به گزارش ایرنا- در حالیکه دور گَردانهای دایره روی دیوار زمان، ساعت ۹ صبح روز ۲۶ اسفندماه سال ۱۳۶۶ را نشان میداد، پدرو مادرهای آبدانانی فرزندان معصوم خویش را در نسیم پرشمیم صبحگاهی به عروس خواب سپرده و خود راهی تشیع جنازه (۶) شهید جبهه "ماووت" عراق شده بودند، آتش اندوه و عدم همراه با باران باروت هواپیماهای دشمن بعثی، شهر آبدانان را به دود و دشنه و خُسران و خون تبدیل و خواب زنان و مردان پیر و ناتوان و بیماران و بچههای بیگناه را با مرگ و مکافات گره زد و سرپوشی سُرخ فام، رُخ شهر شهیدان را در سایه غم گرفت.
در این غوغای ماندگار، تابوت شهیدان شاخ شمیران در اوج غربت بر فراز دستان مهربان و شانه شکوه مردم آبدانان به خاک سپرده شد تا نوبت به شناسایی، جمع آوری و خاکسپاری ۳۶ نفر از شهدای بمباران هوایی برسد.
در این فاجعه بزرگ انسانی که نوزادان، خردسالان، بیماران و پیران ناتوان در خواب خوش بهاری بوده و در آستانه سال جدید رؤیاهای رنگین در رایحههای شیرین ذهن و فکر همه ایرانیان خودنمایی می کرد.
جنگندههای لعنتی صدام ملعون بر فراز این شهر با شهامت آواری از راکت و بمبهای اهدایی غرب به عراق را بر سر ساکنان آبدانان فرو ریخته و جمع زیادی را به خواب ابدی برده و جمع دیگری را نیز مجروح کردند.
چه روز تلخ و تاریکی بود، پدران دیوانهِ مهر فرزندان و مادران نیز اسیرِ کودکان خود، برادران به دنبال خواهران مجروح و خواهران مویهکُنان بر بالین مقطوع برادران شهیدشان بر سر و سینه می زدند.
خانه ی زنی را مشاهده کردم که خود و ۶ فرزند یتیمش در اثر اصابت مستقیم بمب در عمق ۱۲ متری زمین آرام گرفته و به تنهایی معرکهای از مرگ و مرثیه و مصیبت برپا کرده بود.
آژیر آمبولانسهای امدادی خبر از یک حادثهی خونین میداد و دست و پای و دیگر جوارح شهیدان مظلوم این فاجعه بیمانند از فراز آسمان بر زمین مینشست و عرصه عاشورای حسینی(ع) را در اذهان تداعی میکرد.
در این روز محنتبار صدای مهیب توپ، تفنگ، تیر و طیاره با نهیب و نالههای آتش پدافند زمین به هوا در هم آمیخته و بوی باروت با بخت بد مردم این دیار، نینوای جدیدی خلق و تاریخ ثانویهای را رقم زد.
یکی مادر پیرش را بر دوش گرفته بود، دیگری کودکِ در خون نشستهاش را در بغل داشت، آن یکی زیر تابوت برادرش مویه میخواند و عزاداری دیگر دست بریده فرزندش را به خدا نشان میداد و همه در این ظلم بزرگ و دوران دلتنگی گریه میکردند.
نونهالان مجروح، جوانان بی جان، پیران ستم کشیده، میانسالان مصیبت دیده، بیماران بی گناه، نابینایان و آسیبدیدگان مظلوم و مسافران از راه رسیده همگی حیران، سرگردان، مضطرب و محزون به حال همدیگر اشک میریختند و اسیر سراب سرنوشت خویش به طراحان،مجریان و آمران این جنایات و نسلکشی نفرین میکردند.
پدری را دیدم که دنبال ابزار حفر قبر برای عزیزش بر تنهایی خویش مینالید، کمی آنطرفتر در صف نانوایی مادر غم زدهای را دیدم که در زیر آوار گرفتار شده و تنها مانده بود، پیکر خونآلود و بیجان رهگذران در کف خیابانهای آبدانان آرام افتاده و اقشار مردم در کمال ایثار و فداکاری برای کاهش آلام همنوعان خود، دفن و کفن شهیدان و رسیدگی به زخمیان و اطعام گرسنگان، این آشوب بیهمتا سنگ تمام گذاشتند.
۲۶ اسفند سال ۶۶ پس از بروز جنایت جنگ افروزان و ریزش مجنون وار انواع گلولههای سُربی، بر سر مردم آبدانان، گُل فداکاری رُخ کرد، درخت تقوا به ثمر نشست، جوانه احسان قد کشید، نسیم مشارکت وزیدن گرفت، باران برکت بر زمین جاری شد، خرِمَن از خودگذشتی برکت داد، راه رفاقت گشوده شد، مسیر مساعدت باز گردید، فریاد فکر و فتانت به خدا رسید، عزت و عظمت مردم به اوج رفت و ندای دادخواهی همه مردم برای نابودی آتش افروزان متجاوز بلند شده بود.
آری چنین بود که در این روز پُرماجرا و ماندنی جان ۳۶ نفر از ساکنان دیار آبدانان به ملکوت اعلاء پیوست تا مظلومیت ملت ایران در پاسداری از عقیده، ایمان و جغرافیای خویش در عمق حافظه تاریخ بماند.
خوشا آنان که جانان میشناسند
طریق عشق و ایمان میشناسند
بسی گفتیم و گفتند از شهیدان
شهیدان را شهیدان میشناسند
شهادت آغاز عشق و پایان غفلت و زمان پرستش پاکی است، در سرای شهادت، هم خدا هست و هم آفرینش و هم مهربانی، شهادت درخت زیبایی است که اَبدان را جذاب و ارواح را نیز طاهر می کند.
در رثای شهیدانمان باید " دل را منزه و دهن را با واژه شهادت متبرک کنیم و نجواکنان فریاد زنیم « ای شهید»؛ تو دریای خاکی و کشتی نجات بندگان را میزبان، راز و نیاز و نماز را در پرواز روح به همراهی فرا خواندی و کرامت را با اشک امید روانه ساحل سخاوت کردی، ملکوت سِتُرگ روزها و محشر وسیع شب را به دنیاداران تفهیم و تلقین کردی، کَشتی باور را در برهوت صحرا به حرکت واداشتی و طیاره ایمان را در زمین خدا به طیران درآورده و ماشین ماندگاری را نیز در جاده آسمان مجبور به جولان کردی."
ایجاز تو، گذرگاه حیات، جریان زندگی، ایستگاه آخرت و جویبار و فرآیند تاریخ را جان تازه ای بخشید.
تو با انکار جان و تحریم نان، جهان را به تصرف در آوردی، خورشید عالم افروز هدایت را به دنیا هدیه دادی و جمال ابدیت را نورانیت بخشیدی.
«ای شهید» تو متاع دنیا را دادی و بقای آخرت ستاندی و با قلم عقل، مشق عشق نوشتی تا موضوع انشاء مدرسه ماندگار تاریخ شوی و شمع عروس خوش اندام عالم، اسیر پروانه پژاره نشود.
تو، رند روزگار خودی و با صد تفسیر در دل واژهها پنهان، شطح، طامات، خرقه و صوفی را تن پوش دل دوار درون کردهای تا قلندر بندگی را تقدیم سجاده عرفان نمایی.
شهید، ای شمع شاهد شیدایی تو با طناب زلف، شیطان نفس را به مکافات دار سپردهای تا عرصه روزگار، اسیر قمار اغیار نگردد.
خیز و در کاسه سر آب طربناک انداز
پیش از آنکه بشود کاسه سرخاک انداز
عاقبت منزل ما وادی خاموشان است
حالیا غلغله در گنبد افلاک انداز
تاکنون ۳۶ سال از رحیل رحمانی شهیدان گمنام حادثه ۲۶ اسفند ۶۶ میگذرد و همه ساله در سالگرد این پرستوهای به آسمان رفته دستمان را به آسمان عشق و ارادتشان دراز میکنیم که با زبان دل به شهیدان عرضه بداریم.
تو با قناعت در دنیا و افراط در رجاء، حکمت را از دل سخت غفلت ربودی و به قاصد زمانه سپردی تا با رسانه صدق، به بلندای ابدیت پای بنهی و اتقان و ایمان را از گَرد باد لغزش مصون نمایی.
بدرود ای شهیدان خدایی، بدرود.