تهران- ایرنا- «تابستان همان سال» قطعا اتمسفر سینمایی اثر است، فیلم می‌داند که چه می‌خواهد بگوید، فیلم پر است از قاب تصویرهایی که به لحاظ بصری در عین چشم‌نوازی از اثر بیرون نمی‌زند و همانند یک بسته درست در خدمت مضمون و محتوای اثر است.

تابستان همان سال در جشنواره فجر امسال اکران شد؛ محمود کلاری فیلمبردار توانمند سینمای ایران با این فیلم نشان داد که در کارگردانی نیز حرف‌هایی برای گفتن دارد و با قصه‌ای از جنس سینما به روایت اثر خود می‌پردازد؛ مهمترین نکته که با تماشای اثر کلاری مواجهیم این است که با فیلمی از جنس سینما روبه‌رو هستیم، سینمایی که شاید این روزها هم قدری دلمان برایش تنگ شده است، سینمایی که قصه گفتن را خوب بلد است؛ قاب‌بندی دوربین، مخاطب را به وجد می‌آورد و هیچ عجله‌ای برای میزانسن‌های آشفته و درهم ریخته و شلوغ ندارد.

تابستان همان سال به شدت اثری آرام‌بخش است و ریتم و ضرباهنگ فیلم می‌تواند فضایی برای تامل در مخاطب خود ایجاد کند، فضایی که سینمای امروز ایران به شدت از آن دور شده است .

کلاری در دکوپاژ خود در مقام کارگردان نیز نشان داده است که سینمای قصه گو را به خوبی می‌شناسد و طعم لذت دیدن پلان‌های خود را به دل مخاطب نمی‌گذارد، دوربین کلاری به شدت مستحکم است و چیدمان عناصر صحنه به گونه ای است که همه چیز در خدمت ساختار و محتوای اثر است. فیلم پر است از قاب تصویرهایی که به لحاظ بصری در عین چشم نوازی از اثر بیرون نمی‌زند و همانند یک پکیج درست در خدمت مضمون و محتوای اثر است .

مهمترین نکته در تابستان همان سال قطعا اتمسفر سینمایی اثر است، فیلم می داند که چه می خواهد بگوید و بهتر است این جمله را دوباره تکرار کنم، تابستان همان سال فیلمی است که می داند چه می خواهد بگوید، فراموش نکنیم یکی از مشکلات اصلی و بزرگ سینمای ایران این است که نه فیلم و نه فیلم‌ساز خود نمی دانند که چه می خواهند بگویند اما کلاری نشان داده است که برای زدن حرف‌هایش بارها پیش‌نویس و تمرین کرده است.

مفهوم خانه در اثر کلاری به درستی نقش بسته است و سکانس پایانی با نشان دادن خانه ویران شده نقدی است بر روزگار بر باد رفته و سنت هایی که به اضمحلال رسیده اند

تابستان همان سال شاید با این واکنش مواجه باشد که از ریتم کندی برخوردار است و شاید کلاری می توانست سرعت بیشتری به روایت خود بدهد اما فراموش نکنیم جنس محتوا و زاویه دید فیلمساز به درستی در یک ایستگاه مشترک به هم رسیده اند و آن چیزی نیست جز همین اطمینان در ریتم و تمپو درونی اثر که بدرستی یکدیگر را همپوشانی می کنند.

صداگذاری و قصه گویی در ساخته کلاری به یک کارکرد استاندارد و متناسب با مضمون فیلم رسیده است و بی آنکه متوجه باشیم در بستر فیلم جاری و ساریست.