سید رضا مامور امنیتی ایران ماموریت دارد تا به قلب رقه مرکز حکومت داعش در سوریه رفته و عباس از دیگر نیروهای امنیتی را که به دست داعش اسیر شده و اطلاعات بسیار ذی قیمتی دارد و قرار است توسط داعش به اسراییل تحویل شود، نجات دهد.
خلاصه یک خطی «قلب رقه» حکایت از یک اثر مهیج و ماجراجویانه دارد. اثری که دارای ایده خوب و مناسبی است اما این ایده در پرداخت دراماتیک دچار نقصان ها و ضعف هایی می شود که تاثیر خود را بر روی ساختار نیز می گذارد. در کنار ایده مناسب، شاهد روایتی هستیم از رویارویی نیروهای ایرانی در قالب مدافعان حرم، نیروهای مستشاری و نیروهای مردمی سوریه با داعش که این روایت نیز از جمله موارد کمیاب در سینمای ایران است که میبایست خیلی پیشتر از این در تولیدات سینمایی به آن توجه می شد.
فیلمنامه بر پایه ساختار سه پرده ای شکل گرفته اما مطابق فرمول آن پیش نرفته است. در چنین ساختاری در پرده اول باید شخصیتها، داستان و فرضیه دراماتیک بنا شوند اما در پرده اول «قلب رقه» تعدادی از شخصیت ها، بخشی از داستان و فرضیه ها در پرده دوم شکل میگیرد و مطرح می شود. سید رضا که شخصیت اصلی و پروتاگونیست داستان است، تقریبا در تمام پرده اول نشانی از یک قهرمان ندارد و مخاطب صرفا با یک قهرمان منفعل مواجه است که اتفاقا بجای پرداختن به ماموریت خود اسیر یک ماجرای عاطفی شده و همین مساله قصه را از مسیر اصلی خود منحرف ساخته و آن را وارد یک مثلث عشقی می کند.
یکی از مشکلات فعلی فیلمنامه شخصیت پردازی ناقص تعدادی از شخصیت ها و اضافه بودن تعدادی دیگر از کاراکترها در قصه است. از جمله شخصیت های اضافی مادر ریما است که هیچگونه کارکرد پیش برنده در درام ندارد.
همچنین شخصیت عبداله از مجاهدان تاجیک نیز که در بخشی از داستان با سید رضا همراه می شود نیز پرداخت ناقصی دارد. به همه اینها اضافه کنیم کاراکتر حاج مرتضی را که با توجه به نقشش در درام میتوانست بسیار پر رنگ تر و با کارکرد بیشتری باشد که در فیلمنامه کنونی فرصت خوبی با عدم پردازش این شخصیت در فیلمنامه به هدر رفته است و البته شخصیت عباس را که گره اصلی درام بر پایه یافتن او بنا نهاده شده اما حضوری بسیار اندک و کم رمق در فیلمنامه دارد و هیچگاه گفته نمی شود که چنین ماموریتی سخت و خطیری که تعداد زیادی کشته دارد چرا باید برای نجات عباس صورت بگیرد؟ عباس چه اطلاعاتی دارد که نباید به دست اسراییلی ها بیفتد و سئوالاتی از این دست که فیلمنامه در رابطه با شخصیت عباس به آن پاسخ نمی دهد.
پرده دوم فیلمنامه که میبایست اصل تقابل را مطرح کند یکی از بخش های کامل «قلب رقه» در حوزه فیلمنامه است. چرا که در این پرده موانعی بر سر راه شخصیت سیدرضا قرار میگیرند و او نه به طور کامل اما تا حد زیادی موفق به برطرف ساختن موانع می شود. اما این روند با فرا رسیدن پرده سوم مجددا دچار نقص می شود. پرده ای که به«گره گشایی» معروف است و اینکه شخصیت داستان زنده میماند یا خیر؟ یا اینکه در کار خود موفق میشود یا نه؟ با وجود اینکه گره های داستان را می گشایند اما پایان بندی قصه نیستند. پایان بندی آن لحظهای است که قصه را تمام میکند که در «قلب رقه» پایان بندی اینچنینی را شاهد نیستیم.
وجود عنصر اتفاق نیز از نکات آسیب زننده به فیلمنامه است که در همان پرده اول نمود عینی پیدا می کند و برخی گره های موجود در درام را شکل می دهد. سید رضا بطور اتفاقی از بررسی فیلمهای داعش پی می برد که عباس زنده است. اتفاقا در بیمارستان برای پیدا کردن رد عباس با همسرش ریما مواجه می شود. این اتفاقات در پرده دوم و سوم فیلمنامه نیز وجود دارد و همین مساله کیفیت درام را کاهش داده است.
ساختار اما با وجود همین نقاط ضعف فیلمنامه، خوب و آبرومند است و معتقدم ساختار موفق شده تا بخشی از نقایص فیلمنامه را از دید مخاطب عام پنهان سازد. اگرچه در این بخش هم جای بسیاری از صحنه ها خالی است.
در سکانس فینال، شاهد پرواز پهپادهای تهاجمی ایران هستیم که برای نخستین بار در تاریخ سینمای ایران به تصویر کشیده شده اما هیچ نشانی از مرکز کنترل و اتاق فرمان و جنب و جوش درون آن به چشم نمی خورد. جایی که اتفاقا میتوانست نشانه های خوبی ار شخصیت حاج مرتضی را به تماشاگر منتقل کند.
فیلم به تدوین مجدد نیز نیاز دارد تا بتواند ریتم بهتری بگیرد به ویژه در سکانس فینال و گیر کردن اتوبوس در چاله و غیره یکی از آن بخش هایی است که باید در تدوین مجدد مورد بازنگری قرار گیرد. کاستن از قسمت اول فیلم برای دستیابی به روایت سرراست تر نیز از دیگر بخش هایی است که نیاز به تدوین دارد. بازی ها نیز متوسط اما امیدوار کننده است. شهرام حقیقت دوست اگرچه به لحاظ فیزیکی و جثه شاید می توانست هیبت ظاهری بیشتری داشته باشد اما تلاش خوبی برای پذیرفتنی شدن نقش سید رضا به خرج داده.
بازیگران نقش داعش و شخصیت ریما نیز نمره قبولی می گیرند اما در خصوص شخصیت ابو مصعب که هدایت هاشمی ایفاگر نقش اوست، این مساله رخ نمی دهد و مخاطب ارتباط موثری با این شخصیت که یکی از آنتاگونیستهای داستان است برقرار نمی کند که این مساله، بخشی به ضعف بازیگری هاشمی و بخشی نیز به نقص کارگردانی تقیانی پور باز می گردد و البته بزرگترین ضعف در بخش بازیگری انتخاب نامناسب کاراکتر عباس است که محمدرضا شریفی نیا ایفاگر این نقش است و اصلا و ابدا نمی تواند عباس باورپذیر و دلچسبی را که باعث همذات پنداری تماشاگر می شود به مخاطبش ارائه دارد.
اکتهای کاملا نادرست و تصنعی در کنار دیالوگ ضعیف و بیجان و البته حضور بسیار کمرنگ و کوتاه در داستان، از جمله ایراداتی است که در خصوص این کاراکتر وجود دارد. همچنین وجود موسیقی متن اثر گذار نیز می تواند بعنوان عاملی پیش برنده در این فیلم بروز و ظهور یابد.
در مجموع اما «قلب رقه» فیلم قابل احترامی است برای کارگردانی که نخستین ساخته سینمایی خود را ارائه کرده و البته پیش از این سوابق مفید و قابل توجهی در حوزه سریال سازی و تئاتر داشته، «قلب رقه» می تواند نمونه خوبی باشد از قابلیت های کارگردانی خیراله تقیانی پور؛ اینکه مدیریت خوبی بر چنین پروداکشن عظیمی با این حجم از دکور و بازیگری و لوکیشن های مختلف انجام و سبب شده تا یکی از تولیدات استراتژیک سینمای ایران به روی پرده بیاید، از جمله قابلیت های تقیانی پور و گروه سازنده «قلب رقه» و البته ویژگی های بسیار امید بخش و مثبتی است که میتوان برای این اثر سینمایی برشمرد. اثری که در صورت اکران مناسب در داخل کشور و زمینه سازی خوب برای پخش خوب آن در خارج از کشور، میتواند حرف های زیادی برای مطرح کردن داشته باشد.