سروش صحت فانتزیبازی سریال اخیرش (مگه تموم عمر چند تا بهاره؟) را کنار گذاشته و سراغ یک داستان واقعگرا رفتهاست. داستانی که بیخیالی و بیتوجهی آدمها نسبت به رنج یکدیگر را روایت میکند. یادمان نرود که بعضی از آدمها هماناندازه خودخواه و راحتطلب هستند که صحت نشان میدهد.
آنقدر که فرد مصدوم و بیمار را گوشه خیابان رها کنند و در بحرانیترین لحظات زندگی، فکر سفت بودن و شلبودن تخممرغ نیمرویشان باشند. مخاطبی که با فیلم همراه میشود، بر سر دوراهی دلسوزی و خنده گیر میکند. همزمان میخندد و دلش برای آدمهای مظلوم میسوزد.
موقعیتهای تراژیک و کمیک فیلم آنچنان در تار و پود اثر تنیده شدهاند که قابل تفکیک نیستند.
فیلم از لحظهای که سراغ مضمون «بخشش» میرود دچار پراکنده گویی میشودکارگردان از دل تلخی و سیاهی شوخی بیرون میکشد و بلافاصله به تنظیمات قبلی برمیگردد. فیلمنامه دو مرگ دردناک دارد؛ اما با وجود تلخی این حادثه همچنان لحن شوخ و سرزندهاش را تا آخرین لحظه حفظ میکند.
سکانس خارجی حرف زدن شخصیتها در رستوران کمنظیر است و فوق العاده بامزه از آب درآمده است. شخصیت دکتر حاذق! با بازی هادی حجازیفر که عملا هیچ کار مفیدی در زمینه پزشکی انجام نمیدهد شوخیهای خوبی را خلق میکند.
فیلم از لحظهای که سراغ مضمون «بخشش» میرود دچار پراکنده گویی میشود. آن جمله شعاری «ببخش تا بخشیده شوی» با فضای این فیلم بیگانه است. «صبحانه با زرافهها» با اشاراتی که به مرگ و زندگی و رنج و مسوولیتپذیری و خوشگذرانی و ... دارد به لحاظ محتوایی غنی است و نیازی ندارد که سراغ مضمون اضافه برود.
بخشیدن، نیاز به الزاماتی دارد که اگر رعایت نشود محصولش بینظمی و ناهنجاری است. اگر کاراکترهای فیلم همدیگر را بیقید و شرط ببخشند، احتمالا همان خلافهای سبک و سنگین دوباره در موقعیت دیگری تکرار میشود. دوباره مصرف مواد مخدر و بیهوشی و ضربه منجر به مرگ و ...
مرگ و پرواز به دنیای ابدی در جهان بینی سروش صحت همچنان یک موضوع ساده و پیش پاافتاده است. شتری است که ممکن است هر لحظه در خانه هر کسی بخوابد. در فیلم «جهان با من برقص» آن کسی که منتظر مرگ بود، زنده ماند و فرشته مرگ سراغ فرد دیگری میرود. این بار هم فرشته مرگ رفتارش غافلگیرکننده است.