به گزارش ایرنا، بالِ چادرهای سفید را باد با خود می برد، درست مثل بالندههایی که بر فراز آبگیرها، بال بال می کنند. زنان با هم یکی شده و بر روی پُلِ ورزنه در انتظار آمدنِ آب بودند، چشم انتظار برای رسیدن آبی که قرار بود لبهای تشنه گاوخونی را تر کند. انتظار اما انگار آن روز پایانی نداشت، روز جمعه می رفت تا به غروب بنشیند.خسته از انتظار و ناامید از اینکه نفسِ آب بتواند به تالاب برسد، همگی از کرانههای زاینده رود و فرازِ پل تاریخی شهر به خانهها بازگشتند.
زمزمهها این بود که آب به ورزنه هم نخواهد رسید، چه رسد به تالاب. امیدها رو به ناامیدی بود. عده ای هم که به بند شاخ کنار رفته بودند، بازگشتند. دیگر بعید به نظر می رسید آب، آن روزِ جمعه که آخرین روزِ رهاسازی بود، به تالاب و حتی بندِ شاخ کنار برسد.
آن غروب حزن انگیز، کوه سیاه غمگنانه بر بالینِ گاوخونی انتظار می کشید، شب فرا رسیده و آب انگار در راه مانده بود، دستِ خشکیده تالاب بر دامن کوه سیاه می رفت تا در سیاهی شب از نظرها گم شود. کوه سیاه اما استوار و هم چنان منتظر، سَربندِ سیاهش را به دلِ شب می داد تا با هم یکی شوند. زمان می گذشت، بی آنکه شتاب کند. مرهها و خارها از سینه گاوخونی در هجوم باد به این سو وآن سو می رفتند، انتظار اما پایانی نداشت.
فردای آن شبِ بلند که وعده دیدار میسر نشده بود، آب تازه به ورزنه رسید. از بندِ آسیاب هم گذشت و به سوی تالاب روان بود. آب جانی برای دویدن و سپردنِ راه نداشت، خود را بر مسیر خشک زاینده رود می سایید و پیش می رفت. اهالی ورزنه می گفتند، آب با این آهنگِ آمدن، به سختی، شاید تا پایان شب به بند شاخ کنار برسد اما دلتای خشک تالاب چون دستی بر بالینِ کوه سیاه، همچنان در انتظار رسیدنِ آب بود. لحظه ها جاری نمی شدند، زمان نمی گذشت و با تالاب، چون زمانه خِسَت می کرد. آب آن شب هم نیامد.
آب نمی توانست شتاب کند، پشت بندی نداشت که جانِ دویدن در رگ های خشکِ زاینده رود در انتهای مسیرِ آن داشته باشد. معهذا آنانی که اینبار بخشش کرده بودند تا آب را به گاوخونی برسانند، قدری دلشان رحم آمد و آب را بیشتر رهانیدند تا آسوده تر بتواند بربستر خشک زاینده رود بغلتد.
شبی دیگر اما فرا رسید، اینبار آب توانست با هر ضرب و زوری که باشد به بند شاخ کنار برسد. آب، بستر خشک زاینده رود را شسته و با خود آورده بود، هرچه سیاهی و تباهی بود از جا برکنده و با خود می بُرد. جریانِ آب می رفت تا تن به تالاب بساید. راه چندانی باقی نمانده بود، تنها یک منزل آن سوتر، لحظه دیدار نزدیک بود.
آب باید شب را تا فردا راه می پیمود. حواصیل ها و چَنگَرها در آن حواشی، خانه دیگری جز بندِ شاخ کنار نداشتند، پسابها و زه آب ها تنها دلخوشی آنها در این سالها بود اما حالا آمدن آب، صبح دیگری برای آنها رقم می زد.
تا رسیدن آب به دلتای تالاب ، صبحِ فردا، دیگر راه چندانی تا تالاب باقی نمانده بود اما تا شاخِ کوه سیاه که دست آب را می شد در دست تالاب دید، باید تا غروب منتظر می بود.
زمین تشنه بود و آب می نوشید، سبویی که خود تشنه بود و باید زاینده رود را بر تالاب خشک و تشنه می ریخت. عاقبت لحظه وصال رسید و غروب، وقتی رنگ نارنجیِ آسمان می رفت تا به سیاهی بگراید، آب به دلتا رسید، چشمان کوه سیاه روشن شد و لبان خشک تالاب در مصعب، تر شد.
برخی از اهالی ورزنه به استقبال این وصال در غروبی که اینبار دل انگیز شده بود، آمده بودند. آب گرچه بی رمق، بر رگهای خشک تالاب و شوق در چشمانِ باشندگانِ این وصال می دوید.
رضا خلیلی اهل ورزنه است و این لحظه برای او که خود از کوشندگان و حافظان محیط زیست است، لحظه ای فراموش نشدنی بوده، لحظه ای که چند روز در انتظارش بود و توانسته آن را ضبط و ثبت کند.
خلیلی می گوید: مردم بی صبرانه منتظر بودند تا آب برسد. منتظرِ اینکه گاوخونی تنها لب ترکند. چهار پنج روز چشم به راه بودند. روز جمعه بسیاری در پل ورزنه منتظر بودیم اما بی فایده بود و آب نرسید تا اینکه ۲ روزِ بعد، آب از ایستگاه هیدرومتری شاخه کنار رد شد و شبانگاه به کوه سیاه رسید.
او ادامه می دهد: رودخانه زاینده رود هزاران سال زندگی بخش این خطه بوده و در مسیرش زندگی ایجاد کرده است. بخش بزرگی از میراث فرهنگی ما وابسته به زنده بودن تالاب و رودخانه است. نفس های تالاب که حالا کم شده به همین جرعه های آب وابسته است که در حقش کوتاهی می کنند. مسوولان باید با تالاب و طبیعت مهربان تر باشند و حقابه آن را به صدقه ندهند.
به روایت خلیلی، روزگاری آنقدر آب به ورزنه می آمد که سیلابی و گل آلود می شد و گاهی روی دستک پل تاریخی ورزنه را هم می گرفت اما حالا باید بر فراز این پل چشم به راه آمدن آب بمانند.
او در ادامه می افزاید:مدت هاست که از سد رودشتین به تالاب گاوخونی، آبی که تاثیرگذار بوده باشد، نرسیده است. گاهی سیلاب هایی مثلِ بهار سال گذشته جاری می شد که چندان موثر نبود.
"این بار که آب برای گاوخونی رها شد، آب دزدی کم بود. نیروهای یگان حفاظت محیط زیست، آب منطقه ای و مردمی همه بسیج شدند و کسی جرات نکرد آب بدزدد. از طرفی هم چون در آذر و پاییز قرار داشتیم، تبخیر زیادی هم در کار نبود" خلیلی با بیان این گفتهها، می گوید که امیدوار است تالاب تا چند روز دیگر بتواند مقداری آبگیری کند.
در همین پیوند، زهرا امیدیان عضو انجمن دوستداران محیط زیست ورزنه می گوید: وقتی خبر آمدن آب به تالاب رسید، تصورش هم برایمان نشاط آور بود. انگار گم شده ای در راه داشتیم.
" در ماه رمضان، از بس تشنه ای، وقتی اذان را می دهند، فقط جرعه ای آب می خواهی و ما حس می کردیم که باتلاقِ ما هم همین حس را دارد و منتظر است که لبی تر کند. " امیدیان با بیان این گفتهها از شوق و ذوق خانم های چادر سفید ورزنه می گوید که هر صبح، در این چند روزِ انتظار، به ساحل رودخانه می رفتند تا ببینند که آب رسیده یا هنوز نرسیده است.
او این چنین به گفته هایش ادامه می دهد: برای ما اینکه آبی به رودخانه و باتلاق برسد، رویا شده بود. اینکه دوباره نوای گرم باتلاق را حس کنیم گرچه می دانستیم آبِ کمی هم در راه بود.
امیدیان می افزاید: مردم چشم انتظار و نگران بودند. زمزمه ها خیلی زیاد بود. در گروه های مجازی می گفتند، آب به تالاب نمی رسد و کسی به فکر ورزنه و آخرین مسیر زاینده رود نیست. کم کم مردم ناامید شدند، اما به هر شکلی بود، سرانجام جرعه ای آب به تالاب رسید. می گویند در ناامیدی بسی امید است، ما هم امیدواریم که مسوولان کمی در حق باتلاق گاوخونی مهربانتر باشند. آنها بدانند، روح و روان شهر ورزنه در حیات گاوخونی جریان دارد و هنوز مردمِ این خطه به زنده ماندن تالاب امیدوارند.
به گزارش ایرنا، شامگاه سه شنبه هفتم آذر آب از بالادست و سدهای نکوآباد، آبشار و رودشتین به سمت تالاب رهاسازی شد اما در پایشِ روز جمعه دهم آذرماه مشخص شد آب به تالاب و حتی به شهر ورزنه هم نرسیده است، آن طور که معاونت محیط زیست طبیعی اداره کل حفاظت محیطزیست استان اصفهان گفته است با پیگیریهایی که انجام شد، حداقل جریانِ آبِ دوباره از سمت بالادست و زایندهرود رها شد تا پشتوانه رسیدن آب به تالاب باشد.
عاقبت عصر یکشنبه۱۲ آذر، آب به تالاب رسید. آب رها شده اما به دلیل بستر خشک این پهنه، بر زمین تشنه نشست و باید منتظر بود و دید تالاب مطابق اعلام نتایجِ پایشهای حفاظت محیطزیست استان اصفهان چقدر آبگیری کرده است.
حق آبه تالاب گاوخونی نزدیک به ۲۰ سال تامین نشده است و در سالهای اخیر تنها یک بار در نیمه دوم سال ۹۸، آب به میزان ۴۱ میلیون مترمکعب به سمت تالاب رهاسازی و چیزی حدود ۳۷ درصد از گستره آن لب تر شد.
تالاب بینالمللی گاوخونی واقع در شرق اصفهان یکی از بزرگترین و مهمترین تالابهای ایران محسوب میشود اما هم اکنون بدلیل جلوگیری از ورود آب زایندهرود در معرض خشکی کامل قرار گرفته است.
این تالاب به وسعت ۴۷۶ کیلومترمربع در ۱۶۷ کیلومتری جنوب شرق اصفهان در کنار شهر ورزنه و در مجاورت تپههای شنی قرار دارد.