دو راننده اتوبوس، با هم پشت فرمان مینشینند و در جاده پر پیچ و خم، در حالی که پا روی پدال گاز میفشارند، همزمان، فرمان را به سمت خود میکشند. مردم عادی چرا باید سوار چنین اتوبوسی بشوند!؟
سردبیر روزنامه هم میهن در یادداشتی تناقض در رویکرد انتخاباتی را رد کرده و نوشته است: "در روزنامه، نه در سطح سیاستگذاران و مدیران و نه بدنه و نویسندگان، همسویی و همگرایی درباره انتخابات وجود نداشته. موضوعی هم نیست که امروز و پس از پایان انتخابات ظهور و بروز یافته باشد؛ بلکه از همان زمان انتشار روزنامه مشخص بود.
مدیرمسئول و سردبیر، چه در ۱۴۰۰ و چه در ۱۴۰۲ از حامیان شرکت در انتخابات بودند و متقابلاً، دو مشاور ارشد روزنامه از مخالفان مشارکت.
یکی از ویژگیهای مثبت روزنامه همین است که بهرغم اختلافنظرهای راهبردی، توانسته به سهم خویش در فضای سیاسی و اجتماعی مؤثر واقع شود.
جمع نقیضین، محال است. انتخابات، یا واقعا مهندسی شده، نمایشی و غیر آزاد است و نمیتوان در آن شرکت کرد، یا این که نمایشی نیست و میتوان شرکت کرد؛ چنان که نشریات اصلاح طلب، دست کم ۱۶۵ نامزد را معرفی کردند.
این، همان تناقضی غیر قابل رفعی است که در جبهه اصلاحات وجود دارد و سردبیر هم میهن، آبان گذشته با اشاره به آن نوشت جبهه اصلاحات را باید تعطیل، و دو جریان مجزا دست و پا کرد:
"نه جبهه، نه اصلاحات/ جریان اصلاحات، از انتخابات ۱۳۹۸ دچار دودستگی شده و اگر حفظ شده، صرفاً در سطح اعلامی بوده و نه اعمالی. تصمیماتی اعلام شده، اما بخش قابلتوجهی از نیروها و احزاب همراهی نکردهاند.
جبهه اصلاحات، نه جبهه است و نه اصلاحات. اسم بیمسمی است. در همین انتخابات، موقعی که بحث پیشثبت نامها مطرح شد، موضعی که اعلام شد، این بود که «ما هیچ توصیهای نداریم». این موضع بیمعنا، یعنی جبهه وجود خارجی ندارد.
در راهبرد اتخاذشده، اصلاحات هم وجود ندارد. آقای خاتمی عنوان کرد ما از اصلاحات دوم خرداد گذشتیم؛ چون آن الگو «به سنگلاخ و صخره خورده». چطور اصلاحات به صخره خورده؛ اما در انتخابات ۱۳۸۴ گفتند: «به سان رود که سر به سنگ میزند، رونده باش».
مگر همان موقع، اصلاحات به سنگ نخورده بود؟ خاتمی در آن هشت سال گفت ما را فقط بهعنوان تدارکاتچی میخواهند. پس چرا سال ۸۴ دوباره گفتند باید برویم پای صندوق و گام دوم اصلاحات را برداریم؟
جریان اصلاحات از حالت جبههای خارج شده و دو طیف باید همان انتخابات ۱۳۹۸ و یا حداکثر بعد از انتخابات ۱۴۰۰ از هم جدا میشدند. نباید مساله را در سطح اشخاص (بهزاد نبوی و آذر منصوری) پایین آورد و دو طرف هر روز به بهانهای به هم نیش و کنایه بزنند و گلایه و مجادله حاصل شود.
راهحل این است که دو گرایش، از یکدیگر جدا شوند و تشکیلات مجزایی داشته باشند. هر اتفاقی که بیفتد، از وضعیت بلاتکلیفی و دور همنشستن های بیحاصل بهتر خواهد بود".
جمع نقیضین محال است. مثلا نمی شود روزنامه هم میهن، هم ادعای اصلاح طلبی کند و هم در بدنه آن، عناصر همکار با جریان برانداز فعال باشند. در اغتشاشات پارسال، در حالی که شبکه اینترنشنال وابسته به موساد، متولی آشوب افکنی با چاشنی تجزیه طلبی و ترور و جنایت و خرابکاری بود، هم میهن به یک پادوی میدانی جزء تبدیل شد.
نمی شود به تبعیت از راهبرد خارجی تخریب و تحریم، به لجن مال کردن انتخابات پرداخت و از چشم مخاطب انداخت، و چند روز مانده به انتخابات، لیست صد و چند نفره رو کرد و از مخاطبان خواست برای نجات کشور از تندروی رای بدهند
نتیجه دو دوزه بازی، سرخوردگی افراطیون پس از انتخابات است که برای کتمانش مجبور می شوند دوباره به انتخابات حمله کنند.
انسان خردمند -از سر توهم یا برای مظلوم نمایی و فریب دیگران- دور خود دیوار قطوری نمیچیند تا بعدا مجبور به کندن با دست شود و نامش را "روزنه گشایی" بگذارد"! دیوارکشی از ابتدا، راهبند بود نه راهبرد.
می گویند کسی وسط خیابان دیوار کشید و بالای آن هم چراغ خطر گذاشت. پرسیدند چرا دیوار کشیدی!؟ گفت برای این که چراغ خطر را بگذارم تا تصادف نشود! دوباره پرسیدند برای چی می خواستی چراغ بگذاری!؟ گفت: خب! برای این که دیوار را ببینند و تصادف نکنند!
فرمان پدرخوانده های جبهه اصلاحات به اعضا درباره ممنوعیت نامزدی در انتخابات، همچنان که سند دیکتاتوری آنها بود، نفاق شان را آشکار تر کرد. آنها از ابتدا مامور تحریم بودند و گرنهُ مانع ثبت نام نمی شند تا ادعای آزاد نبودن انتخابات محک بخورد.
شاید هم به تصریح روزنامه سازندگی، از شکست می ترسیدند. دو سال قبل، نفر اول لیست جمهور در انتخابات شورای شهر (با امضای خاتمی) حتی ۳۹ هزار رای هم کسب نکرد!