به گزارش خبرنگار ایرنا ـ اتاق نگهبانی اداره کل حفاظت محیط زیست پر است از گلدانهای گل طبیعی، تا طلوع خورشید بیش از یک ساعت مانده و سرمای زمستان در تاریکی قبل از صبح به اوج رسیده است.
برنامه روزهای دقیق سرشماری، کاملا محرمانه است و از پیش به جز محیط بانان و روسای حاضر در برنامه کسی نباید از آن مطلع شود، به خاطر همین شب گذشته نزدیک به نیمه شب با تماس معاون سرشماری حفاظت محیط زیست استان از این برنامه باخبر شدیم و چند ساعت بعد نیز در خود اداره کل برای اعزام به منطقه حاضر میشویم.
تا جمع شدن و تعیین افراد گروههای سرشماری، در اتاقک نگهبانی منتظر میمانم و کنار بخاری گرم خود را گرم می کنم، سرشماری حیات وحش منطقه رودبار الموت غربی قرار است با هشت گروه ۲ نفره در طول یک روز انجام شود.
افراد هر گروه که تعیین میشوند و ماشینها حرکت می کنند، هنوز آسمان تاریک است، من همراه با صادق خسروی، رییس اداره زیستگاههای سازمان منابع طبیعی استان و داریوش کیماسی محیط بان معاونت طبیعی و یکی از دوستان عکاسم در یک ماشین کمک دار پیکاپ، برای شمارش کل و بز، به سمت منطقه دستجرد و روستاهای اطراف آن حرکت میکنیم.
چرا کل و بز ؟
سرشماری حیات وحش در سراسر کشور و در سه گروه کل و بز، قوچ و میش و آهو انجام میشود.
خسروی در پاسخ به دلیل شمارش این سه گروه توضیح میدهد: اینها گونههای شاخص مناطق هستند، وقتی شما جمعیتی از یک گونه شاخص را در منطقه میبینید یعنی منطقه به لحاظ اکوسیستمی پایدار است و توانسته زنجیرههای غذایی خود را حفظ کند و از گونههای راس هرم تا پایین هرم همه در وضعیت خوبی قرار دارند.
رییس اداره زیستگاههای استان قزوین توضیح میدهد: جمعیت بز وحشی در یک منطقه نشان میدهد که به طور حتم گوشتخواران آن منطقه نظیر پلنگ در وضعیت خوبی به لحاظ زیستی قرار دارند و آن منطقه از نظر منابع آبی و پوشش گیاهی در وضعیت پایداری است.
خسروی ادامه میدهد: میتوانیم گونههای دیگر را هم بشماریم اما از آنجایی که شکاربانی نیز جزو وظایف سازمان محیط زیست تعریف شده و گونه های بز وحشی، قوچ، میش و آهو به عنوان گونههای قابل شکار هستند، این گونهها به عنوان هدف سرشماری این سازمان ۲ مرتبه در سال مورد شمارش قرار میگیرند.
وی همچنین اظهار کرد: در مابقی ماههای سال هم میشود سرشماری کرد، اما در این ۲ برهه زمانی سرشماری موفق تر است، چرا که وحوش در ماههای خرداد و تیر در دوره بعد از زادآوری قرار دارند و از آذر تا دی ماه نیز که زمان جفتگیری گونههاست و حیوانات به این واسطه در کنار هم هستند و به صورت گلهای حرکت میکنند، سرشماری بهتر انجام میشود.
توکای سیاه و مژده سپید
در طول مسیر، رییس و محیط بان اداره محیط زیست استان درباره برنامههای سرشماری دیگر سخن می گویند و یکی از آنها اظهار میگوید: در سرشماری منطقه باشگل تاکستان باد آن قدر با شدت میوزید که نمیشد سه پایه دوربین را حتی جا به جا کرد اما در برنامه سرشماری الموت شرقی که خیلی لذت بخش هم بود، در یک هوای صاف و تمیز، بچهها پلنگ هم دیدند و عکسش را هم گرفتند.
در امتداد جاده از کوههای سمت شمال شهر بالا میرویم و بعد دوباره ارتفاع را کم میکنیم.
وارد جاده خاکی که میشویم، کیماسی میگوید: این اولین زمستانی است که این مسیر را برای سرشماری میآییم، هر سال در این منطقه حداقل شاهد بارش ۲ متر برف هستیم تا جایی که جاده تا حتی خرداد ماه سال بعد نیز بسته می ماند، حتی برف را هم که کنار میزدند هیچ ماشینی با زنجیر چرخ هم نمیتوانست، تردد کند.
کوهها و مناظر اطراف جاده اما تا امروز (دی ماه) خشک خشک هستند و حتی باران هم نباریده.
خسروی اشاره میکند به حضور شکارچیان در منطقه و میگوید که آماده باشیم چون احتمال برخورد با آنها بالای ۸۰ درصد است.
کیماسی از دیدن کفتار میگوید که مثل دیدن پلنگ سخت است و تعریف میکند: همکارانمان در برنامه سال قبل زیر پل باغدشت کفتار دیده بودند، حیوان زخمی بود و آنها فکر کرده بودند که مرده است، جلو رفته بودند و کفتار هم بلند شده و دست همکارم را گرفته بود، کارش به عمل جراحی هم رسید.
خسروی در ادامه گفت: کفتار، گرگ و حتی همین سگهای خیابانی که جزو خانواده سگسانان قرار میگیرند، رفتار قابل پیش بینی ندارند، در برخورد با آنان خیلی باید احتیاط کرد، چون ممکن است ناگهان حمله کنند.
بعد از یک ساعت که در تاریکی، جادههای بیرون شهر را طی کردیم آسمان با نور پیش از طلوع آفتاب روشن میشود.
محیط زیستیها با نگاه به اطراف میگویند: سالهای قبل از همین لحظه شروع برنامه چند دسته حیوان میدیدیم.
خسروی در این باره توضیح میدهد: امسال خشکسالی خیلی شدید است، وقتی خشکسالی رخ میدهد حیوانات به ارتفاعات بالاتر میروند و تراکم در بالا افزایش پیدا میکند و بعضی زیستگاههای ما خالی میشوند، زیستگاه بدون حیوانات هم فاقد ارزش اکولوژیک است.
وی به وجود چشمههای پر آب تر در ارتفاعات بالا اشاره می کند و ادامه میدهد: از طرفی روستاهای بالادستی منفعت بیشتری از آب میبرند و پایین دستیها روز به روز فقیرتر میشوند، بالا دستیها فکر میکنند همه منابع متعلق به خودشان است، در حالی که با تعریف حقابه این مشکل حل میشود.
محیط زیستیها باز باهم به آرامی مشغول صحبت میشوند: چشمم آب نمیخورد امسال حیوانی رصد کنیم.
اما کمی بعد یک دسته توکای سیاه کنار جاده دیده میشود و چشمانشان برق میزند.
سوداگران گنج؛ بلای جان طبیعت
کمی بعد روستای گریوه که ییلاق روستای کاکوهستان است و روستاهای ییلاقی دیگر مثل فشام و قلمبهسر از دور در سینهکش کوهها دیده میشوند.
همانجا که ما چشمانمان به بلندی هاست، اما کیماسی ترمز میکند و با نگاه به پایین دره یک خودروی سفید رنگ را نشان میدهد، فاصله آنقدر زیاد است که نوع ماشین تشخیص داده نمیشود، محیط زیستیها معتقدند، سرنشینان خودرو یا شکارچی هستند و یا سوداگر گنج.
خسروی توضیح میدهد: این پیدا کردن گنج هم آفت جدید طبیعت و میراث فرهنگی منطقه شده، هرجا پا میگذاری با ابزارهای تخصصی زمین را تا عمق زیاد حفر کردهاند.
دستهای گنجشک از روی بام خانهای در کنار جاده با سرعت پرواز میکنند و از بالای ماشین اداره حفاظت محیط زیست رد میشوند و خسروی توضیح میدهد: وقتی گنجشکها دستپاچه میشوند و به خانهها نزدیک میشوند و دانهها را میخورند، یعنی برف در راه است.
کمی بعد ماشین کنار یک قله توقف میکند، افراد گروه میگویند باید این مسیر را پیاده برویم، انتظارش را نداشتم چون خواسته بودم مسیری را همراهی کنم که گشت ماشینی باشد، اما میگویند حتی مسیرهای ماشینی هم پیادهروی یا کوهپیمایی دارند.
مسیر در نزدیکی قله، سنگی و سخت است، محیط زیستیها اما با تجهیزات کامل خود و لباسهایی که برای استتار مناسب است، تا بالای بلندی را با سرعت زیاد طی میکنند، کمی که جا میمانم عذرخواهی میکنند که مسیر سادهتری را برای بالا رفتن انتخاب نکردهاند.
بلاخره به بالای بلندی میرسم، در طول مسیر چند استوانه توخالی پلاستیکی آبی رنگ را میبینم، خسروی میگوید پوکه فشنگ شکارچیان است، چند جا هم خاکستر به جا مانده از آتش دیده میشود.
تابش خورشید هنوز به حدی نرسیده که فضا را گرم کند، بلندی که در معرض باد است و همراهان ما هم بیشتر اوقات سکوت میکنند و تنها گاهی بسیار آرام صحبت میکنند، این از قواعد سرشماری است، چرا که هر نشانی از آدمیزاد، مثل بو و رنگ لباس و صدا، حیوانات وحشی را فراری میدهد و کار سرشماری را سخت میکند.
همراهان ما در سکوت به قول خودشان دوربینکِشی میکنند، یعنی با دوربین تمام صخرهها و درههای عمیق روبرو را وجب به وجب رصد میکنند، هیچ حیوانی اینجا به چشم نمیخورد، کیماسی همان طور که دوربین روی چشمانش است، آرام میگوید: اما من ناامید نیستم.
منطقه حفاظت شده قانونمند است
فرمانده یگان حفاظت استان مسیرهای سرشماری الموت غربی را شامل هشت مسیر میداند.
مهدی طاهری با اشاره به این مسیرها که بلوکان، فلار، هِندا، تنوره، مارکین، مردآباد، تنگ دره و تِسکین هستند، ادامه می دهد: زیستگاههای آسیبدیده را شناسایی میکنیم و ابتدا آن را منطقه شکار ممنوع و سپس منطقه حفاظت شده اعلام میکنیم.
وی معتقد است: با اعلام شکار ممنوع بودن یک منطقه، حیات وحش امکان ترمیم خودش را پیدا میکند، اعلام منطقه حفاظت شده به معنای اعمال قوانینی از جمله؛ ممنوعیت جادهکشی، ورود خودروهای آفرودی، ساخت و ساز و قوانینی از این دست است.
شکارچیان در شکار ممنوع
خسروی همانطور از پشت تلسکوپ سری تکان میدهد و میگوید: شکارچیان اینجا را نابود کردهاند.
از تاثیر خشکسالی میپرسم و بدون برداشتن نگاهش از لنز تلسکوپ پاسخ میدهد: کمبود آب و غذا در طبیعت منجر به انقراض یک گونه نمیشود، چون در حداقلیترین شرایط هم همیشه آب و غذا برای بقای حیوانات هست، اما شکار میتواند حیات وحش یک منطقه را به طور کامل از بین ببرد.
هرچه نگاه میکنند چیزی نیست که نیست، کیماسی با صدای آرام میگوید: صبر کنیم آفتاب کمی بالاتر بیاید.
روی ارتفاع درختی هست که خسروی آن را اُرس مینامد، درختی که شاخص ارتفاع ۱۸۰۰ متر به بالا و همینطور شاخص سرزمینهای آهکی است، به گفته وی این درخت جزو چهار گونه گیاه سوزنی برگ ایران است که عمرش گاهی تا هزار و حتی ۲ هزار سال هم میرسد.
رییس اداره زیستگاههای قزوین عقیده دارد که حتی در استان خودمان از این درخت با قطر تنه بالای ۲ متر هم داریم و این گیاه بومی منطقه است.
همانجا روی بلندی در کنار اُرس در سکوت به انتظار آفتاب مینشینیم، صدای کبک از دوردست در دره میپیچد، سکوت آن قدر سنگین است که صدای آب جاری در رودخانه از انتهای دره شنیده میشود.
به گفته محیط بان گروه، اینجا بهترین دربند منطقه الموت است، ولی به نظر میرسد که از نظر حیات وحش فقیر باشد، با اینکه منطقه حفاظت شده رودبار الموت غربی از سال ۹۰ در مساحت ۷۶هزار هکتار، منطقه شکار ممنوع اعلام شده، اما بیشتر حیوانات این قسمت را شکارچیان، شکار کردهاند.
آفتاب کمی بالا میآید و هرچه محیط زیستیها دوربینکشی میکنند، ردی از حیات وحش نمیبینند.
خسروی دوباره زیر لب میگوید: این منطقه از حیات وحش خالی شده و تلسکوپ را با سه پایه بزرگش جابهجا میکند و در حدود ۵۰ متر به سمت غرب میرود.
کیماسی هم از روی سنگهای بلند با دوربین آویزان روی گردنش به سرعت به سمت شرق میرود، وقتی که برمیگردند، چهره هر ۲ نفرشان اشتیاق و نشاط قبل را ندارد.
تنها سنگ و صخره
یک ساعت بعد به سمت پایین حرکت میکنیم، پایین آمدن سخت تر از بالا رفتن است، همراهان گروه توضیح میدهند که بیشتر آسیبهای کوهنوردی موقع پایین آمدن رخ میدهد.
به ماشین که میرسیم خورشید هوا را کمی گرم کرده، اما وزش باد سرد، بدنم را یخ کرده است.
دوباره سوار میشویم و در پیج و خم جاده خاکی پر دست انداز به مسیر ادامه میدهیم، هنوز یک کیلومتر حرکت نکردهایم که گروه توقف میکنند تا دیوار صخرهای دیگری را رصد کنند، بدون اینکه چیزی بگویند هماهنگ با هم دوربین چشمی و تلسکوپ را برمیدارند و به بالای یک سنگ بزرگ نزدیک به جاده میروند و با دقت صخره روبرو را دوربین کشی میکنند.
کنار سنگ و درست همین جایی که مشرف به صخرههای روبرو است، چند پوکه دیگر روی زمین افتاد است، خسروی که پوکه را در دستم میبیند، میگوید: یک روز همین جا ۱۵ پوکه جمع کردیم.
باز هم نتیجه دوربینکشیها تنها سنگ و صخره است.
اینجا پرنده پر نمیزند
کمی بعد به روستای تِسکین میرسیم، اینجا انتهای جاده خاکی است و انتهای منطقهای که گروه ما قرار بود سرشماری کند، از این به بعد مسیر بنبست است و دیگر دره و صخرهای نمانده که بخواهند به آن دوربینکشی کنند.
در انتهای روستا و جاده خاکی، جایی مشرف به آخرین دیوار صخرهای مسیر، باز هم با دوربین و تلسکوپ تمام صخرهها را جستجو میکنند.
به گفته کیماسی، کل و بز که جفت نر و ماده هستند، در این فصل در یک گروه حرکت میکنند و دیدنشان سخت نیست، مخصوصا با دوربین و تلسکوپ سازمان حفاظت محیط زیست که جزو بهترین تجهیزات روز دنیا و از حرفهایترین ابزار رصد است، این تلسکوپ فاصله را تا بیش از ۶۰ برابر نزدیک میکند.
خسروی تا دورترین کوهی که پیداست را نگاه میکند، جایی که با چشم غیرمسلح جز یک قله تیره رنگ چیزی دیده نمیشود، اما تلسکوپ حتی شاخه درختان روی قله را هم نشان میدهد، و همچنان ردی از کل و بز پیدا نیست.
یکی از اهالی روستا، ماشین اداره را که میبیند از دور سلام میدهد و به سمتمان میآید، بلافاصله محیطبان را میشناسد، بعد از سلام و احوال پرسی کوتاهی، محیط بان رو به احمد میگوید: هیچ حیوانی ندیدیم. یعنی اینجا نباید پرنده پر بزند؟
احمد که حدودا ۳۰ ساله است، جواب میدهد: بیانصافها میزنند، بیشتر بچههای همین روستاهای اطراف هستند.
فکر میکنند خیلی قدرت دارند
او توضیح میدهد: یک ماه پیش خودم یک گله کل و بز روی این صخرهها دیدم. چند کلیجه (نر زیر پنج سال) 2 تا سه ساله در یک جمعیت ۱۲ تایی از کل و بز بودند، خیلی قشنگ بود، آرام روی صخرهها حرکت میکردند، اما شکارچیها همه را زدند، بچه و بزرگ، حتی یکی از گله هم نماند.
فیلمی را که از آن گله گرفته در گوشی تلفنش تماشا میکنیم و او ادامه میدهد: اگر اینجا یک ایستگاه حفاظت باشد و به طور دایم مامور داشته باشد، تعداد شکارچیان خیلی کمتر میشود.
وی ادامه میدهد: تا چند سال قبل، از این مسیر گلههای حیوانات تردد میکردند، اما آن قدر تیر شلیک کردند که همه را فراری دادند.
احمد میان حرفهایش دوربین را میگیرد و چشم میگرداند روی مناظر دور، ولی او هم ردی از حیوانات نمیبیند.
همانطور که دوربین روی چشمانش است، درباره شکارچیان میگوید: به بچه پنج ساله هم تفنگ بدهی میتواند آدم بکشد، افتخاری ندارد که یک تفنگ میگیرند دستشان و فکر میکنند خیلی قدرت دارند، حیوانات بیدفاع را از دور میزنند و فکر میکنند چه قلدری هستند.
احمد اشاره میکند: همین شکارچیان چند سال قبل در تاریکی روستا کمین کردند و سر اختلافات خانوادگی مرا هدف گرفتند. بعد از آن دکترها طحال و قسمتی از کبدم را درآوردند و بخشی از رودههایم تخلیه شد و هنوز در لگنم ۲۰ ساچمه باقی مانده است، اینها به انسان هم رحم نمیکنند، از بس شکار کردهاند سنگدل شدهاند.
محیط بان آشنا به منطقه ابراز تاسف میکند و رو به احمد میگوید: ناامید شدم چرا هیچ چیز نیست، از صبح فقط سه قطعه کبک دیدیم.
پسر جوان ادامه میدهد: قبلا شکارچیان اگر ۱۰ حیوان میدید ۲ تا را میزدند، حالا اما اگر پنج حیوان ببینند، همه را شکار می کنند، انگار هیچ چیز نباید از دستشان در برود.
احمد اشاره میکند: همین فامیلهای خودمان که شکار میکنند چیز زیادی هم ندارند، پسرعمویم با این همه شکار، یک خانه دارد آن هم همان اندازهای است که ما داریم، به او میگویم فلانی کجا را گرفتی با این همه خون که ریختی؟
مرد جوان روستایی ضمن تاکید بر علاقه روستاییان به حیوانات میگوید: بچههای ما خیلی به حیات وحش علاقه دارند، وقتی یک حیوان میبینند ذوق میکنند، بالا و پایین میپرند، میگویند بابا برویم نزدیک تر حیوان را ببینیم، بچههای روستا حیوانات را دوست دارند، اما اینها با وجود اینکه اهل همین منطقه هستند نمیدانم چرا این طور از آب درآمدند.
جان دوباره به تن حیات وحش
دستانم یخ زده و در همین چند ساعت پوست دستانم از سرما خشک شده برمیگردم داخل ماشین مینشینم، محیطبانان اما چشم از دوربین برنمیدارند، آفتاب حالا کمی بالاتر آمده و انتظار میرفت منطقه را گرم کند، اما سرما هنوز استخوان سوز است.
جوان روستایی ادامه میدهد: شکارچی اگر فقط پنج سال مدارا کند هر بزغالهای، بز میشود، حیات وحش دوباره جان میگیرد، اما اینها آن قدر تیر انداختهاند که ذاتشان درنده شده است، یکی نیست بگوید زدن بز و بزغاله آن هم از دور چه افتخاری دارد؟
محیط زیستیها نیم ساعت دیگر هم در این قسمت چشمها را میدوزند به دوربین و تلسکوپ، ولی بینتیجه است.
سوار ماشین میشویم و مسیر آمده را برمیگردیم، سر پیچ بعدی محیط زیستیها دوباره پایین میروند و دوربینها را روی چشم میگذارند و خیره به صخرههای مقابل مینشینند، با منظرهای که در ضلع شمالی از کوه اِنگل در دوردست پیدا است، زیر لب میگویند "آخر دنیا همینجاست! هیچ جنبندهای جم نمیخورد".
مسیر را برمیگردیم و دوباره کمی بالاتر جایی که از سمت غرب مرز کوهین و از سمت شمال مرز گیلان بالاتر از روستاهای انبوه و لایه پیداست، میایستند و این بار بدون دوربین و تلسکوپ، اطراف را زیر نظر میگیرند و درباره محل احداث محیط بانی و یا پاسگاه در موثرترین نقطه منطقه همفکری میکنند، خسروی امیدوار است که این کار بتواند مانعی برای شکارچیان باشد و حیات وحش منطقه دوباره جان بگیرد.
هوای زمستان بهاری است
در ادامه مسیر تا روستای کاکوهستان، خسروی از یک قطعه زردپر روی شاخه درخت عکس میگیرد و توضیح میدهد: این پرندگان مهاجر هستند و این منطقه را به عنوان زمستان گذران انتخاب کردهاند.
خسروی ادامه میدهد: یعنی زمستان را در این زیستگاه میگذرانند و چون زادآوریشان در فصل بهار است پس در این منطقه تولید مثل ندارند و تنها مهاجرند.
کمی جلوتر در یکی از جادههای فرعی مسیر، زیرانداز پهن میکنیم تا زیر آفتاب نیمروز صبحانه بخوریم.
آتش که گر میگیرد بوی شاخههای خشک درخت تنگرس در فضا میپیچد، آب چشمه داخل کتری به جوش میآید و تخممرغها داخل تابه، روی آتش جلز و ولز میکنند.
موقع صبحانه هم فکر این برنامه محیط زیستیها را رها نمیکند، کیماسی یک جرعه از استکان چای را سر میکشد و به دورها نگاه میکند و میگوید: در تمام سالهایی که برای سرشماری آمدم این اولین باری است که هیچ کل و بزی ندیدم.
خسروی سر تکان میدهد و میگوید نیمه دی ماه است، اما هوا شبیه به بهار است.
پایان سرشماری
از روستاهای طهمورثآباد، تونهچال، کلهکوب میگذریم و به گشنهرود میرسیم و راه رفته را برمیگردیم و به جز یک قطعه کمر کولی کوچک، جاندار دیگری در این مسیر نمیبینیم.
چند ساعتی که از ظهر گذشت آماده میشویم تا به شهر برگردیم، در مسیر برگشت همه ساکتند، هنوز خیلی از منطقه دور نشدهایم که ۲ ماشین پارک شده کنار جاده، خسروی را به خود مشکوک میکند.
در یکی از ماشینها یک زن با لباس محلی نشسته است، خسروی میگوید شکارچیها اخیرا همراه با زنان میآیند تا راحت تر تردد کنند.