سنندج- ایرنا- روی تابوتهایشان نوشته کربلای سومار، مجنون و ... و حالا قدم به خاکی گذاشته‌اند که جان ایران، سرزمین مجاهدتهای خاموش و قدمگاه شهدای انصار و مهاجر است.

به گزارش ایرنا، هر ازگاهی پیکرهای پاکشان باز می‌گردد تا اهل دنیا را معطر به عطر شهادت کنند این‌ بار با ایام فاطمیه آمدند تا در گمنامی به مادر شهیدشان، حضرت زهرای اطهر (س) اقتدا کنند.

فاطمیه که از راه می‌رسد سوگ از در و دیوار شهر می‌بارد و همه عزادار مادر جوانی می‌شوند که پاره تن اشرف مخلوقات بود و تنها دختری که توانست "ام‌ابیها" شود و در روزگاری که بشریت جاهل، دختر را مایه ننگ می دانست، به زن جایگاهی ببخشد که بهشت زیر پای او باشد.

قبر مطهر آن حضرت مشخص نیست و شاید همین وجه تشابهی باشد برای مادری زهرای اطهر(س) از شهدای گمنام که آنها نیز با اقتدا به بانوی بی نشان بقیع، می‌خواهند جز خدا نام و نشانشان را کسی نداند.

چند روزی است که ساکنان سرزمین مجاهدتهای خاموش منتظر مهمانانی بی نام و نشان هستند و امروز در سالروز شهادت مظلوم‌ترین بانوی تاریخ، میزبان چهار شهید گمنام بودند.

شهدایی که آمده بودند تا باز به ما بگویند که هویتمان را در هیاهوی زمینی ماندن گم نکنیم چرا که بهایمان به غیر از بهشت نیست.

بازگشت قهرمانان بی‌نام و نشان

مادران شهدا برای گمنام‌ترین شهدا مادری کردند، شهدای گمنام مهمان کردستانی‌ها بودند شاید هم میزبان بودند چون سرزمین مجاهدتهای خاموش خودش کم شهید مفقود الاثر و مفقود الجسد ندارد، نمونه‌اش شهید عباس جباری که چشم پدر و مادرش تا زمانی که از دنیا رفتند به در خشک شد تا شاید کسی خبر از پسر شهیدشان بیاورد و چه روزها که صفیه خانم مادر شهید جباری همراه کاروان شهدای گمنام نمی شد و با عکس پسرش آنها را بدرقه نمی کرد و همیشه می‌گفت اینها هم عباس من هستند و برایشان مادری می‌کرد ولی حالا جایش خالی است و شاید آن دنیا بالاخره چشم‌انتظاریش با دیدن پسر شهیدش به پایان رسیده یاشد.

البته جایش زیاد هم خالی نبود، مادران شهدا این وقتها برای مادری از فرزندان گمنام وطن سنگ تمام می گذارند. دیشب که مراسم وداع با این شهید گمنام در مهدیه سنندج برگزار شد، حال و هوای همه در کنار تابوت شهدا و روضه مادر حال و هوای عجیبی بود و چه عقده‌های سنگینی که با بغض در هم شکست و خالی شد.

میزبانی از چهارشهید بی‌نام و نشان ولی پرآوازه

مدیرکل بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع کردستان گفت: کردستان میزبان چهار شهید گمنام است که امروز در سنندج تشییع می‌شود.

سرهنگ علی کلوندی افزود: یک نفر از شهدا در قروه، یک نفر در سنندج، یک شهید در بیجار و یک شهید هم در دهگلان پس از تشییع آرام می‌گیرند.

راه آسمان در مسیر حرکت زمینی‌ها

تکه‌تکه‌های استخوانی درون تابوتی مزین به پرچم سه رنگ صلح و آرامش و شهادت هستند که راه را نشان می‌دهند و عصای دستمان برای حرکت در غبار فتنه و توطئه شده‌اند.

هرچند جای جای کردستان معطر به عطر شهید است و باید با وضو در آن قدم برداشت ولی با آمدن شهدای گمنام شهر پر می‌شود از عطری که باید اهلش باشی تا آن را لمس کنی و بشنوی و تا عمق جانت نفس بکشی.

پیرمرد با سربند "یازهرا(س) " از ابتدای مراسم خودش را به تابوت شهدا چسبانده و با هر نوای نوحه، چشمهایش بارانی می شود و می گوید: این شهدا، جان خود را فدای این آب و خاک و ناموس مملکت کردند و برای احترام به آنها آمده‌ایم.

او که چندسال در جبهه‌های حق علیه باطل حضور داشته حالا به بدرقه همرزمان خود در هشت سال دفاع مقدس آمده است و عقیده دارد این حضور باعث انسجام و همبستگی ملی است و به دشمنان نشان می‌دهد، مقاومت درسی است که نسل به نسل مسلمانان منتقل می‌شود و امروز در غزه به اوج رسیده است.

جمعیت به راه می افتد و شهدا راه را نشان می‌دهند.

حرف از غزه شد، چشمم رد کودکان سنندجی را دنبال می‌کند که پرچمهای کوچک کشورمان را به دست گرفته‌اند و زنان مقاومی که نوشته‌های حمایت غزه را به دست دارند تا بگویند: " مسلمان می‌میرد ولی ذلت نمی‌پذیرد".

نازنین زهرا دهه هشتادی است شهدا را مایه افتخار می‌داند و با اینکه سنش زیاد نیست ولی خوب می‌داند که چرا در این صبح سرد پاییزی برای وداع با شهدا آمده‌ است.

آمدن شهدا تلنگری برای مسوولان هم هست، آنهایی که استاندار کردستان در مراسم تشییع پیکر پاک شهدا، خطابشان قرار داد و گفت: "ناخالصی جایی در نظام الهی ما ندارد".

لالایی مادران کرد برای جوانان شهید

لالایی مادر تنها نجوایی است که همه ما دوست داریم، باز هم در گوشمان زمزمه شود تا دلهای آشفته‌مان آرام گیرد.

اما حکایت کردستان حکایت دیگری است، اینجا مادران تنها برای کودکان خود، لالایی نمی‌خوانند، اینجا مادران، در شیون و زاری خود برای جگرگوشه‌هایشان لالایی سر می‌دهند تا در خاک سرد آرام بخوابند.

و امروز که چهار یادگار هشت سال رشادت و ایثار میهمانان مادران سنندجی بودند، همه مادران برایشان لالایی می‌خواندند و تمام وجودشان شده بود آهنگ غریب لالایی برای فرزندان ایران‌زمین که پس از سال‌ها غربت و تنهایی، اکنون می‌خواستند در قدمگاه شهدا آرام بگیرند.

قافله کوچک، معطر به عطر شهادت است و در میان گل و گلاب و اسپند، راه خود را به‌سوی آسمان می‌گشاید، روی تابوت‌ها اسمی نیست و همه آنها را به نام گمنام می‌شناسند.

تا چندی قبل تنها نسیم صحرا مونسشان بود و امروز این همه آمده‌اند تا حق نان و نمک به جای آورند و در دل زمزمه میکنند" نام‌آوری شما در گمنامی است و غریبی، ولی شما غریب نیستید، غریب ماییم که از شما جا مانده‌ایم".

ریش‌سفیدان آماده می‌شوند تا جای پدران شما تدفینتان کنند، و می‌خواهند تلقین میت بخوانند ولی رسم بر این است که وقتی این آیین انجام می‌شود، نام میت و پدرش را بخوانند اما شما را به چه نامی باید بخوانند؟

تنها یک نام برازنده شماست، شما فرزندان روح خدایید، پس می‌خوانندتان به نام شهدا فرزند روح خدا...

دل‌های مردم به تابوت‌ها گره می‌خورد و راهی می‌شود تا سومار و مجنون، خاکی که امانتدار این شهدا بود.