مغناطیس حضورش وقتی از دور به سمت شعبه رایگیری میآمد، بخوبی حس میشد. اندکی قامت خمیده اما پُرابهت با گام های کوتاه و شناسنامهای فرسوده که خودش به آن «سِجِل» میگفت.
در حالی که کولهبار سنگینی از تجربه را به روی عصای بَراق چوبیاش انداخته؛ با دست لرزان دیگرش شناسنامهاش را با شوق به اعضای ستاد میسپارد تا سرانجام در عبور از فرایندهای معمول، رای خود را به صندوق بیندازد.
گویی این لحظه را بارها به یاد میآورد، آرامشی که از حضورش ساطع میشود رازآلود است؛ انگار همین دیروز بود که انگشت جوهرناکِ اشارهاش را وقتی تازه پشت لبش سبز شده بود و نخستین بار رای میداد تا سه روز بعد از انتخابات پاک نکرد.
«حاج موسی نکویی» با این خاطره در حالی که شانههایش تکان میخورَد کمی بلند میخندد؛ میخکوبِ سرزندگیاش میشوم.انگار پدربزرگی است که سالهاست از داشتنش محرومم. هیچ حس غریبانهای با او نیست.
از یک سر و هزار سودای روزهای جوانیاش میگوید، آن سالهای دور و شیطنتها و تکاپوهایش در ستادهای انتخاباتی نامزدها، روزهایی که مسوول پخش شیرینی کشمشی در میان مردم محله بود و با توزیع عکسهای سیاه و سفید چاپ شده روی برگههای کاهی برای کاندیدای محبوبش رای جمع میکرد.
از کُری خوانیهایش با هواخواهان کاندیداهای دیگر میگوید، اینکه همیشه در بحث های سیاسی کسی که حرف آخر را می زده، خودش بوده، از اختلاف نظرهایش با پدر وقتی میخواست او را مجبور به رای دادن به فلان کاندیدا کند و او توانسته بود در لحظه آخر، رای خود را به کُرسی بنشاند.
در میان انبوه خاطراتش، از آن روزی میگوید که تا اذان مغرب بخاطر نوبت آبیاری زمین کشاورزی پدرش نتوانسته بود رای بدهد و با گریه به خانه رفته بود اما کمی بعد با شنیدن خبرِ تمدید رای گیری از رادیو، خود را به نخستین شعبه اخذ رای رسانده بود.
حافظهاش مثل ساعت کار میکند. او حتی خاطرات انتخاباتی پدرش را به یاد میآورد.اینکه در سالهای دور سواد خواندن، نوشتن و توانایی تکلم به زبان فارسی از شرایط نامزدهای انتخابات بود و فقط طبقههای خاص مانند شاهزادگانِ قاجار، روحانیون، اشراف، تُجار، زمینداران و اصناف حق داشتند در مجلس نماینده داشته باشند.
«حاج موسی» از قول پدرش میگوید قدیم ها از مردم عادی کسانی حق رای داشتند که مِلکی به ارزش دست کم هزار تومان داشتند یا اجاره مغازهشان حداقل به اندازه متوسط اجاره محل بود و صنفهایی کمدرآمد و زنان حق رأی نداشتند اما اکنون همه مردم میتوانند رای بدهند و تنها شرطی که در قانون آمده تعیین سن ۱۸ سال برای افراد است.
خوش تعریف و با صداقت است، دانه دانه خاطراتش را از پستوی گران بهای ذهنش به زبان میآورد. اینکه پس از اعلام نتیجه برخی انتخابات که پیش بینیاش اشتباه از آب درمیآمد تا یک هفته از خانه بیرون نیامده بود تا مجبور نباشد با رفقایش که در کُری خوانیها شکستشان داده بود، رو به رو شود.
آفتابِ دلچسبِ نیمروزِ جمعه از دریچه عصای حاج موسی روی دستان پینه بستهاش نقش بسته؛ با دستمال سنتی گلدوزی شده، دوباره جوهر انگشت اشارهاش را پاک می کند.
آنسوی شعبه مستقر در پُل خواجوی اصفهان، نگاهش به زایندهرودی که نیست قُفل می شود. از آهِ سوزناکش میشد فهمید که برای جریان فَرحزای رودخانه چه دلتنگ است. گلایههایش حالا گُل انداخته، با کنایه میگوید:«ما رای مان را دادیم و میدهیم، اما آنها که دستشان میرسد هنوز نتوانستهاند کاری کنند که اصفهان، بی زاینده رودش عادی نشود.»
نگاهی به ساعتش میکند؛ یک باردیگر از اینکه شناسنامهاش را در جیب پالتویش درست جا انداخته مطمئن میشود، یک «یا علی» زیر لب میگوید و با سمفونی تَرق تَرقِ استخوانها از جا برمیخیزد؛ گویی یک کوه به روی پا ایستاده، اُستوار و پُرصلابت با همان لبخند ملیحش عصازنان به سوی خانهاش میرود.
به گزارش ایرنا، در انتخابات امسال ۷۳۹ داوطلب انتخابات مجلس تایید شدند که پس از انصراف تعدادی از آنها، امروز ۶۱۵ نفر ( ۶۸ زن و ۵۴۷ مرد) برای ۲۰ کُرسی نمایندگی مجلس (۱۹ کُرسی مربوط به استان اصفهان و یک کُرسی برای ارمنیهای جنوب ایران) به رقابت خواهند پرداخت.
سه هزار و ۱۶۱ شعبه اخذ رای ثابت و سیار در استان اصفهان پیش بینی شده که ۲ هزار و ۴۸۶ شعبه شهری و ۶۷۵ شعبه روستایی است، از این تعداد ۲ هزار و ۷۶۸ شُعبه از مجموع شُعبههای اخذ رای استان اصفهان ثابت و ۳۹۳ شُعبه سیار است.