به گزارش ایرنا؛ «ابراهیم طاهرنیا» یکی از این غیورمردانی است که در روزهای مبارزه جوانی ۲۲ ساله بود و پا به پای پدران، بزرگان و در رکاب بنیانگذار انقلاب اسلامی، وارد عرصه مقابله با ظلم و بیداد رژیم ستمشاهی شد و امروز نام آنها در تاریخ روزهای انقلاب شهرستان ملایر حک شده است.
شهرستان ملایر از دیرباز مهد پرورش بزرگان و مبارزانی همچون «آیتالله میرشاهولد» رهبر مبارزات انقلابی و مبارز خستگیناپذیر مردم ملایر است، مبارزانی که باید نامشان را پرصلابت ادا کرد، مردان بزرگی که در بحبوحه روزهای انقلاب در رکاب خمینی کبیر جریانساز شدند و در چهل و پنج سالگی انقلاب همچنان یاد و خاطرهشان زنده است.
«ابراهیم طاهرنیا» متولد ۱۳۳۴ یکی از انقلابیون ملایر است که ۶۸ بهار از عمرش را سپری کرده و در روزهای انقلاب و روزهایی که حتی شلیک یک گلوله جرات میخواست، به میدان مبارزه حق علیه باطل آمد و سختیهای زیادی را در کنار دیگر مبارزان انقلابی به جان خرید تا امروز انقلاب به ثمر بنشیند و جشن چهل و پنج سالگی آن را در اوج شکوه و افتخار و اقتدار جشن بگیریم.
در همین رابطه گفت و گویی با یکی از مبارزان انقلابی شهرستان ملایر داشتیم که در پی میخوانید:
ایرنا: با توجه به سوابقتان در مبارزه و نهضت امام خمینی(ره)، علت ورود شما به مبارزه با رژیم پهلوی چه بود؟
طاهرنیا: از همان کودکی خصلت ظلمستیزی و ضد شاه در وجود من موج میزد، وقتی به منازل اقوام میرفتم و عکس شاه را میدیدم، یا آن را پاره میکردم و یا اگر در قاب عکس بود آن را میشکستم و همه فامیل میدانستند این کار من بوده است.
سال ۱۳۵۶ بود که مقالهای علیه امام خمینی(ره) در روزنامه اطلاعات نوشته شد و اعتراضاتی شکل گرفت، در آن بحبوحه مردم قم تظاهرات کردند و رژیم پهلوی بسیاری از این عزیزان را به خاک و خون کشید که مردم تبریز برای آنها چهلم برگزار کردند و مردم همدان نیز برای شهدای تبریز چهلم گرفتند.
آن موقع ما در شهر همدان ساکن بودیم و با توجه به اینکه برادرم در قم طلبه بود، بهواسطه سرکشی به برادرم رفتوآمدهایی را به قم داشتیم که در این رفتوآمدها اعلامیه و نوارهای امام(ره) را به شهر همدان میآوردیم و از آن زمان و حتی زودتر، جرقههای مبارزه با رژیم پهلوی در من روشن شد و هر چه در توان داشتیم برای نهضت امام راحل به کار بستم.
ایرنا: از مبارزات و خاطراتتان و اولین اقدام شما در روزهای مبارزه بیشتر بگویید؟
طاهرنیا: با توجه به اینکه چهره و ظاهر ما طوری بود که باعث ایجاد شک و شبهه میشد، اما با این وجود به راحتی بسیاری از اعلامیهها، عکسها و نوارهای امام(ره) را به همدان میآوردیم و پخش میکردیم.
زمانیکه مردم همدان برای مردم تبریز در مسجد جامع چهلم گرفته بودند، در مسجد سخنرانی بود و وقتی سخنرانی تمام شد، به سمت خیابان اکباتان آمدیم که از این مسیر برویم، ساواک به سمت ما آمد و شروع به کتک زدن مردم کرد، برخی را دستگیر کرد و برد و عدهای از جمله ما از دستشان فرار کردیم.
اغلب برنامههای انقلابی همدان در مدرسه آخوند بود و زمانیکه این تظاهرات ادامه پیدا کرد، ما هم معمولا به مدرسه آخوند و مدرسه پیغمبر(ص) میرفتیم، اطلاعات میگرفتیم و به بقیه منتقل میکردیم، آنجا اعلامیهها را میگرفتیم، پخش میکردیم و فعالیتهای انقلابی خود را داشتیم.
خاطرهای از حضور در مسجد جامع همدان هم برای شما بگویم، آن زمان فردی به نام آقای انصاری در حال سخنرانی بود که یک شخص روحانی وارد مسجد شد و در گوش آقای انصاری چیزی گفت و آقای انصاری منبر را تمام کرد، این فرد شروع به سخنرانی کرد نامش را هم نگفت، بعدا فهمیدیم نامش غفاری بود که عبایش را کنار گذاشت و سخنرانی تند و عجیبی علیه شاه داشت و این اطلاعات را به مردم داد که آقای آخوند فوت کرده و فردا جنازه وی را به همدان میآورند.
دوباره آنجا ساواک فهمیده بود که سخنرانی است، برق را خاموش کردند و همه فرار کردند، فردای آن روز یادم هست که جنازه آقای آخوند را به همدان آوردند، از فرودگاه جمعیت بود و تا چشم کار میکرد مردم را میدیدی که هم شعار ضد شاه میدادند و هم در این مراسم حضور داشتند.
با توجه به فضای فسادآلودی که وجود داشت، محلی در همدان، محل فساد جوانان بود، تصمیم گرفتیم به آنجا حمله کنیم، وقتی میخواستیم به آنجا برویم به شدت جلوی ما را گرفتند و تیراندازی کردند و چند نفر مجروح شدند، مجروحان را بردیم و افرادی هم که خود را به ظاهر انقلابی نشان میدادند، کمک کردند، اما حرکات و کمکهایشان نمایشی بود و در واقع جاسوسی میکردند.
ایرنا: مبارزات شما منحصرا در همدان بود یا در دیگر شهرهای استان نیز فعالیت داشتید؟
طاهرنیا: مبارزات انقلابی من از همدان شروع شد تا اینکه اوایل سال ۱۳۵۷ به ملایر آمدیم و فصل جدیدی در فعالیتهای مبارزاتی من آغاز شد.
در ملایر پایگاه ما مسجد حصیب خانی(آیتالله میرشاهولد) بود و حجت الاسلام ترابی، حجت الاسلام گلستانه و حجت الاسلام عباسی از روحانیون مبارز آن زمان بودند که در کنار آیتالله میرشاهولد رهبر مبارزات انقلابی ملایر از جمله روحانیونی بودند که فعالیتهای انقلابی خود را داشتند، بعدا روحانیون دیگری نیز همچون حجت الاسلام خدایاری و حجت الاسلام مقدسیان به جمع آنها پیوستند.
تظاهرات انقلابی مردم ملایر به صورت علنی یک مقدار نسبت به همدان دیرتر شروع شد، با این وجود برنامههای انقلابی بهصورت غیر علنی وجود داشت، یکی از تظاهراتهایی که بهصورت علنی صورت گرفت، روز عاشورای قبل از پیروزی انقلاب بود که در میدان طالقانی ملایر سخنرانی شد و بعد مردم به سمت خیابان بروجرد رفتند و آنجا من و عدهای از جوانان تصمیم گرفتیم به سمت مجسمه شاه در میدان اصلی شهر حمله کنیم و مجسمه را پایین بکشیم.
وقتی به آن سمت مجسمه حرکت کردیم، مأموران ساواک جلوی ما را گرفتند و راه را بستند، در همان خیابان عاشورا سمت خیابان بروجرد بودیم که «احمد وفاییزاده» داخل یک خودروی وانت پرید و به سمت مأموران حمله کرد، او بسیار شجاع بود و از چیزی نمیترسید و میرفت، در همین حین مأموران شروع به تیراندازی کردند؛ عدهای مجروح شدند و احمد آنجا تیر خورد و بهعنوان اولین شهید انقلاب اسلامی به فیض شهادت نائل آمد.
تیراندازیها ادامه پیدا کرد و اجازه نمیدادند مردم مجروحان را ببرند، حتی ماشین نبود که مجروحان را به بیمارستان منتقل کنیم؛ فضایی متشنج حاکم شده بود، اما با کمک مردم هر طوری بود مجروحان را از بین جمعیت بیرون آوردند و روز بسیار تلخی بود.
در همین فضا تا چند ماه مانده به پیروزی انقلاب، تظاهراتها توسط مبارزان انقلابی شبها بیشتر با عنوان شعارنویسی و پخش اعلامیه ادامه داشت، مأموران نیز در همه جا حضور داشتند تا جلوی مردم را بگیرند که یکی از جانبازان انقلاب اسلامی که مبارزی تند و انقلابی بود و بیشتر شبها بیرون میرفت و شعار میداد و از اولین جانبازان انقلاب اسلامی است، در یکی از همین شبهایی که امام قرار بود به ایران بیاید و بختیار اجازه نمیداد، در خیابان ۱۰ متری ملایر تیر خورد و مجروح شد.
یادم هست وقتی برای شرکت در راهپیمایی به تهران رفته بودم، وقتی وارد جمعیتی که جلوی دانشگاه بود شدیم، جمعیت بسیار زیاد بود و تا میدان آزادی ادامه داشت، همه مردم از شهرهای مختلف آمده بودند، تبریزیها ترکی شعار میدادند و خبرنگاران هم در بین جمعیت حضور داشتند، مردم به خبرنگاران میگفتند در روزنامههایتان شعار «مرگ بر شاه» را بنویسید و آنها جواب میدادند هنوز این اجازه را نداریم.
ایرنا: بیشتر جلسات همفکری و هماهنگی کجا تشکیل میشد؟
طاهرنیا: خانواده ما خانواده مبارز و انقلابی است، همه برادرانم و خانواده با پسر داییها و برادران همسرم یک گروه مبارز بودند، جلساتمان را در منازل همدیگر داشتیم و گروهی تقریبا بین ۲۰ تا ۳۰ نفر بودیم که شبها بیرون میرفتیم شعار مینوشتیم و اعلامیهها را که برادرم از قم برایمان میآورد، پخش میکردیم.
یک بار یکی از برادرانم با پسر داییهایم را در حال پخش اعلامه دستگیر کردند و کتک زیادی خورده بودند که اعلامیهها را از کجا میآورند، فشار زیادی به برادرم آوردند و شکنجهاش داده بودند که بگوید برادرش طلبه است و آنها را برای شما میآورد، اما چون از قبل ما گفته بودیم هر وقت هم دستگیر شدید به هیچ عنوان زیر بار نروید که برادرمان طلبه است، او شکنجه زیادی متحمل شده بود و هر چه گفته بودند که برادرت طلبه است او اقرار نکرد.
مأموران بسیار او را شکنجه کرده بودند که چند تا از ناخنهایش افتاد؛ بعد او را آزاد کردند، واقعا بسیار اذیت شد، البته من هم در دورانی که در سال ۱۳۵۶ در همدان بودم، در یکی از برنامههایی که بود در بین تظاهرکنندگان کتک زیادی با باتوم خوردم که به شدت مجروح شدم و تا چند روز نمیتوانستم راه بروم.
قبل از پیروزی انقلاب یک جلسه قرآنی بود که توسط فردی قرآن را آموزش میداد، ما هم در این جلسات حضور پیدا میکردیم و معمولا این جلسات سیاسی نبود، یادم هست از دهه ۵۰ این جلسات برپا بود، بعد از آن هم حجت الاسلام اسداللهی که در حال حاضر دفتر ثبت ازدواج دارد، معلم قرآن بود.
در منازل خود افراد جلسات قرآن و روضههای خانگی برگزار میشد، بعضی مواقع هم مسائل روز گفته میشد، با توجه به جو و فضای خفقانی که وجود داشت سخنرانان خیلی وارد مسائل سیاسی نمیشدند چون احتمال حضور جاسوس و ساواک وجود داشت، بیشتر سخنرانیها از داستان پیامبران و دوران حضرت علی(ع) بود، البته برخی اوقات نیز ظلم و ستم فرعون، نمرود و معاویه را به شاه نسبت میدادند و معمولا در همین حد بود.
اگر این جلسات بوی سیاسی پیدا میکرد مأموران ورود پیدا میکردند، البته در ایام محرم، صفر و ماه رمضان خیلی کار نداشتند خود آیتالله میرشاهولد معمولا در مسجد سخنرانان به روز را از قم میآورد که البته بارها هم به درگیری تبدیل شد.
یک بار هم برای نماز خواندن به مسجد رفته بودیم که گفتند اگر بیرون نیایید، مسجد را به رگبار میبندیم و مردم بیرون آمدند و داخل خیابان جلوی مسجد مقابل خیابان شهید مؤمنی فعلی ایستادند تا نماز بخوانند که آنجا هم تیر هوایی میزدند، اما مردم نمازشان را خواندند و عدهای هم رفتند.
روستاهای بزرگ بهویژه در طجرعلوی که روستایی روحانی پرور بود، مردم به شهر ملایر میآمدند و در بین تظاهرکنندگان حضور داشتند، با توجه به نبود وسایل رفت آمد و امکانات، موقعیت برای حضور همه مردم روستاها در تظاهراتهای شهر ملایر فراهم نبود.
ایرنا: در تقویم روزی به نام «روز ملی ملایر» ثبت شده، مبارزات مردم ملایر چطور به نتیجه رسید؟
طاهرنیا: تظاهراتها ادامه داشت تا به روز ۲۱ بهمن رسید، تظاهرکنندگان به سمت خیابان بروجرد(شهید احمد وفاییزاده) حرکت کردند، لحظه به لحظه خبرهای سقوط رژیم در شهرهای مختلف به گوش میرسید، بعد ازظهر ۲۱ بهمن بود شخصی با خودش یک رادیو آورده بود، ما در خیابان خیام بودیم و گوش میدادیم که یک باره این صدا از رادیو پخش شد «اینجا صدای راستین ایران است» و به خوبی یادم هست این اولین کلمهای بود که بعد از گرفتن رادیو توسط انقلابیون شنیده شد.
ما دیگر سر از پا نمیشناختیم به سمت میدان شهربانی دویدیم و دیدیم درها را بستهاند، مأموران داخل بودند و مردم میخواستند از دیوار بالا بروند، آیت الله میرشاهولد هم آنجا بود بالای یک ماشین رفته بود و سخنرانی کرد و به مردم آرامش میداد و میگفت: اجازه بدهید ما خودمان اسلحهها را تحویل میگیریم، اما برخی ایستاده بودند و آیتالله میرشاهولد گفت اگر من را قبول دارید بروید، ما هم آمدیم وسط خیابان همدان بودیم که صدای تیراندازی شنیده شد و آنجا بود که دیدیم دوباره نیروهای ساواک به مردم حمله کردند و در شب ۲۱ بهمن حدود هفت نفر را به شهادت رساندند، تعدادی را هم مجروح کردند که تمام خوشحالیمان به غم و ناراحتی تبدیل شد.
روز ۲۲ بهمن که انقلاب به پیروزی رسید اسلحهها از شهربانی تحویل گرفته شد و آنها را برای تحویل به پادگان بروجرد بردند، منزل آیتالله میرشاهولد بهعنوان امین مردم، محل چیزهایی بود که از شهربانی آورده بودند، در سالهای گذشته نیز به خاطر رشادتهای آیتالله میرشاهولد به عنوان رهبر مبارزات انقلابی مردم ملایر، ۲۱ بهمن به نام «روز ملی ملایر» ثبت شد.
و سخن آخر:
طاهرنیا: بعد از انقلاب در دادگاه انقلاب فعالیت داشتم و تا روزی که بازنشسته شدم در خدمت مردم و انقلاب بودم و در طول سالهای پیروزی انقلاب حتی ذرهای از تبلغ دستاوردهای انقلاب و بازگو کردن رشادت مبارزان انقلابی ملایر کوتاهی نکردم.
امروز وظیفه ما بیان دستاوردهای انقلاب برای نسل جوان است که قدر این نعمت و برکت را بدانند، اگر چه مشکلات اقتصادی داریم، اما مسئولان هم باید تلاش کنند تا این مشکلات حل شود، چراکه انقلاب به راحتی به دست نیامده است، خون دلها و سختیهای زیادی برای به ثمر نشستن انقلاب کشیده شد.