صدور فرمان عفو عمومی از سوی رهبر انقلاب در چهل و چهارمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی از دید بسیاری پایانی بر چند ماه التهاب و ناآرامی بود که از شهریور پارسال و به دنبال درگذشت «مهسا امینی» در خیابانهای تهران و برخی دیگر از شهرهای کشور به راه افتاد. در سالگرد صدور این فرمان، هر چند تصویر این ناآرامیها کمرنگ و کمرنگتر میشود اما با توجه به ماهیت رخدادها نیاز است تا همچنان مورد واکاوی دقیق و فراگیر قرار گیرد.
یکی از مناقشات رسمی درباب وقایع سال ۱۴۰۱، نامگذاری این اتفاقات است. برخی صرفا از آن به اعتراضات و برخی دیگر به اغتشاش و شورش یاد کردهاند. عدهای آن را جنبش میخوانند. هر چه هست اغلب تحلیلگران ابتدا عنوانی را بر این خیزش گذاشته و از سویی دیگر تلاش میکنند که نور به زوایای آن بیاندازند
در این زمینه، پژوهش ایرنا در پروندههایی چندگانه و از ابعاد مختلف امنیتپژوهانه، جامعهشناختی، بینالمللی، مطالعات زنان، نسلهای جدید و ... از پیشگامان تجزیه و تحلیل ناآرامیهای سال گذشته بود که حاصل آن در قالب کتابی با عنوان «التهاب پاییزی؛ ریشهها و مرهمها» انتشار یافت.
علاوه بر آن، پژوهشگران دیگری نیز به صورت مستقل یا در چارچوب طرحهای پژوهش گروهی و سازمانی، حوادث پارسال را مورد بررسی قرار دادهاند. «سمیه توحیدلو» در پژوهشی با عنوان «فراترکیب تحلیلهای موجود درباره اعتراضهای ۱۴۰۱ ایران» که پاییز پارسال در مجله جامعهشناسی ایران منتشر شد، دستهبندی و فرامطالعهای از نظر کارشناسان علوم اجتماعی در خصوص این موضوع ارائه داده است که خلاصهای از آن را در ادامه میخوانیم؛
۶ دلیل عمده بروز ناآرامیهای ۱۴۰۱
بسیاری از گفتههایی که این روزها درباره خیزش یا اعتراضهای میانه سال ۱۴۰۱ گفته شده به دنبال بررسی و تبیین چرایی این رخدادها است. در بین محتوایی که در این مورد تولید شده می توان به سرفصلهای زیر اشاره کرد:
۱ .عوامل سیاسی
بخش قابل توجهی از دلایل پیدایش اعتراضها به رویههای سیاسی حاکم در جامعه نسبت داده شده است. یکی از مهمترین کلیدواژهها مقابله با سلطه و از مهمترین دلایل حکمرانی ناکارآمد بوده است. وعدههای محقق نشده، انزوای نیروهای لایق و توالی بحرانها نمونههایی از آن هستند. از طرفی وضعیت نظام سیاسی، پراکندگی قدرت و رابطه دولت-ملت هم از دیگر دلایل است. ساختار و قوانین و عدم امکان پیشگیرانه درمقابل رانت و فساد را نیز میتوان به این علل اضافه کرد.
۲. برنامههای توسعه
اعوجاج نظری و گفتمانی در پسِ سیاستهای رشد و توسعه در تمام این سالها نمایان است. سیاستهای نئولیبرال در کنار شعارهایی چون عدالت و شوکدرمانیهای در پس آن از جمله مسائل مورد اشاره تحلیلگران بوده است.
۳.عوامل اجتماعی
پیشینه جنبشی جامعه ایران و درسهایی که از آن گرفته شده در کنار انواع تبعیض، نابرابری و شکافهای متعددی که در حوزههای مختلف وجود دارد از عوامل اصلی اعتراضها شناخته شدهاند. رسانهها و شبکههای اجتماعی مجازی در کنار ساختار معاشرتپذیر خانوادهها و شکلگیری گعدهها و گروههای جدید غیررسمی زیر پوست شهر و قدرت گرفتن آنها در سایه نیز مهم بوده است.
تغییرات جمعیتشناختی جامعه ایران به نسبت سالهای آغازین انقلاب و تغییرات نسلی و تغییرات گسترده این نسل که برخی از آن به نسل «زد» یاد میکنند نیز قابل چشمپوشی نیست؛ چیزی که باعث ناهمزمانی و ناهمزبانی نهادهای رسمی و غیر رسمی شده و باعث عقب افتادگی نهادهای رسمی از نهادهای غیر رسمی در ایران شده است. این ناهمزمانی موجبات کاهش سرمایه اجتماعی، اعتماد و همبستگی را هم ایجاد کرده است.
فروپاشی قدرت میانجی و سیستمهای نمایندگی ویژگی جنبشهای جدید است و این اعتراضات نیز به رغم اینکه سخنگویی اینفلوئنسرهای (متنفذان) اجتماعی را پذیرفته بود، رهبری یا هر سازمان رهبری را زیر سوال برد
وضعیت زنان و جوانان و تبعیضهای اعمال شده در مورد آنها در کنار تبعیضهای قومی و مذهبی عواملی بوده که قابلیت انتخاب را از دست گروههای بسیاری در جامعه ربوده و شکاف بزرگی بین رؤیا و واقعیت نزد این نسل ایجاد کرده است.
۴ .عوامل فرهنگی
جامعه پدرسالار- مردسالاری که مظاهری از تحقیر و سرکوب را در حافظه فرهنگی خود داشته و هنوز هم دارد، تجربه استیلای انحصاری ایدئولوژی رسمی مورد پذیرش حاکمیت را از سر گذرانده است. از همینرو است که سبک زندگی و تغییرات فرهنگی را خواستار شده و حتی دینداریهای جدید را با خود به همراه داشته است؛ وضعیتی که زمینهساز عرفی شدن در جامعه ایران و خواست پذیرش تکثر و تفاوتها شده است.
۵ .عوامل بینالمللی
جهانی شدن و گسترش فضاهای رسانهای باعث شده که تطابق زندگی با هرجای دیگر از کره خاکی ممکن و میسر شود. همین موضوع ناهمزمانی تاریخی در برخی تصمیمها یا حتی داشتهها را در مقابل نسل جدید و طالب این تغییرات به نمایش گذاشته است.
۶ .عوامل اقتصادی
در تمام این سالها شاهد نحیف شدن طبقه متوسط و بالا رفتن درصد خانوارهای درگیر در فقر نسبی بودهایم. وضعیت اشتغال و تورم هم موضوع جدیدی نیست. انواع نابرابریها و افزایش ضریب جینی هم نمایانگر این اوضاع بوده است. شورشهای گرسنگی و اعتراضهای نان هرچند مستقیم در این اعتراضها رخ نشان نداد، اما نمایندگانی را از این قشر به درون خود کشاند.
چیستی و ویژگیهای حوادث
یکی از مناقشات رسمی درباب وقایع سال ۱۴۰۱، نامگذاری این اتفاقات است. برخی صرفا از آن به اعتراضات و برخی دیگر به اغتشاش و شورش یاد کردهاند. عدهای آن را جنبش میخوانند. هرچه هست اغلب تحلیلگران ابتدا عنوانی را بر این خیزش گذاشته و از سویی دیگر تلاش می کنند که نور به زوایای آن بیاندازند. برای فهم بهتر این اعتراضها بررسی آن از این منظرها مورد توجه اندیشمندان علوم اجتماعی بوده است.
تنوع کنشگران اعم از زنان، جوانان، فرودستان شهری، اقلیتهای قومی و مذهبی را در این اعتراضات شاهد بودهایم؛ برابرهای متفاوت، متفاوتهای نابرابری که در عرصه حضور داشتهاند
۱.جنبش یا شورش
ابرجنبش، دگر جنبش، ناجنبش، خیزش، جنبش جدید یا شبکهای، جنبش زندگی و حیات، آستانه انقلابی، شورش بدون هدف، اعتراض و ... عناوینی است که بر این اعتراضات گذاشته شده است. تقریبا غالب تحلیلگران از آن به یک جنبش از نوع جدید یاد کردهاند، اغلب ۲ استناد اعتراض و جنبش به کار گرفته شده است.
۲. سازمان جنبش
حیات شبکهای و افقی، الگوی غیر سلسله مراتبی، جماعتی شدن جامعه، شبکه تعاملات غیررسمی، فراگیری معترضان و ساختارشکنیهای شکلگرفته و ممکن شدن فرم جدیدی از سازمان سیاسی مستقل از کنشگران و سیاسیون پیشین، ویژگیهای سازمانی اعتراضهای نیمه دوم سال ۱۴۰۱ برشمرده شده است.
۳. رهبری جنبش
فروپاشی قدرت میانجی و سیستمهای نمایندگی ویژگی جنبشهای جدید است و این اعتراضات نیز به رغم اینکه سخنگویی اینفلوئنسرهای (متنفذان) اجتماعی را پذیرفته بود، رهبری یا هر سازمان رهبری را زیر سوال برده است.
۴. معنا، مساله و هدف
چرخش پارادایمی و ایجاد تخیل جمعی عاملی برای شکلگیری هدف جمعی «زن، زندگی، آزادی» بوده است؛ چیزی که در زندگی برخی و در قالب آثار هنری هم خود را نشان داده است. برخی به همین دلیل آن را طغیان جسم علیه اندیشه، طغیان زندگی بر مرگ و پس از آن، فوران احساسات علیه عقلانیت طردکننده بازشناساندهاند؛ امر اجتماعیای که با یک شعار توانسته هژمونیک شود.
برجستهسازی بدن، هنر و زیباییشناسی از نمادهای این جنبش است. ابژه بودن در سیاست زندگی جای خود را به سوژه بودن میدهد. از همین رو بدن نیز ارزشمند است
۵. ویژگی عملکردی
از نظر عملکردی، این قبیل جنبش-اعتراضها نامنظم، متکثر و متنوع هستند و به همین دلیل عادتوارههای تازه را شکل میدهند. پرفورمنسهای خلاقانه نیز نتیجه همین وضعیت و تخیل نااستعلایی موجود است. در این مدل متکثر، معنای خود و دیگری کمتر مطرح است. هرچند در برخی جاها که لحظههایی انقلابی رخ میدهد باز هم به این خود و دیگریسازیها و منازعات باز میگردند. اعتراضها همنوایی و همبستگی تازهای را شکل داده است. تغییرات جغرافیایی هم بارز است. برخی بر عوامل درونزا و عوامل برونزای عملکردی و مداخلههای رسانهها و دولتهای بیگانه هم اشاره کردهاند.
۶. رسانه، ابزار و شعار
تغییرات در جامعه صورت گرفته و رسانه امتداد تغییرات جامعه است. رسانه بازنمایای این تغییرات است و به تمامی مبدع یا باعث آن نبوده است. شبکههای اجتماعی یکی از میدانها و ابزار حضور بوده است. تکثر رسانهها در کنار رسانههای بیگانه که در این میان نقش بازی کردند در کلام تحلیلگران موجود بود.
۷.کنشگران اصلی
تنوع کنشگران اعم از زنان، جوانان، فرودستان شهری، اقلیتهای قومی و مذهبی را در این اعتراضات شاهد بودهایم؛ برابرهای متفاوت، متفاوتهای نابرابری که در عرصه حضور داشتهاند.
۸. نسبت جنبش با گروههای اجتماعی
اعتراضات برآمده از گروههای اجتماعی رسمی و سازمانیافته نبوده اما گروههای متنوعی از استادان دانشگاه، هنرمندان، ورزشکاران، نویسندگان، پزشکان، وکلا، فیلمسازان و ... را همراه کرده است. کنشگران سیاسی شناخته شده نیز در پی این اعتراضها بودهاند نه در مقام راهبری و نه حتی نمایندگی.
جنبش زبان دینی ندارد. نقد مستقیم دینی هم نمیکند. حتی پادجنبش هم نتوانسته از مفاهیم دینی استعانت جوید. بسیاری از معترضان به دنبال عرفی شدن و تقدسزدایی از امر دینی بودهاند
۹.جنبش از منظر سیاستهای خیابانی
اعتراضها درگیری فضایی داشته و این فضا یا خیابان به شکل پراکنده یا بر دیوارها، پلهای عابر و پشتبامها حضور داشته است. اعتراضها پرجمعیت یا دارای دامنه زمانی گسترده در خیابان نبودهاند و به سرعت پراکنده شدهاند. این جنبش را دگرجا و دگر مکان نیز نامیدهاند. تغییرات جغرافیایی باعث تغییرات در رفتار معترضان هم شده است.
۱۰.جنبش از منظر گروهها و محافل
این جنبش را بازپسگیری سیاست و رفع تعلیق خواندهاند. قدرت پیوندهای سست که از کنار هم نشستن به شکل محفلی و با روابط اجتماعی غیر رسمی و اسمبلیها شکل گرفته است. جدالی برای تحقق آزادی در توپوسهای کوچک. ابرجنبشی با جمعیت خاکستری محدود.
۱۱.مراحل و طبقات مختلف جنبش
جنبش یک مرحله فراگیر و عام با عنوان جنبش زندگی دارد. ماهیت آن اجتماعی و فرهنگی است. اعتراضهای بلند دامنه که بسیاری حتی در خیابان هم نیامدهاند، یک مرحله انقلابی و ساختارشکنانه هم دارد که در سطحی دیگر است. فراگیری این دوسطح و اهمیت آنها از دید تحلیلگران متفاوت است.
۱۲.نسبت جنبش با ساختار رسمی برخورد
موضوع برخورد و خشونت درباره اعتراضات مورد توجه بوده است. اینکه هرچه برخورد بیشتر و خشونت افزونتر شده، مراحل جدیدتر و سیاسیتری برای اعتراضات آفریده موضوع قابل توجهی بوده است. تقریبا همه تحلیلگران به ضرورت شنیدن صدای اعتراضات و عدم سرکوب فرصتهای اعتراض تأکید کردهاند. انواع سرکوب قضایی، پلیسی، گفتمانی، رسانهای، معیشتی، منزلتی و امکاناتی هم در این میان وجود داشته است.
نقد خشونت، نقد استیلای رسانهای بیگانگان و عوامل برونزا نیز در میان نقدهای به جنبش وجود داشته است
۱۳.جایگاه هنر، زندگی و آزادی
جنبش شبکهای و دارای بازنمایی در رسانه با ابزار هنر و خلاقیت ترکیب میشود. شعر و گرافیکی مهمترین خروجیهای اعتراضها بوده است. انواع رفتارها و حرکتهای نمادین از جمله موضوع حجاب در این اعتراضها به چشم خورده است. بیشتر از روشنفکران، شعرا و هنرمندان در این فضا حرف زدهاند. بسیاری بر اصالت زندگی و صیانت نفس، انقلاب در زندگی روزمره، جهانی شدنِ به سرعت و تغییر سبک زندگی و ... به عنوان دلایل آن اشاره کردهاند.
۱۴. جایگاه زنان
زنان به عنوان گروهی مرتبط با هویت دینی، برخوردار از امکانات آموزشی گسترده، صاحب نیروی اجتماعی فعال و به کار نگرفته و دارای مسائل فراگیر فرسوده شده از اهمیت برخوردارند. از دیگر سو هراس از زن یا بدن زن امری تاریخی و پرسابقه است. از اینرو بسیاری بر این باور بودند که انسان جدید از بطن زن جدید زاده میشود. زنانی که چه سنتی، چه از دید حاکمیت غربی و چه در طراز جمهوری اسلامی بوده باشند، دارای محدودیتهای گسترده سیاسی، اجتماعی، حقوقی و خانوادگی بودهاند. زنان و موی زنان به عنوان نماد زندگی، نماد مطالبه سوژگی و حق انتخاب در کانون توجه و اعتراضها بودهاند. موی سر به عنوان نماد چیزهای عادی غیرعادی شده در این جریانها جایگاه پررنگی دارد. در کنار همه موارد یاد شده هرچند جنبش با محوریت زنان پیش رفته، اما فمینیستی نبوده است.
۱۵. نسبت مفهوم و عمل
رهایی از بودنی بیمعنا همزمان به پراکسیس (رویه) تبدیل میشود. در واقع بسیاری اعتراض را همان پیام و مفهوم میدانند و دنبال رمزگشایی و مفهومسازی از آن نیستند.
سیاستهای نئولیبرال در کنار شعارهایی چون عدالت و شوکدرمانیهای در پسِ آن از جمله مسائل مورد اشاره تحلیلگران در بررسی وقایع پارسال بوده است
۱۶.مطالبات
تفکیک عرصه خصوصی و عمومی، عرفی شدن قدرت انتخاب، رفع سلطه و پدرسالاری، رفع انواع تحقیرها و ارج نهادن به زندگی، بیشترین میزان مطالبات در سطح آغازین و غیرسیاسی جنبش بوده است. در واقع سیاست زندگی در این جنبش به سیاست آزادی برای زندگی. تبدیل میشود. به این ترتیب در واقع شاهدیم که مطالبات معمولی و کلان در کنار هم وجود دارد.
۱۷. نسبت جنبش با دیاسپورا
تعداد بالای مهاجران ایرانی که سرمایههای انسانی مهمی برای ایران به شمار میآمدند تحت عنوان دیاسپورا به شکل ممتد و با جمعیت بالا به این جنبش پیوستهاند. گروهی که رنگها و تنوع گوناگونی از مخالفان دیرینه جمهوری اسلامی، تا منتقدان آرام و همراه، در این دیاسپورا حضور داشتهاند.
۱۸. نسبت لحظه آغاز با جنبش
رخداد و انفجار تغییرات را ممکن میکند. لحظه مهسایی یا همان درگذشت مهسا امینی همان رخداد ویژه به حساب میآید.
۱۹. نسبت جنبش با بدن، سوژه و عاملیت
برجستهسازی بدن، هنر و زیباییشناسی از نمادهای این جنبش است. ابژه بودن در سیاست زندگی جای خود را به سوژه بودن میدهد. از همین رو بدن نیز ارزشمند است.
موی سر به عنوان نماد چیزهای عادی غیرعادی شده نزد طیفی از معترضان جایگاه پررنگی دارد. در کنار همه موارد یاد شده هرچند جنبش با محوریت زنان پیش رفته، اما فمینیستی نبوده است
۲۰. نسبت جنبش با دین
جنبش زبان دینی ندارد. نقد مستقیم دینی هم نمیکند. حتی پادجنبش هم نتوانسته از مفاهیم دینی استعانت جوید. به دنبال عرفی شدن و تقدسزدایی از امر دینی است. تقابل دین سیاسی با دین هویتی و سنتی را شاهدیم. همزمانی دو فاکتور ترس و تردید در میان دینداران در جریان این اعتراضات دیده میشود.
۲۱. نقد جنبش یا بازخوانی از جنبش
نگاه ستایشگرانه صرف یا نگاه نظریهزده، تقلیل جنبش به گروه خاص و ندیدن تکثر گروههای درگیر، نقد وضعیت ذهن گرا و پرداختن به درون و ویژگیهای روانشناسانه، به جای امر اجتماعی آن را تقلیل به امر اقتصادی یا هر چیز دیگر دادن، سطحینگریهای سیاسی و اجازه برای مداخلات پیشبینی نشده بیشترین نقدهایی است که به تحلیلها و بازخوانیهای از جنبش شده است. البته نقد خشونت، نقد استیلای رسانهای بیگانگان و عوامل برونزا نیز در میان نقدهای به جنبش وجود داشت. تکیه بر این موضوع که لحظه انقلابی در این اعتراضها لحظه پوپولیستی بوده است.
پیامدها و آینده رویدادها
بسیاری بر آن باورند که جامعه ایران به مرور به یک جامعه جنبشی بدل شده است. جنبشهایی که با فاصله زمانی کوتاه از یکدیگر رخ میدهد و اگر چه در بخشی از آنها اشتراکهای زیادی هست اما در عین حال نشان دهنده بیسرانجامی آنها است. درواقع جنبشها با رسیدن به اهدافشان پایان نمییابند، بلکه به مرحله خفتگی رفته و در شرایطی جدیدتر یا در لحظههای ممکن رخ مینمایند. از این رو است که پایان اعتراضها در خیابان را پایان اعتراضات و زمان فروخفتن جنبش نمیدانند. با این منطق است که محتملترین پیشبینی از سر گرفته شدن اعتراضها به هر بهانهای است.
نکته قابل توجه درباره این اعتراضها آنجاست که تا به همین زمان از منظر اجتماعی بسیاری دستاوردهای ملموسی را مطرح کردهاند. از جمله دستاوردهایی که در کلام اندیشمندان علوم اجتماعی دیده شده است:
گسترش رسانهها و شبکههای اجتماعی مجازی در کنار ساختار معاشرتپذیر خانوادهها و شکلگیری گعدهها و گروههای جدید غیررسمی زیر پوست شهر و قدرت گرفتن آنها باعث مهیا شدن بستر التهابات پاییزی شد
- تولید سوژه جدید
- رویتپذیری سیاست
– تحول در عادتوارهها و هنجارها
- به کانون رفتن مفاهیم در حاشیه مانده فرهنگی
- ترکیب مفهوم و عمل
- ترکیب جسم و روح
– اندیشه و بدن
- گسترده شدن چرخه خشونت و آسیبهای آن
- تفکیک گروههای اجتماعی و کمرنگ شدن گروههای خاکستری (بالا رفتن هزینه میانداری)
- پایان عصر جامعه و شکلگیری اجتماعات و تغییر در ترکیبات سرمایه اجتماعی (شکلگیری اجتماعات هویتجو)
تغییرات جمعیتشناختی جامعه ایران به نسبت سالهای آغازین انقلاب، دگرگونیهای نسلی و برآمدن نسل «زد» باعث ناهمزمانی و ناهمزبانی نهادهای رسمی و غیررسمی شده و عقبافتادگی نهادهای رسمی از نهادهای غیررسمی را به دنبال داشته است. این ناهمزمانی کاهش سرمایه اجتماعی، اعتماد و همبستگی را هم به دنبال آورده است
- جایگاه ایران، جامعه ایران و حاکمیت ایران در جامعه بین الملل
- تغییر زمین بازی برای کنشگران و جابجایی کنشگران فعال
- به عقب راندن برخی سیاستهای رسمی
جمعبندی
در این پژوهش موضوع تحلیلها درباره این جنبش مورد توجه قرار گرفته است. در واقع کوشش بر آن بود که بتوان از منظری بیطرفانه موضوع مورد بررسی قرار گیرد تا بتوان صورتبندیهای مختلف از این موضوع را به دست داد.
از منظر عوامل شکلدهنده به جنبش میتوان به چارچوب کلی زیر اشاره کرد:
۱- وجود کژکارکردها و ناکارآمدیهای اجتماعی، سیاسی و اقتصادی برون زا یا درونزا
۲- تغییرات صورت گرفته از منظر اجتماعی و فرهنگی مانند تغییرات جمعیتی، تغییرات در سبک زندگی، تغییرات در آگاهی و تحصیلات
۳- زمینه اجتماعی و حضور رسانههای جمعی و شبکههای اجتماعی و حضور پررنگ نسل زد و زنان در این شبکهها
از منظر فاصله تحلیلگران اجتماعی از جنبش نیز میتوان چند گروه جداگانه را نام برد:
- موضع دانشمند و نگریستن از بیرون و تبدیل جنبش به عنوان ابژه مورد مطالعه با تلاش برای حفظ بیطرفی
- موضع پدیدارشناسانه و مطالعه همدلانه جنبش به جهت تبیین تغییرات و اتفاقات
- موضع همراهی با جنبش و تلاش برای بلند کردن برخی صداها در این جنبش به جهت بیشتر شنیده شدن
در تمام این سالها شاهد نحیف شدن طبقه متوسط و بالا رفتن درصد خانوارهای درگیر در فقر نسبی بودهایم. وضعیت اشتغال و تورم هم موضوع جدیدی نیست. انواع نابرابریها و افزایش ضریب جینی در سالهای اخیر هم نمایانگر این اوضاع بوده است. شورشهای گرسنگی و اعتراضهای نان هرچند مستقیم در این ناآرامیها رخ نشان نداد، اما نمایندگانی را از این قشر به درون خود کشاند
- موضع ستایشگرانه نسبت به جنبش و تلاش برای برجستهسازی نقاط قوت
- موضع انتقادی نسبت به جنبش به جهت پرداختن به امور فرهنگی که به نوعی رو بنای اتفاقات اساسی می توانست باشد
- موضع نظریهورزانه نسبت به جنبش و تلاش برای ریختن پدیدارهای اجتماعی در قالب نظریههای موجود
- موضع انتقادی نسبت به جنبش و بازخوانی آن به عنوان اغتشاش، آشوب و شورش
از منظر رویکرد به چیستی و ویژگیهای جنبش میتوان موارد زیر را در بین تحلیلها از نظر گذراند:
- تحلیلگرانی که این جنبش را حاصل ناکارآمدیها و شرایط ویژه اجتماعی میدانند: پدیدهای که میبایست در بهترین حالت با سیاستگذاری درست، حکمرانی خوب یا تغییرات جزئی یا ساختاری آنها را اصلاح کرد. رویکرد این گروه دوگونه است: یا مستقیماً در گفتگو با حاکمیت درباره نوع حکمرانی و ناکارامدیها سخن گفتهاند و به چه باید کردهایی اشاره کردهاند و یا اینکه سوی نگاهشان دیگر حاکمیت نبوده است.
- تحلیلهایی که برخی آنها را تحلیلهای کاربردی میخوانند: در این دسته از تحلیلها نفس جنبش یا خیزش اصالت ندارد بلکه مهم دلایل پیدایی این جنبش و راههای برونرفت از وضعیت است. فارغ از اینکه حاکمیت یا گروههای اجتماعی امکان یا عدم امکان و حتی شایستگی یا صلاحیت انجام آن را دارند یا نه. این رویکرد مورد توجه و مقبول بسیاری از گروههای اجتماعی متعارف، احزاب سیاسی و افراد حاضر در ساختارهای فعلی قرار دارد. در این دسته از تحلیلها سویههای مختلف سیاسی را هم میتوان به تفکیک دید و شناخت.
- تحلیلگرانی که جنبش حاضر را از منظر همبستگیها و سرمایه اجتماعی نگریستهاند: در این نوع نگاه بازخوانی جماعت شکل گرفته یا ریزبافتهای هویتی برای شکلدهی به همبستگیهای از نوع جدید مهم است. وضعیت اعتماد اجتماعی، مشارکت اجتماعی، امید به آینده و ... نشاندهنده افول شدید سرمایه اجتماعی و اعتماد اجتماعی بوده است. بسیاری بر همین تغییر مهم به عنوان چرایی شکلگیری این اعتراضات تاکید کردهاند.
- تحلیلگران فرهنگ و سبک زندگی: به رغم اینکه شاید موضوع تغییر در سبک زندگی به انواع مختلف گفته شده است، اما به نظر میرسد موضوع شکلگیری و سامانیابی فرهنگ در شرایط سلطه هژمونیک ایدئولوژی خاص و مقدسسازیها مورد توجه قرار گرفته است. نظریهپردازان در این رویکرد تنها روایتگر هستند.
- تحلیلگرانی که جنبش اجتماعی را پدیدهای مترقی و لازم برای پیشبرد دموکراسیها میدانند: این نوع نگاه حتی در دموکراسیهای کارآمد مورد توجه قرار میگیرد. در واقع این جنبشها را وسیله به قاعده بازگرداندن حاکمیت برمیشمارند و نفس جنبش و اعتراض را امری بسیار مثبت قلمداد میکنند.این جنبشها بیش از آنکه دلیلی برای ناکارآمدی حاکمیت باشد نشانه رشد فرهنگی و فکری جامعه و شهروندانش شناخته شده و امری کاملا مدرن و دارای فاصله با انواع آشوب و شورش تلقی میشود. تحلیلگران این گروه اصالت را به خود جنبشها میدهند.
- تحلیلگرانی که شکلگیری هویت جنبشی را چه در شرایطی که به بروز اجتماعی بیانجامد چه در مرحله کمون باشد به نوعی لحظه تأسیس آزادی میدانند: کسانی که بین دولت و قدرت با آنچه در زمینه اجتماعی و انبوه خلق میگذرد تفاوت قائل میشوند. در واقع اصالت سیاست را نه در دولت که در همین حضور گروهها، انجمنها و مجموعهها میدانند. کسانی که به نوعی بازپسگیری سیاست را مدنظر قرار داده و آن را نه در اختیار کنشگران سیاسی گذشته در میدان، نه در دست نهاد دولت که اتفاقاً در میان همین گروههای اجتماعی، همین گعدهها و محافل میبینند. موضع نظری این گروه از تحلیلگران، همدلانه و تا حدود زیادی ستایشگرانه است. میتوان فاصله آشکار این تحلیلگران از حاکمیت و حتی از نهادهای رسمی و جامعه مدنی سنتی و گروهها و نخبگان سیاسی شاخص را دید.
پینوشت:
سمیه توحیدلو، «فراترکیب تحلیلهای موجود درباره اعتراضهای ۱۴۰۱ ایران»، مجله جامعهشناسی ایران، دوره بیست و سوم، شماره ۳ ، پاییز ۱۴۰۱