قلب رقه قدمی جدید در مسیر سینمای ضد داعشی و به تعبیر متداول آن استراتژیک است. فیلمی که درون مایه عشق را به جریان یک روایت ملتهب و حساس در سال های اخیر منطقه اضافه کرده است و تلاش کرده تا فضا و حس و نگاه متفاوتی را داشته باشد.
در سال های اخیر چند اثر در جریان فیلم های ضدتکفیری ساخته شده اند. به وقت شام، ساعت صفر، شبی که ماه کامل شد و فیلم اکران نشده گمگشته. در زمینه مستند دست سینما البته به مراتب پرتر است و تعداد زیادی فیلم مستند با روایت های مختلف ساخته شده اند. سریال هم کمابیش از سینما و مستند دست درازی دارد و چند سریال مانند خانه امن و ترور ساخته شدهاند.
اما همه میدانیم که سینما در بازنمایی و اثرگذاری اجتماعی، فرهنگی و سیاسی قدرت و ماندگاری بیشتری دارد.
هالیوود که در همین زمینه های امنیتی و سیاسی سریال های متعدد و پرکششی چون هوملند را ساخته و هنوز هم دست بردار از این جریان نیست، گام اول را با سینما و فیلمهایی چون سری ۰۰۷ و فیلم هایی مثل دروغ های حقیقی با بازی آرنولد شوراتزنگر و... برداشت.
هرچند که این روند با پیروزی انقلاب اسلامی چندین برابر حجم پیدا کرد و رفته رفته بیشتر هم شد. تا جایی که خود آمریکا که در همه جنگ های منطقه از حمله علیه ایران تا عراق و افغانستان و ماجرای سوریه و داعش نقش داشت، روایتگری فیلم های گوناگون را خود به عنوان دانای کل بدست گرفت تا هدف اصلی خود یعنی کنترل افکار عمومی جهان را به نفع خود بدست گیرد.
از این رو ساخت فیلم هایی با موضوع ضد داعشی و ضد تکفیری برای ما که در مسیر مقاومت و ضد تروریسم آن هم با چهره های بزرگی چون شهیدان سردار سلیمانی و سردار شوشتری و سردار همدانی بودیم، از اوجب واجبات است تا حداقل روایت صحیح و دقیق را از حوادث ناگوار سالهای سختی که در منطقه گذشت بیان کنیم.
قلب رقه قصد دارد اینچنین راوی باشد؛ منتها ضمن عنصر عاطفه یک نکته مهم دیگر یعنی نقش دست های پشت پرده داعش یعنی اسرائیل را نشان دهد. این حرکت خصوصا با توجه به اتفاقات ماه های اخیر و تنفر عمومی نسبت به اسرائیل قدم و به جلو در سینمای ضد داعشی است.
اما باید در نظر داشت بار اصلی و کفه سنگین فیلم های داعشی در تصویر ملتهب چهره خشن و هولناک آن تروریسم های خونخوار است. اگر سریالی چون سقوط یا به وقت شام در این امر موفق بودند دقیقا به خاطر این بازنمایی و روایت پله به پله تا آن هسته و کانون جنون و خشونت است که قلابش را همان ابتدا با ظرافت در ذهن مخاطب انداخته است. فیلم به عقیده من در انتخاب بازیگران داعشی مهم خود در این مسیر ضربه خورده است و هنرمندان محترم آن پرسوناژها چندان نقش را شکل نداده اند. هرچند که آقای حقیقت دوست نشان داد چقدر در ایفای نقش مامور امنیتی و جسور موفق است و جایش در این پرسوناژها تا به حال خالی بوده است. هم این نکته در گیرایی این قلاب ضعف داشته و هم مهمتر از آن عنصر عاطفی و عاشقانه آن است.
قلب رقه که عنوانش نیز مشخصاً ایهام و دوپهلوگویی در عاطفه و موقعیت استراتژیک یک شهر دارد، باید این قلاب را زودتر ایجاد کند یا اگر هم به هر دلیلی در میانه آن را می اندازد باید به پرداخت دراماتیک تر آن را بپروراند تا برای مخاطب ایجاد چالش و گیرایی شود.
چنانکه در به رنگ ارغوان یا در سه فصل اول هوملند این وجهه عاطفی و عاشقی به روایت امنیتی و سیاسی فیلم کمک می کند و خنثی نیست. اما در قلب رقه به جای آنکه این جنبه از کار مکمل فیلم باشد از جایی به بعد رها می شود و در پایان فیلم کمکی به تصویر ذهنی مخاطب به عنوان فیلم عاشقانه و اکشن نمیکند. بلکه بیشتر یک حفره برای فیلم ایجاد میکند.
اما در کل قلب رقه فیلم اکشن دیدنی است. جنبه روایتگری اکشن و عملیاتی آن جزو کارهای خوب و دیدنی سال های اخیر سینمای ما است. تصویرسازی از داعش و نیروهای امنیتی ایران و مقاومت در جریان مبارزه با تروریست های داعشی جذابیت دارد و این فیلم در نمایش مبارزه و کار عملیاتی-امنیتی موفق عمل کرده و با سمت گیری در برملا کردن دست صهیونیست ها در حمایت داعش کار نویی در سینمای امنیتی کرده است.
امید آنکه سینمای امنیتی و اکشن ما گامهای بهتری را بردارد.