انتخابات امسال از سمت کسانی که منتقد وضعیت جاری بودند، با عبارت «رأی اعتراضی» ممزوج شد. اصلاحطلبان -قائل به مشارکت- با همراهی طیف میانه و اعتدالی از یک طرف و «نواصولگرایان معترض» از طرف دیگر، هر دو روی این عبارت، حساب ویژه باز کردند. البته در میان نواصولگرایان معترض، عباراتی نظیر «این بار فرق میکند» یا «بزنیم زیر میز» متداولتر بودند اما هیچ کدام در فحوا تفاوتی با رأی اعتراضی نداشتند.
اما یک سوال مهم؛ چرا رأی اعتراضی در میان اصلاحطلبان مشارکتجو و میانهروها پا نگرفت و بدنه رای آنها را -به اصطلاح- تکان نداد اما مسیل نواصولگرایان معترض را خروشان ساخت.
برای پاسخ به این پرسش باید سطح اتکای تحلیل خود را روی دو مولفه استوار بداریم؛ اول جامعه هدف اصولگرایی و دوم نوع کنش نخبگان سنتی اصولگرا. ابتدا از جامعه هدف اصولگرایی آغاز میکنم.
جامعه هدف اصولگرایان در مقایسه با اصلاحطلبان، ایدئولوژیکتر و برای پیشبرد اعتقاد آرمانیاش، ثابت قدمتر است. اگر مفاهیمی نظیر حقوق شهروندی، آزادی، رفاه، فردگرایی و حرمت حوزه خصوصی، بالقوه میتوانند بدنه اصلاحطلبان را به جنبش وادارند، برای جامعه هدف اصولگرایان، حرکت در مسیری که تکلیف ایجاب میکند، صاحب ترجیح و اولویت بیشتر است.
با این تفاسیر چنانچه مولفهها و الزامات جنبشیشدن بدنه رأی اصلاحات(مثل حقمداری، آزادی و...) شکل انضمامی به خود نگیرند، بدنه مذکور، نوعا پای کار نمیآید و از رأیدادن استنکاف میورزد. همین ویژگی هم باعث میشود تا بدنه رأی اصلاحات با تفاسیر و تشبیهاتی نظیر «طبقه خاکستری» یا «قشر ژلهای» -که آمدن یا نیامدنش پای صندوقهای رای به هیچ وجه از قبل معلوم نیست و وابسته به شرایط است- توصیف شود.
برای نمونه بدنه رأی اصلاحات در سال ۱۳۹۴ به واسطه امضای برجام و آثار سیاسی و اقتصادی آن، در یکی از جنبشیترین وضعیتهای خود پس از «دوم خرداد» قرار داشت و این وضعیت جنبشی، در پیروزی سی هیچ «لیست امید» در تهران موثر افتاد؛ اما همین بدنه بعد از تضییع برجام و مضایقات سیاسی و اقتصادی حاصل از آن، دچار سرخوردگی و پراکندگی شد و از ۱۳۹۸ تا الان به فراخوانهای انتخاباتی اصلاحطلبان جهت رای به سیاهههای متبوع، بیمیلی وافر نشان داده است.
اردوگاه اصولگرایی یا انقلابی اما کمتر مستظهر به «بدنه رأی مشروط» است و جامعه هدف آنها نوعا با کلیدواژههایی مثل «تکلیفگرایی» پای کار میآید و دست به کنش میزند.
میخواهم بگویم که یکی از عوامل کلیدی در به ثمرنشستن ایده «رأی اعتراضی» در اردوگاه انقلابیها، این بود که اصولگرایی از اساس، دارای طبقه رأی ثابتتر و پای کارتر است و نخبگان اصولگرا میتوانند برای سازوکارهای انتخاباتی خود، از قبل روی یک بدنه رای جنبشی حساب مخصوص باز کنند؛ امتیازی که سران اصلاحات کمتر از آن بهره دارند.
اما سوال مهمتر این است که چرا «توپ رأی اعتراضی» -آنچنان که در ابتدای این نوشتار تلویحا اشاره کردم- توسط «نواصولگرایان معترض» ربوده و به گل تبدیل شد.
پیشتر اجازه دهید تکلیفمان را با اصطلاح پُر طمطراق و شاید نامانوس نواصولگرایان معترض روشن کنیم؛ نواصولگرایی در این نوشتار شاید از سمت خواننده، به اشتباه، طیف نزدیک به آقای قالیباف تلقی و ترجمه شود. آقای قالیباف بعد از انتخابات ۱۳۹۶ و برای جبران شیوه کنار نهادنش از رقابت، کوشید یاران و نزدیکان خود را در قالب مفهوم «نواصولگرایی» سازوبرگ گفتمانی بخشد و هویت متمایز و متفاوتی از سایرین برای خود دست و پا کند.
پس منظور من در این متن از نواصولگرایان، نه طیف حامیان آقای قالیباف که از قضا «قطب مقابل» ایشان هستند؛ کسانی که در طول ۴ سال گذشته معترض کارکرد مجلس یازدهم بودند و اعتقاد داشتند نمایندگان آنچنان که باید، در قبال موضوعاتی نظیر حجاب و شفافیت، انقلابی عمل نکردند. بازگردیم به سوال آخرمان. چرا نواصولگرایان معترض برای جنبشیساختن بدنه رأی اصولگرایان، موفقتر و کاراتر از رهبران سنتی این جریان عمل کردند. برای پاسخ به این پرسش لازم است چند موضوع مطمح نظر قرار بگیرد؛ اول، رویکرد رهبران سنتی اصولگرا در قبال انتخابات ۱۱ اسفند.
مراد من از رهبران سنتی اصولگرا، راهبران «شورای ائتلاف نیروهای انقلاب اسلامی» هستند. شورای ائتلاف در سه انتخابات مجلس یازدهم، ریاستجمهوری سیزدهم و شورای شهر ششم، دست روی هر فهرست و کاندیدایی که گذاشت، پیروزی نصیبش شد. پس طبیعی بود این شورا برای تمشیت امورات انتخاباتی مربوط به مجلس دوازدهم، از موضع اعتماد به نفس بالا -اگر نگوییم کاذب- با سایر نحلههای اصولگرا برخورد کند و این انتظار را داشته باشد که چنانچه قرار بر وحدت است، سایر نحلهها باید به او اضافه شوند نه برعکس.
این اعتماد به نفس بالا، پیروزی سی هیچ لیست شورای ائتلاف در تهران را به امری سهل و قابل دسترس در ذهن راهبران «شانا»، تبدیل کرده بود. بر اساس همین انگاره، افرادی نظیر «حسینزاده بحرینی» و «سلیمی» که در مشهد و دلیجان احتمال پیروزیشان بسیار بالاتر بود، سودای لیست پایتخت به سرشان زد و به خیال پیروزی قاطع فهرست شانا در تهران، حوزه انتخابیه خود را تغییر دادند. دو نفری که الان به دور دوم راه یافتهاند.
البته در کنار اعتماد به نفس بالا، مشغولیت بخش عمده راهبران شانا در ساختار رسمی(اعم از مجلس، شورای شهر و...)، آنها را در چشم بدنه رای اصولگرایان -خاصه جوانترها- به عاملین اصلی وضع موجود بدل ساخت و همین تصور -درست یا غلط- موجب شد تا بدنه علیه راس، میل به کنشگری پیدا کند. نواصولگرایان معترض هم از فرصت استفاده کرده و با ضریبدادن به این تصور که «راهبران شانا» عاملین وضع موجود هستند، رأی مثبت خود را -خاصه در بستر سایبر- ارتقا بخشیدند.
در کنار اعتماد به نفس بالای راهبران شانا و تصور بدنه انقلابی مبنی بر اینکه ایشان عاملین وضع موجود هستند، سومین بستری که موجب شد نواصولگرایان معترض در بسیج بدنه رای اصولگرایی موفقتر از قُدَمای این جریان عمل کنند، چیزی است که آقای «مهدی محمدی» مشاور آقای قالیباف از آن به عنوان «ظهور نسل جدید انقلابیون» یاد کرد که به زعم او «جامعه و جهان متفاوتی از گذشتگان دارد» و «در بستر شبکه عمل میکند».
به زعم نگارنده، چشم نسل جدید انقلابیون دیگر چندان خیره به لسان راهبران سنتی اصولگرا نیست و این نسل بیشتر سعی دارد با اتکال به درک و دریافت خود از دنیای بیرون، دست به کنشگری بزند؛ شاید همین موضوع هم باعث شد که پدیده لیستی رأیدادن، این بار بیش از انتخابات سال ۹۸ رنگ ببازد و نصف فهرست تهران به دور دوم راه یابد.