به گزارش ایرنا؛ کم سن و سال بود، اما شجاع و دلیر، وقتی در کربلای ۴ مجروح شد در خانه نماند و با شکم پاره و در حالیکه سر رودهاش بیرون بود، در فتح بزرگ کربلای ۵ حضور یافت، جوانی که در روزهای سخت جنگ، دل از زن و فرزند برید و تمام قد برای دفاع از وطن قیام کرد تا نگذارد یک وجب از خاک میهن به دست دشمن بیفتد.
سـردار شـهید «حاج حسن تاجوک» از شهدای برجسته شهرستان ملایر و فرمانده گردان ۱۵۱ حضرت مسلمبن عقیل(ع) و لشکر۳۲ انصارالحسـین(ع) همدان است؛ «عزیزکرده» داستان زندگی اوست به قلم «مرضیه نظرلو» که شامل خاطرات خانواده، دوستان و همرزمان از تولد تا شهادتش است، این کتاب سال ۱۳۹۷ مقارن با سـیامین سالروز شهادت شهید تاجوک رونمایی شـد.
حاج حسن ۶ فروردین ۱۳۴۰ با نذر محرمی پدرش اکبرآقا به سیدالشهدا(ع) متولد شد؛ پدرش گفته بود: اگر آقا به من پسر بدهد اسمش را حسن میگذارم و هر عاشـورا حلیم میپزم و هفت سال سقائی هیاتش را میکنم، خداونـد نیز ندای او را شنید و حاج حسن را به او داد.
روزهای نوجوانیش با مبارزات انقلابی و حضور پر برکت شهید مدنی در استان همدان همراه شده بود، شیخ عبدالکریم ترابی، رضا کاشی، مشهدی محمد سلیمی و موسی سـرکبود؛ هیاتهای خانگی را اداره میکردند، حاج حسن به همراه چند نفر از دوستانش همچون «حاج رسول حیدری» که بعدها در کشور بوسنی شهید شد، در جلسات شرکت میکرد؛ جلساتی که با تهدید شهربانی همراه بود، با اوجگیری مبارزات انقلابی به رهبری شهید مدنی در استان همدان به صف مبارزان پیوسـت، در حالیکه هنوز نوجوان بود.
پس از پیـروزی انقلاب اسلامی هم در توزیع اقلام عمومی همانند نفت بــه انقلابیها کمک میکرد تا جاییکه نشانی افراد پیر و ناتوان را میگرفت و سهمیه نفتشان را عصرها به در منزل میبرد. حضـور در کمیته انقلاب اسلامی، کمک به تشکیل سپاه پاسداران و حضور در جبهه نبرد و عملیات متعدد، عنوانهای درخشانی است که در کارنامه سردار تاجوک به چشم میخورد.
تا زمان شهادتش از فرمانده بودنش اطلاع نداشتیم
همسرش که چندان طعم زندگی مشترک با شهید تاجوک زیر یک سقف را نچشیده بود، با مروری بر خاطراتش از آن دوران میگوید: سال ۱۳۶۰ بهطور سنتی ازدواج کردیم و مادر حاج حسن در مراسم خواستگاری با من صحبت کرد، آن زمان خیلی معمول نبود که دختر و پسر با همدیگر صحبت کنند، آشنایی خانواده ما و ایشان به دوستی با برادرم برمیگردد که از مبارزان انقلابی بود، خودم هم در کمیته فرهنگی جهاد سازندگی فعالیت میکردم، حاج حسن آن موقع پاسدار بود و به جبهه میرفت و گفت که پـس از ازدواج هم میرود، حتی یک بار که پدرش اعتراض کرد و گفت: حالا که ازدواج کردی، در قبال همسرت مسئولیت داری، پاسخ داد: تا وقتی جنگ هست؛ حضور در جبهه واجب است، حتی وقتی بچههایمان متولد شدند، باز نبرد را ترک نکرد.
او ادامه داد: حاج حسن هرگز به ما نگفت که فرمانده است و وقتی شهید شد ما متوجه شدیم که او فرمانده است، در عملیات بزرگ کربلای ۵ بارها مجروح شد، اما هربار پس از مدت کوتاهی و پیش از بهبودی کامل به جبهه برمیگشت، در عملیات کربلای ۴ هم به شدت زخمی شد و او را به بیمارستانی در شیراز منتقل کردند. پزشکان پس از اقدامات پزشکی او را مرخص و چهار ماه استراحت برای او تجویز کرده بودند.
همسر حاج حسن میگوید: در دوران استراحت، یکی از دوستانش به دیدار او آمد و با هم صحبت کردند و پس از آن آماده رفتن به جبهه شد، وقتی اعتراض کردیم که چطور میخواهی با این وضعیت بروی؟ گفت: کــه دلش برای رزمندهها تنگ شده در حالیکه برای حضور در عملیات کربلای ۵ رفته بود.
فرزند حاج حسن «محمد صادق» ۶ ماهه بود که برای آخرین بار او را در آغوش کشید و رفت، همسرش میگوید: یکبار که حاج حسن مجروح و در بیمارستان بستری شده بود، یک رادیوی جیبی کوچک به او هدیه دادند که روی آن نوشته شده بود هدیه به ف. گ۱۵۱. که حاج حسن در ادامه نوشته بود نیاز ندارم، هدیه بدهید به دیگر رزمندگان.
او درباره خاطرات جبهه حاج حسن ادامه میدهد: او به دلیل جثهای که داشت در یکی از عملیاتها با چند تن از همرزمانش سوار قایقی میشود که بعد از چند دقیقه به دلیل روشن نشدن قایق، به او میگویند این ماجرا به خاطر وزن سنگین اوست، بعد از پیاده شدن شهید تاجوک قایق روشن شده و چند متر آن طرفتر با اصابت یک خمپاره همه همرزمان وی شهید میشوند.
همسر شهید تاجوک اشاره میکند: جملاتی مانند شما را دوست دارم، پدر و مادرم را دوست دارم، اما خدا را بیشتر از همه دوست دارم، بخش اصلی وصیتنامه حاح حسن بود، او در پاسخ به مادرش درباره ازدواج میگفت: ازدواج نباید مانع رفتن من به جبهه شود، ازدواج کردهام که دینم کامل باشد.
سردار تاجوک؛ همزرم سرداران حیدری و همدانی
«مرتضی نادرمحمدی» معاون گردان تخریب لشکر ۳۲ انصار الحسین(ع) استان همدان هم خاطرات جالبی از همراهی با سردار شهید تاجوک دارد، او که از دوران دبیرستان با حاج حسن همراه بوده، سردار گمنام خطه خونگرم ملایر را اینطور روایت میکند: شهید تاجوک را از دوران دبیرستان میشناختم؛ از همان سالها مبارزات انقلابی بر ضد طاغوت را آغاز کرد.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی در کمیته انقلاب مشغول به فعالیت شد و در مهر ۱۳۵۹ که هنوز سپاه پاسداران استان همدان تشکیل نشده بود به همراه چند نفر دیگر تجهیزات لازم را از طرف کمیته برای رزمندگان در آبادان برد، پس از صدور دستور امام خمینی(ره) مبنی بر تشکیل سپاه پاسداران، این نهاد را به کمک چند نفر از مبارزان انقلابی در ملایر بنیان گذاشت، شهید تاجوک دوره آموزش نظامی را زیر نظر بانو «طاهره دباغ» محافظ امام راحل و فرمانده وقت سپاه استان همدان گذراند و با آغاز درگیری در منطقه غرب و غائله کردستان به همراه سردار بحرینی و شهید رسول حیدری عازم پاوه شد.
این همرزم شهید ادامه میدهد: حضور در عملیات «قراویز» و همراهی با سردار شهید «حاج حسین همدانی» در سرپل ذهاب از دیگر کارهای شهید تاجوک بود و سال ۱۳۶۳ از طرف سردار به عنوان فرمانده گردان ۱۵۱ حضرت مسلمبن عقیل(ع) ملایر انتخاب شد.
در عملیات والفجر ۸ جاده فاو-امالقصر دوشادوش سردار شهید «رضا شکریپور» فرمانده گردان ۱۵۴ حضرت علیاکبر(ع) هنرنمایی کرد، ایستادگی رزمندگان استان همدان در این منطقه به قدری مهم بود که «محسن رضایی»، فرمانده وقت سپاه پاسداران اعلام کرد: رزمندگان استان همدان تنگه احد را برای ما حفظ کردند.
ماندن در قفس بیشتر از همه زخمها درد دارد
او میگوید: حضور حماسی حاج حسن در عملیات کربلای ۵ با شکم باز جان تازهای به رزمندگان گردان ۱۵۱ داده بود، سال ۱۳۶۳ پس از بمباران اردوگاه ابوذر قرار شد عملیاتی در میمک و سومار انجام شود و گردان ۱۵۱ در آن شرکت کند، وقتی نیروهای اطلاعات موقعیت منطقه را برای حاج حسن تشریح کردند؛ قانع نشد و خود به همراه چند نفر از رزمندگان برای شناسایی رفت، بعد از نماز صبح حرکت کردند و در بین راه به کمین دشمن گرفتار شدند، ۲ نفر از آنها موفق به فرار شدند و ۲ نفر از دیگر همرزمانش به نامهای «محمد آلپور حجازی» و «حسین جعفری» به شهادت رسیدند و نرضا مستجیری» نیز به اسارت دشمن درآمد.
حاج حسن هم که به شدت زخمی شده بود، به اسارت درآمد، اما عراقیها بهدلیل شدت جراحت در بین راه تصمیم میگیرند او را رها کنند، آنها بدنش را تیرباران میکنند تا نکند زنده بماند و تیر خلاص را هم به صورتش میزنند، اما شهید تاجوک که دستش را آهسته حفاظ سرش کرده بود؛ نجات پیدا کرد.
این سردار رشید اسلام در طول حضور تاثیرگذارش در جبههها جراحتهای بسیاری در بدن داشت، به گونهای که از هر جبهه یا عملیات مجروحیتی در بدنش بود، اما خودش میگفت: «زخم ماندن در قفس این دنیا و دوری از شهدا، بیشتر از همه زخمها درد دارد».
سرانجام پس از سالها مبارزه با طاغوت و ضد انقلاب و حضور در جبههها در دوران هشت سال دفاع مقدس، در صبحگاه اول تیر پس از به جای آوردن نماز صبح خمپارهای در نزدیکی سنگر سردار روزهای سخت جنگ اصابت و ترکشی به سر او برخورد میکند و «سردار شهید حاج حسن تاجوک» اول تیرماه ۱۳۶۷ در جبهه ماووت ۲۶ روز قبل از پایان دوران دفاع مقدس، دورانی که رهبر معظم انقلاب از آن به عنوان «اوج افتخارات مردم ایران یاد میکنند» به دیدار معبود شتافت.
وصیتنامه سردار شهید تاجوک بدین شرح است:
بسم الله الرحمن الرحیم
ولا تَحسبنَّ الذینَ قُتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یُِرزقون
یا نفس من بعد الحسین(ع) مونی فبعده لا کنت ان تکونی، ای نفس زندگی بعد از حسین(ع) ننگت باد، مرگت باد؛ حضرت عباس(ع)
با شهادت بر یگانگی خداوند متعال و نبوت حضرت محمد(ص) و حقانیت خلافت و امامت ۱۲ امام معصوم(ع) و ولایت فقیه وصیتنامه خود را آغاز میکنم.
با درود به رهبر کبیر انقلاب و خانوادهای شهدا و با درود به شهدا نهضت جهانی اسلام از هابیل تا کربلای خوزستان.
هم اکنون که قلم در دست گرفتهام و میخواهم کلماتی را به عنوان وصیت بر روی کاغذ بنویسم، دستم میلرزد چون میدانم که من لیاقت شهادت را ندارم و نمیدانم چرا.
من از قافله عقب ماندهام و علت هم این است که من هنوز ساخته نشدهام، ولی خدایا تو خود میدانی که چقدر من با خودم صحبت میکنم و خود را دلداری میدهم و میگویم خداوند کریم و رحیم است و حتماً شهادت را نصیب من میکند.
خدایا دوستان همه رفتند، رفقا همه رفتند، دیگر از دوستانم باقی نمانده، عابدینیها، سلطانیها، اسلامجو، ترکاشوندها، حاتمی، فراهانی، کلیه عزیزان رفتند و من خجالت میکشم از منطقه سالم برگردم، خدایا تو خود میدانی که من این راه را آگاهانه انتخاب کردهام و کورکورانه نیست و میدانم که به راهی که همان لقای تو است، میروم.
خدایا تو خودت کمک کن، الهی من با تمام وجود ادراکت میکنم و این سخن زیبایت را خوب درک میکنم که «یُحبُّوه و یُحبُّونَه»، خدایا تو خود میدانی که این بنده حقیر به تو عشق میورزد و همیشه به یاد تو بوده و هستم، زیرا امید من و تکیهگاه من توئی و غیر از تو کس دیگری ندارم.
خدایا ای کاش من هفتاد بار زنده میشدم و دوباره در سنگر تکه تکه میشدم، مگر نه اینکه همیشه در زیارت وارث میخوانیم که: «یا لَیتَنا کُنـّا مَعکم فأفوزَ فوزاً عظیماً»
حالا آمادهام، خدایا میخواهم به فیض عظیم شهادت برسم، کمکم کن ای مولای من.
عزیزان هم اکنون که این جنایت کاران در منطقه, کاری نمیتواند بکنند؛ به شهرها حمله میکنند و کودکان و پیر زنان و پیرمردان را به خاک و خون میکشند، ولی ای استوار مردان دست از انقلاب برندارید که دیگر کار صدام به یاری خدا تمام است.
عزیزان قدر امام را میدانید، بهتر بدانید، نکند کاری کنید نفرینی که حضرت علی(ع) به امت خود کرد، امام هم به شما بکند، عزیزان خوب دقت کنید یکسری یاران امام را از ما گرفتند ولی شما قدر امام را بدانید، چون حضرت علی(ع) در جواب بی مهریهای یارانش, به خدا گفت که خدایا نعمت حاکم صالح را از این امت بگیر و خدا هم نعمت را گرفت و ذلت را برای آنها جایگزین کرد.
پس مواظب باشید ای عزیزان روز قیامت هم در کار هست، ای کسانی که چوب لای چرخ انقلاب میگذارید و پشت پا به اهل بیت امام حسین(ع) میزنید و اهل بیت را رها کردهاید، وای به حالمان, اگر نامه اعمالمان را به دست چپ بدهند، راستی اگر بدهند چه کنیم؟ مواظب باشید جبههها را خالی نگذارید که دشمن اگر قدرت بگیرد، جنبندهای در روی زمین ایران آسایش نخواهد داشت، به جبههها بروید و هرچه زودتر این جانی را نابود کنید که در روز قیامت شرمنده اهل بیت(ع) و شهدا نباشید.
پدر و مادر و همسر و خواهران و برادرم، مرا حلال کنید و از اقوام و مردم برایم حلالی بطلبید و خوشحالی کنید که در راه خدا قربانی دادهاید و روز قیامت در پیش امام حسین(ع) و حضرت زهرا(س) رو سفید خواهید بود.
عزیزان همه شما را خیلی دوست دارم ولی این را بدانید که خدا و اسلام را خیلی بیشتر از شما دوست دارم و باید به ندای حسین زمان لبیک گفت.
تقاضا دارم اگر از من جنازهای برنگشت خیلی عادی مراسم انجام شود، گر چه با توجه به این برنامهها راضی نیستم کسی برایش اتفاقی بیفتد و مراسم مانند بقیه شهدا باشد و در مجلس من از مصیبتهای حضرت زهرا(س) و حضرت زینب (س) بخوانید. والسلام حسن تاجوک