تهران- ایرنا- پروانه معصومی در گفت وگویی که در سال ۱۳۹۸ با خبرنگار ایرنا انجام داده بود از سکونت در روستا و تلخی‌ها و شیرینی‌های آن و همچنین از شرط بازیگری اش گفت. او در این گفت‌وگو اظهار داشت: دو نفر کارگر دارم که تاج سر من هستند. خودم همپای کارگران در باغ کار می‌کنم.

به گزارش خبرنگار تلویزیون ایرنا، زنده‌یاد پروانه معصومی یکی از بازیگران خوش‌مصاحبه و مهربان بود که معمولا تماس خبرنگاران را بی‌پاسخ نمی‌گذاشت. این مصاحبه در اردیبهشت ۱۳۹۸ با موضوع مهاجرت به روستا و کشاورزی و باغداری انجام شده است. پروانه معصومی در این مصاحبه توضیح می‌دهد که سکونت در یک روستای خوش آب و هوا چه لذتی دارد. بدیهی است که آمار و ارقامی که درباره قیمت محصولات باغداری می‌دهد، مربوط به سال ۱۳۹۸ است. این بازیگر برای فرار از ترافیک و آلودگی زندگی شهری ۲۶ سال پیش به یکی از روستاهای استان گیلان به نام «مناره‌بازار» در اطراف شهرستان صومعه‌سرا مهاجرت کرد.

این بازیگر پیشکسوت در نخستین تجربه سینمایی خود، در فیلم «رگبار» ساخته «بهرام بیضایی» نقش اول زن را ایفا کرد. فیلم های سینمایی «جهیزیه برای رباب»، «شکوه زندگی»، «وعده دیدار»، «تاتوره»، «غریبه و مه» و «ساکن خانه چوبی» و سریال های «پلیس جوان»، «دریایی ها»، «راه دوم»، «امام علی(ع)»، «یوسف پیامبر(ع)»، «ماه عسل»، «ملکوت» و «مینو» از دیگر آثاری هستند که «پروانه معصومی» در آن ها به ایفای نقش پرداخته است.

او بیست و شش سال پیش از تهران به روستا مهاجرت کرد و در منطقه طاهرگوراب در بخش مرکزی شهرستان صومعه‌سرا، در روستای مناره بازار ساکن شد. موضوع گفتگوی ما با این بازیگر سکونت در روستا و تلخی‌ها و شیرینی‌های آن بود.

شما جزو معدود بازیگرانی هستید که در روستا زندگی می‌کنید. انگیزه شما از مهاجرت به روستا چه بود؟

هوای آلوده تهران و ترافیک آنجا خیلی مرا اذیت می کرد. خانه من دربند بود. برای رفتن به خانه خواهرم در هفت تیر یک ساعت و نیم در ترافیک می‌ماندم. بعضی وقت‌ها آنقدر گرمازده می‌شدم که برای خودم بین راه بستنی یخی می‌خریدم. با پولی که داشتم در تهران یک قفس هم نمی‌توانستم بخرم. اما در روستا توانستم یک خانه و زمین بزرگ بخرم.

به نظر شما بزرگترین مشکلی که روستاییان با آن دست و پنجه نرم می‌کنند چیست؟

بیکاری یکی از مشکلات ایران است و شهر و روستا نمی‌شناسد. در روستا مردم بیشتر زحمت می‌کشند و به نسبت زحمتی که می‌کشند بازده و درآمدشان کم است. من معتقدم که دولت از مردم شهر بیشتر از روستاییان حمایت می‌کند. کشاورزان بزرگ خیلی خوب مورد حمایت قرار می‌گیرند. ولی کشاورز جزء، خیلی مظلوم واقع می‌شود. کشاورز جزء، کسی است که به اندازه امرار معاش خودش کشت می‌کند. کشاورزی که یک هکتار زمین را زیر کشت می‌برد حدودا ۶ میلیارد تومان باید خرج کند. به محض این‌که محصولش را برداشت می‌کند با واردات مواجه می‌شود. البته از دو سال پیش تا الان جلوی واردات برنج را گرفته‌اند و نمی‌گذارند تا آخر آبان برنج وارد شود. قیمت برنج نسبت به تمام محصولات دیگر کمتر رشد داشته است. قیمت پیاز و سیب زمینی هر کدام چند برابر شده؛ ولی قیمت برنج رشد کمی داشته است. من هم امیدوارم برنج گران نشود. ولی کشاورز نیاز دارد که محصولش را با قیمت خوبی بفروشد.

اگر روستایی شغل و درآمد خوبی داشته باشد، امکان ندارد که به شهر مهاجرت کند

البته در روستا امکانات هم وجود دارد. یک زمانی اینجا برق و تلفن و گاز نبود. الان تقریبا همه چیز هست. آن چیزی که وجود ندارد شغل است. اگر روستایی شغل و درآمد خوبی داشته باشد، امکان ندارد که به شهر مهاجرت کند. روستاییان خودشان می‌دانند که آسایش روستا را در شهر نخواهند داشت. الان چون زمین در روستا ارزان است، مردم شهر به روستا هجوم آورده‌اند. روستاییان زمین‌هایشان را با قیمت ارزان به شهری‌ها می‌فروشند. روستاییان به شهر مهاجرت می‌کنند و بعد از یک مدت پشیمان می‌شوند.

فروش زمین به مردم شهر چه مشکلاتی را ایجاد می‌کند؟

زیبایی روستا وابسته به طبیعت بکری است که دارد. از وقتی شهری‌ها به اینجا آمده‌اند زمین‌های صدمتری و دویست متری خریده‌اند. معلوم است که خانه‌های کوچک و نزدیک به هم می‌سازند. من نمی‌دانم زندگی در این خانه‌های نقلی چه لذتی دارد. خوبی زندگی در روستا این است که آدم خانه بزرگی داشته باشد. وقتی فضا بزرگ باشد، صاحبخانه می‌تواند درخت بکارد و گل و گیاه پرورش دهد. اگر قرار است در صد متر زمین زندگی کنند چرا در همان شهر خودشان نمی‌مانند. ضمن این که وقتی خانه‌های کوچک می‌خرند تراکم جمعیت در روستا زیاد می‌شود و سکوت و آرامشش به هم می‌خورد.

خودتان در حوزه کشاورزی و باغداری فعالیتی دارید؟

یک تعداد درخت پرتقال داریم که به اندازه مصرف خودمان میوه می‌دهد. مقداری هم به خواهرها و دوست و آشنا می‌دهیم. البته محصولات باغ ما هم خیلی کم شده. چون سال ۱۳۸۳ سرمای بیست درجه زیر صفر آمد و تعدادی از درخت‌ها را از بین برد. تعدادی درخت نارنج داریم که از آبش استفاده می‌کنیم. یک مقدار درخت میوه‌ ارگانیک هم داریم که به اندازه مصرف خودمان محصول می‌دهد. محصول باغ من به اندازه فروش نیست. من سنگ کشاورزان را به سینه می‌زنم. ولی خودم کشاورز یا باغدار نیستم.

رابطه‌تان با کارگران روستا چطور است؟

دو نفر کارگر دارم که تاج سر من هستند. این دو نفر در باغ کار می‌کنند. کارگران جزو شریف‌ترین مردمان روی کره زمین هستند. کسی که با رنج و زحمت نان حلال سر سفره خانواده‌اش می‌برد و نان بازویش را می‌خورد نمی‌تواند آدم بدی باشد.

در فصل بهار ترجیح می‌دهم که همین جا بمانم. طبیعت روستای ما فوق العاده است

تا حدی که توان داشته باشم در باغ کار همپای آنان کار می‌کنم و کنار کارگران هستم. البته من بیشتر وقتم را در گلخانه می‌گذرانم. به گیاه‌ها سر می‌زنم. مراقبم که به هر گیاهی آب و نور لازم برسد. قلمه می‌زنم و برگ‌ها و شاخه‌های خشک شده هر گیاه را هرس می‌کنم.

اصول پرورش گیاه را چگونه آموختید؟

خیلی خواندم که بتوانم یاد بگیرم. یک کتابخانه مفصل درباره گیاهان دارم. در آن کتاب‌ها درباره هرس و جابجایی ریشه و خیلی چیزهای دیگر مطالبی نوشته شده است. از طریق اینترنت هم خیلی اطلاعات مفیدی گرفتم. چون من به زبان خارجی تا حدودی مسلط هستم، می‌توانم خیلی از مقالات آموزشی درباره گیاهان را هم ترجمه کنم. قبل از انقلاب در کشور آلمان درس خواندم و در مدتی که آنجا اقامت داشتم زبانم هم تقویت شد.

از نقشی که در سریال «شرایط خاص» داشتید راضی بودید؟

وقتی فیلمنامه و نقشی را به من پیشنهاد می دهند ابتدا می گویم نقش زن پای سماور را به من ندهید. چون یک گوشه می نشیند و چای می ریزد. خانه داری کار بدی نیست. ولی نقش باید فراز و نشیب داشته باشد. نقش من در سریال «شرایط خاص» جوری بود که نمی‌شد آن را حذف کرد. کاملا در روند داستان تاثیرگذار بود.

کارگران جزو شریف‌ترین مردمان روی کره زمین هستند. کسی که با رنج و زحمت نان حلال سر سفره خانواده‌اش می‌برد و نان بازویش را می‌خورد نمی‌تواند آدم بدی باشد

من هر کاری که انجام می‌دهم شرطم این است که بیشتر از ۱۵ روز تهران نمانم. برای سریال «شرایط خاص» یک بار مجبور شدم بیست و پنج روز بمانم. چند دفعه هم برای مدت پنج روز و هفت روز و ده روز تهران ماندم.

اهل سفر هم هستید؟

سفر را خیلی دوست دارم. اما در فصل بهار ترجیح می‌دهم که همین جا بمانم. طبیعت روستای ما فوق العاده است.

کتاب‌ها و فیلم‌های جدید را هم دنبال می‌کنید؟

برای رفتن به سینما باید به شهر فومن بروم که حدود بیست دقیقه از اینجا فصله دارد. الان دارم کتاب جشن حنابندان را می‌خوانم که توسط انتشارات سوره مهر منتشر شده است. داستانش درباره نحوه برخورد رزمندگان ایرانی با اسرای عراقی است. همزمان کتاب در کمین گل سرخ را هم می‌خوانم که راجع به شهید صیاد شیرازی است. من این کتاب را خیلی دوست دارم. چون فکر می‌کنم از هر قسمتش می‌توان یک فیلم سینمایی خوب ساخت.