تبرش را برداشته و پیاده در برف به سمت ماشین راه افتاده و آن پیرمرد را روی کولش سوار کرده و به جان پناه رسانده است.

مرگ و زندگی در کنار هم

خلیلی به خوبی به خاطر دارد که شاهد اتفاقات زیادی در اینجا بوده است، اتاقک اصلی را نشان می‌دهد و می‌گوید: همینجا نوزادی متولد شده یا بارها پیش آمده که افرادی از دنیا رفته‌اند، گاهی برف و بوران آن قدر سنگین می‌شد که مردم مجبور بودند چهار تا پنج روز شاید هم یک هفته اینجا بمانند تا هوا خوب شود و بتوانند به مسیر خود ادامه دهند، بچه که بودم شنیده بودم زمستان‌هایی هم بود که جان‌پناه کلا زیر برف پنهان می‌شد و یا اصلا دیده نمی‌شد، تا قبل از ساخت جان‌پناه هم مردم روستاهای زرشک و کامان مسافران را از زیر برف پیدا می‌کردند و به خانه‌هایشان می‌بردند و جانشان را نجات می‌دادند.

اغلب با آبِ گرم باید حرکت خون در رگ‌ها را به جریان می‌انداختند تا فرد دوباره جان بگیرد.

به گفته این ساکن قدیمی روستای زرشک، حتی معروف است که یکی از اهالی موشقین یک مرتبه که در همین مسیر در برف گیر کرد بوده به ناچار به روستای میزوج پناه برده و در منزل یکی از اهالی این روستا از خطر مرگ نجات پیدا کرده بود، وی پس از بهبودی گفته که در ازای لطفی که کردی پولی ندارم تا به تو بدهم اما نصف گردوهای یکی از درختان گردویم برای تو، هنوز هم بعد از ۷۰ سال وراث میهمان، گردوها را از موشقین به میزوج برای وراث میزبان می‌فرستند.

وی ادامه داد: اما سال ۵۲ پدرم قسمتی از زمین این ملک را به راهداری اهدا کرد و از آن زمان تجهیزات و ماشین‌آلات این اداره به کمک مردم و جاده ها آمدند و راه‌ها را در زمستان باز کردند، بعد هم که می‌بینید بارش‌ها کم شده و از طرفی، کیفیت جاده ها هم بهتر از گذشته شده است تا جای که امروزه مردم موقع بارش برف، این مکان صعب العبور را برای تفریح خود انتخاب می کنند تا جایی که فضای کاربری این مکان تغییر کرده و به یک محل توریستی و تفریحی مبدل شده است.

با همه این وجود و با تغییرات صورت گرفته محیطی، در زمستان و در مواقعی بوران در این منطقه کوهستانی به شدتی زیاد است که حتی نمی توانید از در جان پناه بیرون بروید اما موقعیت هایی شده که کوهنوردی راه خود را در این میان گم کرده و ما مجبور شده ایم پس از جستجوی فراوان پیدایش کنیم و به همین مکان بیاوریم.

دستکاری در طبیعت

خلیلی ادامه می دهد: طی سال های گذشته و با احداث تله سی یژ کامان در این منطقه، این مساله مورد اعتراض کوهنوردان قرار گرفت، البته اینکه مردم جایی را برای تفریح داشته باشند خیلی خوب است، چرا که طبیعت به انسان شور و نشاط می بخشد و باعث سلامت و تندرستی فرد می شود اما احداث برخی دستگاه ها و وسایل در دل طبیعت که باعث وارد آمدن خسارت به محیط زیست و پوشش های گیاهی در مناطق کوهستانی می شود، فکر می کنم کار خوبی نباشد.

وی افزود: در گذشته به یاد دارم که در همین منطقه ۲۰ چشمه آب داشت با طبیعتی بکر و زیبا اما امروز متاسفانه با از بین رفتن گیاهانی مثل گون، چشمه ها نیز بیشترشان خشک و از بین رفته است.

نگهداری گدوک سخت است

غروب‌های پاییز و زمستان وقتی که برف ببارد و روز بعد هم تعطیل باشد، باید شبانه جاده را تمیز کرد، بعد از تمیز کردن می‌بینیم تا صبح چند مرتبه دیگر هم برف می‌بارد و باید شب تا صبح چندین مرتبه مسیر را با وجود شیب های تند، برفروبی و نمک پاشی کنیم تا مسیر برای تردد مردم ایمن شود.

می‌دانیم علی خلیلی خاطرات تلخی از پیچ و خم جاده‌های اطراف دارد، سال‌ها قبل پدر، همسر و فرزندش طی حادثه ای مرگبار و در یکی از همین دره های منطقه جانشان را از دست دادند اما این اتفاق باعث نشد تا او این مکان را ترک کند، همچنان سال‌هاست عاشقانه به قول خودش "احساس مسوولیت" می‌کند و سعی دارد این میراث را حفظ کند و چراغ "گدوک" را روشن نگاه دارد تا محیطی داشته باشد که مردم در آن خاطرات خوش بسازند.