به گزارش خبرنگار ایرنا، امیرعباس ربیعی کارگردان جوانی است که بعد از دو فیلم مهم «لباس شخصی» و «ضد» در سومین تجربه کارگردانی خود در عرصه سینمای بلند، فیلم «احمد» را به چهلودومین جشنواره فیلم فجر رسانده است.
«احمد» محصول مشترک سازمان سینمایی سوره و موسسه سینماشهر است و تهیهکنندگی آن را حبیب والینژاد برعهده داشته است.
همزمان با رونمایی «احمد» در جشنواره فیلم فجر، با امیرعباس ربیعی درباره آن به گفتوگو پرداختیم که ماحصل آن را در ادامه میخوانید؛
* از اینجا شروع کنیم که برای ساخت فیلم «احمد» آیا ابتدا میخواستید سراغ زلزله بم بروید و بعد به کاراکتر حاج احمد کاظمی رسیدید، یا به بهانه ساخت فیلمی درباره شهید کاظمی با سوژه زلزله بم مواجه شدید؟
بیشتر مورد دوم بود. دغدغه اصلی من ساخت فیلمی درباره شهید کاظمی بود و در پژوهشهایی که داشتم، با اقدام ویژه ایشان در ماجرای زلزله بم مواجه شدم و آنقدر برایم جذاب بود که به تعبیری قلابم به آن گیر کرد و شروع به پژوهش بیشتر درباره همین موضوع کردم.
* در این مسیر ماجرای بم چه ویژگی شاخصی داشت که توجه شما را جلب کرد. بالاخره شهید کاظمی موقعیتهای متنوع دیگری را هم در کارنامه فعالیتهای خود داشتهاند.
به دو دلیل این مقطع زمانی برایم جذابیت داشت. یکی اینکه احساس کردم این وجه از یک فرمانده جنگ را تا به امروز ندیدهایم. حتی خود من که در این زمینه پژوهش داشتم، با این موضوع مواجه شدم که در این مقطع، فردی که از فرماندهان فاتح خرمشهر محسوب میشد و سابقه فرماندهی لشگر داشت، در مواجهه با یک پدیده اجتماعی که در آن خبری از تیر و ترکش و تجهیزات نظامی نیست و طرف حسابش تنها مردم هستند، خارج از مسئولیت سازمانیاش به میدان آمده و بهصورتی کاملا انساندوستانه و لطیف وارد جریان امداد و نجات شده است. این موضوع برای خود من تازگی داشت و آنقدر جذاب بود که احساس کردم جای روایت آن در سینمای ما خالی است. علت دیگر هم این بود که احساس کردم بازنمایی همین وجه از شهید، برای امروز جامعه ما بسیار موثر است.
شیوه مدیریت حاج احمد در دل یک بحران و مدل مواجهه او با مردم، به نظرم یکی از نیاز های اصلی امروز کشور است و گفتنش هم برای مردم و هم برای مسئولان خالی از لطف نبود. توجه به شیوه مدیریت این فرمانده و جنس مواجههاش با مردم، آن هم در یک موقعیت بحرانی، بسیار حائز اهمیت است
* از چه نظر احساس کردید این روایت به کار جامعه امروز میآید؟
شیوه مدیریت حاج احمد در دل یک بحران و مدل مواجهه او با مردم، به نظرم یکی از نیاز های اصلی امروز کشور است و گفتنش هم برای مردم و هم برای مسئولان خالی از لطف نبود. توجه به شیوه مدیریت این فرمانده و جنس مواجههاش با مردم، آن هم در یک موقعیت بحرانی، بسیار حائز اهمیت است. تلاش او برای استفاده از ظرفیتهای بومی، همراه کردن انسانهای مختلف با عقاید مختلف، بدون تلاش برای تغییر فکر آنها، به منظور رسیدن به یک هدف مشترک و همسو کردن همه برای تحقق یک امر ملی، مسائلی بود که دغدغه شخصی من محسوب میشد و احساس کردم بیان آنها در برهههای دیگر زندگی شهید کاظمی شاید سخت باشد و میتوان مجموع آنها را در جریان زلزله بم روایت کرد.
* تصویر ارائه شده از «مردم» در فیلم «احمد» تصویر یک جماعت «قربانی» است. گویی در مجادلات قدرت، یک سری آدم معمولی قربانی شده و هزینه میپردازند. آیا در ارائه این تصویر تعمدی داشتید؟
بله. این یک واقعیت است. همواره در دعوای میان اربات قدرت و ثروت، آنکه هزینه میپردازد، خود بازیگران اصلی دارای قدرت و ثروت نیستند. بهتعبیری طرفین دعوا هیچ هزینهای نمیدهند و تنها قطبی که ضرر میکند، مردم هستند.
* فارغ از جایگاه مردم، گویی شاید یک دوقطبی و یا حتی تقابل میان عنصر «دولت» و «حاکمیت» هم در روایت شما هستیم. حاج احمد که یک فرمانده نظامی است و یا اطرافیانش خیلی درباره این تقابل با دولت صحبت میکنند. در شرایط امروز جامعه، تأکید روی این تقابل چقدر ضرورت داشت؟ چرا تنها به وجوه انسانی روایت این حادثه، بسنده نکردید؟
بهشدت اشاره به این موضوعات را در شرایط امروز جامعه، درست میدانم. البته به این نکته توجه داشته باشید که حاج احمد کاظمی، کاراکتری نیست که در روایت فیلم، به این تقابل دامن بزند...
* بله احمد کاظمی به آن دامن نمیزند اما در روایت فیلم شما به وضوح روی آن تأکید میشود.
بله تأکید میشود چرا که معتقدم پاشنهآشیل ارتباط مردم و حاکمیت در شرایط امروز، بیتوجهی به همین موضوعات است. فراموش نکنیم که مردم ما امروز از حاکمیت عصبانی نیستند، بلکه از این گلایه دارند که مدیران و مسئولان ما، جایگاه واقعیشان که نوکری مردم و خدمت به آنها بوده است را فراموش کردهاند و با ادعای تخصص داشتن، جایگاهی فراتر از مردم برای خود قائل هستند. مدیرانی که برای هر تصمیمی میخواهند جلسه بگذارند و تصمیمی بگیرند، تا عده دیگری بیایند و آن را اجرا کنند.
فراموش نکنیم که مردم ما امروز از حاکمیت عصبانی نیستند، بلکه از این گلایه دارند که مدیران و مسئولان ما، جایگاه واقعیشان که نوکری مردم و خدمت به آنها بوده است را فراموش کردهاند و با ادعای تخصص داشتن، جایگاهی فراتر از مردم برای خود قائل هستند
این همان چیزی است که ما بهعنوان مدیریت ستادی میشناسیم و معتقدم پاشنهآشیل مسائل امروز کشور، همین نگاه است. اساسا آنچه مرا ترغیب کرد تا این مقطع از زندگی شهید کاظمی را روایت کنم، همین بود که احساس کردم یادآوری این مسائل نیاز امروز جامعه ما است. مدیر ما باید بفهمد که ما در دل بحرانها چگونه باید با این مردم نجیب برخورد کنیم. اتفاقا باید در مقاطع بحرانی، بیشتر نوکری این مردم را بکنیم و باید به میدان بیاییم. باید همه مردم را خانواده خودمان بدانیم.
احمد کاظمی زلزله بم را یک فرصت برای خود میدانست، نه یک مصیبتی که نداند در مواجهه با آن چه باید بکند. او وقتی با این فاجعه مواجه میشود، خدا را شکر میکند که فرصتی برای خدمت به مردم برایش فراهم شده و از این زاویه به موضوع نگاه میکند. نکته مهمتر اینکه احمد کاظمی در دل همین بحران، تلاش میکند آن دوقطبیای که به آن اشاره کردید را از بین ببرد. وقتی او به میدان میآید، اصلیترین عمل قهرمانانهاش این است که آدمهای مختلف با طرز فکرهای مختلف و سلایق سیاسی مختلف را با هم همراه میکند. حتی آدمهایی با سطح فرهنگی مختلف را همسو میکند؛ از شاپور گرفته که نمایندهای از افراد کف جامعه هستند، تا دکتر صدر بهعنوان یک پزشک متخصص و حتی رهنمایی که یک چهره دانشگاهی است. همه این افراد را تبدیل به بازوهای عملیاتی میکند و از دل آن کثرت، یک وحدت بهوجود میآورد.
او اتفاقا در موقعیت بحرانی، از تشدید دوقطبیها و مرزبندیها جلوگیری میکند. اجازه نمیدهد در این موقعیت هیچکس از صف «مردم» خارج شود. حتی تلاش هم نمیکند که افکار و عقاید این افراد را تغییر دهد. او تمام تلاشش را میکند که همه انسانها خودشان باشند و در عین حال در مسیر خدمت به مردم همگرا شوند. احمدی که در ابتدای روایت تنهاست، در پایان یک تیم را در کنار خود دارد و گویی همه آن آدمها را تبدیل به قهرمان میکند.
* اتفاقا با همین زاویه نگاه میتوان حادثه زلزله بم را هم یک تراژدی ملی دانست و واقعا نمیتوان برای مواجهه با آن مرزبندی کرد. استفاده بیش از اندازه از برخی کلیدواژهها در روایت فیلم و بهخصوص دیالوگهای کاراکترهای اصلی، فکر نمیکنید در ذهن مخاطب به این مرزبندیها ضریب بدهد و احساس کند فیلم، تلاش دارد این اتفاق ملی را به سمت یک گروه خاص مصادره کند؟
فراموش نکنیم کلیدواژههایی مانند «سپاه»، «نظام»، «شهید» و موارد دیگری از این دست، کلیدواژههایی ملی هستند و اصلا نمیتوان آنها را معطوف به بخشی از جامعه دانست. به همان اندازه که «بم» را ملی میدانیم، «شهید» را هم باید ملی بدانیم. به همین اندازه «سپاه» را هم یک واژه ملی میدانم. اگر امروز مردم نسبت به برخی از این کلیدواژهها موضع دارند، باید به این فکر کنیم که ریشه آن چیست؟ مردم که با شهید و سپاه مشکل ندارند، بلکه با یک مدیر فاسدی که شاید لباس سپاه هم به تن دارد، مشکل دارند. مردم با آن کسی که از خون و آبروی شهید برای منافع شخصی خود خرج میکند، مشکل دارند.
اگر مردم حامی سپاه، شهید و دیگر قهرمانان خود نبودند که امروز نظام جمهوری اسلامی سرپا نبود. همه پشتوانه نظام جمهوری اسلامی، حمایت مردم است. جالب است بدانید بیشترین بازخورد مثبت نسبت به فیلم «احمد» را در همین ایام رونمایی در جشنواره فیلم فجر، از سمت افرادی گرفتهایم که مواجههای کاملا فطری و انسانی با فیلم داشتهاند.
اتفاقا همین قشر از جامعه برای احمد کاظمی بهعنوان یک فرمانده سپاه، دست میزنند و تشویق میکنند. سینما اساسا یک امر فطری است و مواجهه اصلیاش با فطرت انسانهاست. فطرت انسانها هم همواره یک سو و جهت را نشان میدهد و در مواجهه با فطرت حواشی و زوائد به کنار میرود. به چه شرطی این اتفاق برای یک فیلم میافتد، به این شرط که مخاطب بفهمد یک فیلم، صادقانه دارد روایت میکند و نمیخواهد مسئله این گروه یا آن گروه را پیگیری کند. حتی مخاطب میفهمد اگر فیلم در جایی دارد از سپاه حمایت میکند، این حمایت صادقانه است، نه برای خوش آیند فلان ارگان یا فلان نهاد. از طرف دیگر اگر احساس کنند فیلم دارد سپاه را نقد میکند، بازهم متوجه نگاه صادقانه آن میشوند. این صداقت اگر در فیلم وجود داشته باشد، قطعا مخاطب با آن ارتباط برقرار میکند و حس میکنم این اتفاق برای «احمد» افتاده است.
عباس نماینده قشری از جامعه است که خود را ذوب در یک هدف مقدس میدانند و حتی خودشان را سرباز میدانند اما این ذوب شدن و این سربازی زمانی ارزشمند است که همراه با فکر باشد. این که فردی جلوتر از فرماندهاش حرکت کند و برای فرماندهاش بازو نباشد و بخواهد یک مقلد محض باشد، طبیعتا نتیجهاش خروج از اعتدال میشود
* کاراکتر «عباس» را در فیلم میتوان یک نیروی خودسر دانست؟
بله. البته توصیف درستتر، کاراکتر تابع اما بیفکر است. او نماینده قشری از جامعه است که خود را ذوب در یک هدف مقدس میدانند و حتی خودشان را سرباز میدانند اما این ذوب شدن و این سربازی زمانی ارزشمند است که همراه با فکر باشد. این که فردی جلوتر از فرماندهاش حرکت کند و برای فرماندهاش بازو نباشد و بخواهد یک مقلد محض باشد، طبیعتا نتیجهاش خروج از اعتدال میشود و احمد کاظمی هم با آن مخالفت میکند.
* اما میزان نگاه نقادانه فیلم نسبت به این قشر که عباس آن را نمایندگی میکند، خیلی کمرنگ است و تنها یک دیالوگ از احمد کاظمی در فیلم خطاب به او هست که میگوید جلوتر از امامت حرکت نکن.
در درام فیلم، هر جایی که احمد کاظمی با مسئلهای مواجه میشود، نسبت به آن موضع میگیرد. لازمه درام این است. از طرف دیگر احمد کاظمی در آن فضا از تقابل دوری میکند و حتی وقتی رهنما شروع به تقابل میکند، احمد در موضع دفاع قرار نمیگیرد و فقط به او میگوید، روی کار خودت تمرکز کن. حتی میگوید حیف است این فرصت را از دست بدهی. به همین دلیل احمد کاظمی در مواجهه با عباس هم تلاش نمیکند فکر او را تغییر دهد. عملکرد اشتباه او در جدا شدن از ستاد را به او یادآوری میکند اما ترجیح میدهد انرژیاش را روی مسئلهای بگذارد که مردم با آن درگیر هستند.
* فکر نمیکنید میزان تراژدی و غم در روایت فیلم «احمد» خیلی بالاست؟
خب اصل واقعه همین اندازه غمانگیز و تراژیک بوده است. خاطرم هست وقتی به بم رفته بودیم، برخی سکانسها را بهصورت رافکات در اتاق هتل تدوین میکردیم. یک بار مهماندار هتل، برای کاری وارد اتاق تدوین ما شده بود و یکی دو سکانس از فیلم را دید. ناگهان دیدیم در گوشهای از اتاق نشسته و بهشدت گریه میکند. بعد شروع کرد برایمان روایت کند که همسر و فرزندش را در همان زلزله از دست داده است. خیلی هم تشکر کرد از ما و صراحتا گفت آنچه در فیلم نشان میدهید، یک هزارم آن تلخیای است که ما تجربه کردیم. میگفت هیچ کس نمیتواند فهمد که ما چه کشیدیم. بعد از گذشت ۲۰ سال، هنوز مردم این شهر زیر بار غم هستند و هرچند کمر خم نکردهاند اما مصیبت بزرگی را پشت سر گذاشتهاند. ای کاش همه این هشدار را درباره آینده بشنویم و از امروز به فکر زلزله احتمالی در تهران باشیم. وقتی زلزله بیاید، با هیچ کس شوخی ندارد و واقعا نمیتوان یقه هیچکس را گرفت.