تهران- ایرنا- برفِ زیر چادر که آب می‌شد، گِل یخ زده و نرمی را بوجود می‌آورد و ما در نشستن و برخاستن در آن فرو می‌رفتیم و چاله زیر پای ما ایجاد می‌شد. سرمای منطقه عجیب بود.

به گزارش حوزه دفاعی و امنیتی ایرنا، با تصرف ارتفاع گرده رش و عبور از رودخانه عریض قلعه چولان در عملیات نصر ۸، امکان گسترش وضعیت خودی در منطقه غرب این رودخانه و برداشتن گام‌های اساسی به‌طرف سلیمانیه فراهم شد. به همین منظور، باید ارتفاعات قمیش، دولبشک و الاغلو تصرف می‌شد.

با فرا رسیدن فصل زمستان، ارتفاعات منطقه را برف می‌پوشاند و اجرای هر عملیاتی دشوار به نظر می‌رسید، درحالی‌که وضعیت موجود جنگ اقتضا می‌کرد عملیات موردنظر هرچه سریع‌تر آغاز شود؛ زیرا نیروهای معارض عراقی که متحد ایران بودند، در معرض خطر هجوم ارتش عراق قرار داشتند و چنانچه مناطق وسیع تحت نفوذ آنان به اشغال دشمن درمی‌آمد، بسیاری از راهکارهای خودی بسته می‌شد. با توجه به این ضرورت، سپاه پاسداران عملیات بیت‌المقدس ۲ را در تاریخ ۲۵ دی ۱۳۶۶ در جبهه شمال غرب، طراحی و اجرا کرد.

در این عملیات نیروهای خودی باوجود سرمای شدید و دشواری مسیرهای طولانی تعیین‌شده، موفق شدند حدود ۷۰ درصد از اهداف ارضی منطقه، همچون ارتفاعات ویولان، قمیش و گلاله را به تصرف خود درآورند.

روایت محمدعلی حق‌بین

مرحوم سردار محمدعلی حق‌بین؛ معاون گردان کمیل لشکر قدس گیلان در دوران دفاع مقدس در بخشی از کتاب خاطرات خود با نام گیل مانا، به بیان شرایط سخت و دشوار جغرافیایی و آب و هوایی منطقه عملیاتی بیت‌المقدس ۲ پرداخته که به مناسبت سالروز این عملیات منتشر می‌شود:

بعد از تصرف شهر ماووت عراق (در عملیات نصر ۸)، به مرخصی طولانی‌مدت رفتیم. بعد از مرخصی به سنندج برگشتیم و گردان را سازمان‌دهی کردیم.

بعد از آزادسازی ماووت، سردار علی عبداللهی به‌عنوان فرمانده لشکر ۱۶ پیاده قدس معرفی شد. او یکی از قوی‌ترین فرماندهان زمان جنگ و لشکر قدس بود.

سخت‌ترین خاطرات من مربوط به تنگه باسوا، حدفاصل بین ارتفاعات وحشی و خشن گرده رش و قامیش است.

زمستان سال ۱۳۶۶ بود. بنا بود عملیاتی در تنگه باسوا اجرا شود. مقر یا حسین تا تنگه باسوا بیست کیلومتر فاصله داشت. برف سنگینی بر زمین نشسته بود و همه نیروها برای استتار، بادگیر سفید پوشیدند.

در عمق شصت کیلومتری خاک عراق بودیم. در آن زمان تنگه با سوا برای ما نقش کلیدی و راهبردی داشت و می‌توانست راه عملیات‌های آینده را آسان کند.

عملیات در این‌گونه شرایط جوی هرچند نفس‌گیر، اما تلفات انسانی کمی داشت. چون دشمن قادر به استفاده از هواپیما و دیده بان‌های توپخانه نبود.

تمام محیط آنجا برف بود. ارتفاع برف در تنگه به بیشتر از یک متر می‌رسید. بلدوزرها به‌زحمت جاده اصلی را بازکرده بودند. همه جاده‌های فرعی به خاطر پوشش برف زیاد مسدود شده بود.

امکانات و نیروهای گردان کمیل به‌وسیله چند دستگاه خودرو به تنگه باسوا منتقل شدند. غروب به تنگه باسوا رسیدم. همه امکانات را روی زمین برفی ریختیم. یک متر از زمین خالی از برف نبود و نیروها مجبور بودند برای احداث چادرها برف‌های سطح زمین را صاف کنند.

به هر سختی بود چادرها را برپا کردیم. چادرها روی شیب تندی قرار داشتند؛ طوری که نمی‌شد داخل چادر بلند شد و نماز خواند؛ الا یک نفر، آن‌هم یک‌گوشه چادر می‌توانست بایستد و نماز بخواند.

بر اثر گرمای داخل چادر، برف‌های زیر چادرها آب می‌شد. آب برف با گل مخلوط و باعث می‌شد به‌سختی جا برای گذاشتن مهر پیدا کنیم. یک نفر یک نفر نماز می‌خواندیم. برف زیر چادر که آب می‌شد، گل یخ‌زده و نرمی را به وجود می‌آورد و ما در نشستن و برخاستن در آن فرو می‌رفتیم و چاله زیر پای ما ایجاد می‌شد. سرمای منطقه عجیب بود. نه می‌توانستیم بایستیم و نه می‌توانستیم بنشینیم. در هر دو صورت یخ می‌زدیم.

عراقی‌ها تنگه با سوا را چندین مرتبه بمباران کردند که گلوله‌های توپخانه از بالای سر ما عبور می‌کرد. ارتفاع بسیار بلندی جلوی ما بود که مانع اصابت گلوله‌های توپخانه می‌شد، اما خمپاره‌ها به هدف می‌خوردند، چون خمپاره‌ها منحنی زن هستند.

یکی از شب‌ها قرار بود برویم برای شناسایی؛ محمد پشت فرمان بود و ما در هوای تاریک با چراغ خاموش حرکت می‌کردیم. یکی از تکه آهن‌هایی که تعادل لودر را در قسمت عقب حفظ می‌کند، وسط جاده افتاده بود.

دید نداشتیم تا اشیای داخل جاده را ببینیم. یک‌باره جلوی ماشین محکم خورد به آهن و فرمان ماشین برید. من جلو نشسته بودم. سرم محکم خورد به شیشه. نیروهایی که عقب نشسته بودند همه روی‌هم افتادند. هرکدام جراحات جزئی برداشتند.

در تاریکی شب با مصیبت و گرفتاری به کمک هم ماشین را به عقب کشاندیم و آهن را به کنار جاده بردیم تا ماشین‌های دیگر دچار مشکل نشوند. یک ماشین دیگر هم داشتیم. چندنفری پیاده و چندنفری با ماشین رفتیم و شناسایی را ادامه دادیم.

هدف از شناسایی تصرف ارتفاعات قامیش (قمیش) بود. در این زمان لشکر، هشت گردان پیاده داشت. مرحله اول عملیات بیت‌المقدس ۲ باهدف تصرف ارتفاع قامیش بر عهده لشکر ۱۰ سیدالشهدا (ع) تهران بود.

به گزارش تارنمای مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، چند شب بعد گردان امام حسین (ع) لشکر گیلان وارد عملیات شد. بیشتر بچه‌های این گردان به خاطر سرمای شدید مریض شدند.

پس‌ازآن گردان کمیل وارد عملیات شد و یال‌های پایین قامیش را تصرف و پدافند کرد. سوز سرما و یخبندان بیداد می‌کرد.

در مکانی که مستقر بودیم، جاده ماشین‌رو نداشتیم تا چادرهای گروهی و دیگر ملزومات را ببریم. غذا را با زحمت با قاطر می‌فرستادند که آن‌ها هم به‌وسیله تانک‌های دشمن هدف قرار می‌گرفتند. چون دشمن در موقعیت برتری قرار داشت.

به خاطر سوز سرما، گروهان های در خط را به فاصله دو شب تعویض می‌کردیم. بعضی از روزها تقریباً آفتابی بود، اما از سوز سرما کم نمی‌شد.

داخل زمین چاله‌هایی کندیم که دور و برش پر از برف بود. توی چاله‌ها را پلاستیک و ادامه آن را تا بالای سرمان کشیدیم که شاید کمی از سرما در امان باشیم، اما از هر طرف باد سرد می‌وزید و به‌مرور پلاستیک به بدن ما می‌چسبید. سرما غیرقابل‌تحمل بود. از سرما نمی‌توانستیم بخوابیم. این چاله‌ها دو نفره یا سه نفره بودند.

دو نفر استراحت می‌کردند و یک نفر در بیرون‌روی برف‌ها نگهبانی می‌داد. داخل این چاله‌ها فقط فانوس داشتیم و همان تنها وسیله گرمایی ما بود، اما وزش باد شدید فانوس‌ها را خاموش می‌کرد. فانوس را زیر پتو می‌گذاشتیم و کنارش چمباتمه می‌زدیم تاکمی دست‌وپایمان گرم شود.

نفت هم کم بود و باید در استفاده از نفت قناعت می‌کردیم. گاهی وقت‌ها فتیله فانوس هم یاری نمی‌کرد. دود می‌کرد و تمام سروکله و سوراخ بینی ما سیاه می‌شد. از بس هوا سرد بود تا ساعت ۹ صبح، حال غذا خوردن هم نداشتیم؛ هرچند چیز زیادی هم برای خوردن نداشتیم. اندک نان و کنسروی که داشتیم یخ می‌زد.

گروهان ها پس از تعویض، از جهنمی برفی به تنگه باسوا که جهنم برفی دیگری بود برگشتند. در تنگه باسوا نه سرویس بهداشتی بود و نه تانکر آب. برای آشامیدن و سرویس بهداشتی برف‌ها را آب می‌کردیم.

در آن موقعیت از آقای اصغری خواه (فرمانده گردان کمیل) خواستیم که اصلاً به جلو نیاید و در تنگه بماند. آقای عباس سلیمانی در آن شرایط مدیریت خوبی داشت. پخش غذا، برپانگه داشتن چادرها، سرکشی به نیروها و جمع‌بندی مشکلات و انتقال آن به آقای اصغری خواه کارهای مؤثر عباس بود.

عراقی‌ها هم به خاطر سرمای زیاد کمتر از سنگرهایشان بیرون می‌آمدند و گلوله‌های کمی شلیک می‌کردند. فقط یک‌شب پاتک محدودی کردند و چند نفر شهید و مجروح دادیم؛ ازجمله شهید شعبانی، اهل شلمان لنگرود. روز بعد پیکر او را داخل کیسه خواب گذاشتیم، محکم پشت قاطر بستیم و به عقب فرستادیم.

مجروحان را همان شب از مسیر برفی و یخبندان، پیاده حرکت دادیم. آن‌ها قدرت راهپیمایی از جاده‌های صعب‌العبور برفی را نداشتند، اما چاره‌ای جز این نبود. مجروحان نیمه‌جان با آه و ناله مقداری از راه را طی کردند. قاطرها که از راه رسیدند، آن‌ها را پشت قاطرها سوار کردند و به عقب انتقال دادند. منطقه آن‌قدر صعب‌العبور بود که آدم سالم به‌سختی می‌توانست عبور کند.

هر گروهان نهایتاً فقط دو روز می‌توانست دوام بیاورد. در آنجا ازهرجهت سختی‌های زیادی کشیدیم. از وضعیت خوراک و پوشاک گرفته تا گرمایشی و سایر امکانات برای زنده ماندن. پوست زمخت، چهره‌ها سیاه و کثیف از دود فانوس، لب‌ها خشک و ترک‌خورده بود مثل‌اینکه یک ماه دور از آب زندگی کرده باشیم.

نیروها نتوانستند بیشتر از دوازده روز تاب بیاورند. به هر سختی خطوط پدافندی تثبیت شد و لشکر قدس منطقه را تحویل یگان دیگری داد و به سنندج برگشتیم.