در بین فعالیتهای فرهنگی جهاد یک حرکت برجسته فرهنگی در سطح ملی به ثبت رسید که به عنوان هنری ماندگار از آن یاد میشود. گروه روایت فتح زیر نظر سید مرتضی آوینی دانشجوی معماری دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران، همزمان با آغاز فعالیت جهاد در روستا شکل گرفت.
آوینی در سال ۱۳۵۸ به جهاد پیوست. او ابتدا در زمینه رشته دانشگاهی خود، یعنی رشته معماری با جهاد همکاری میکرد، ولی همان موقع هم ذوق هنری داشت و همین باعث شد شروع به ساخت فیلم مستند کند. آوینی فیلمسازی را در اوایل پیروزی انقلاب با ساختن چند مجموعه درباره غائله گنبد، مجموعه «شش روز در ترکمنصحرا»، در شهریور ۱۳۵۸ با ساخت «سیل خوزستان» و «ظلم خوانین» و مجموعه مستند «خان گزیدهها» آغاز کرد.
با وجود حملات پیدرپی عراق به شهرهای مرزی گروه تلویزیونی جهاد تلاش میکرد در حساسترین صحنههای جنگ حضور داشته باشد که خرمشهر در ماه اول جنگ، اوج مقاومت مردمی بهحساب میآمد. برنامههای روایت فتح در ابتدای جنگ در قالب برنامههای «حقیقت» با استقبال بالایی روبهرو شد و کار گروه در جبههها ادامه یافت.
سه نسل تربیتیافته آوینی
اگر روایت فتح از شروع تا پایان جنگ بر اساس افراد تقسیمبندی شود، سه نسل در مجموعه روایت فتح حضور داشتند که در تمام این نسلها آوینی حضور داشت. نسل اول افرادی هستند که در سالهای ۱۳۵۹ و ۱۳۶۰ به گروه پیوستند. ازجمله این افراد میتوان به آقایان همایونفر، ابراهیم کیهانی، حمید منزوی صراتی، مصطفی دالایی، حسین هاشمی و شهید علی طالبی اشاره کرد. در روایت فتح از همه طیف و سطح سواد رسانهای حضور داشتند. عدهای رشته تحصیلیشان فیلمسازی بود و همینطور کسانی که بسیجی بودند و هرچه را که یاد گرفتند از انقلاب بود. یکی از محصولات این نسل مجموعه ۱۱ قسمتی «حقیقت» بود.
نسل دوم روایت فتح مربوط به سالهای ۱۳۶۰ تا پایان جنگ است که اغلب در گروههای فیلمبرداری فعالیت میکردند و تعداد آنها بیش از نسل اول است. روایت فتح در سال ۱۳۶۵، پس از عملیات کربلای ۵ اطلاعیهای برای آموزش فیلمسازی صادر کرد. افرادی در نسل دوم آموزش دیدند که بعدها خودشان نسل سوم روایت فتح شدند. نسل دوم روایت فتح در ماندگاری روایت جنگ بیشترین زحمت را کشیدند و آوینی بین این نسل محبوب بود. ساخت مجموعه موفق روایت فتح در سال ۱۳۶۵ مهمترین کار این نسل بود.
آوینی از ۱۳۵۹ تا ۱۳۶۵ دو کار مهم انجام داد ابتدا تعدادی جوان مؤمن و انقلابی را وارد عرصه مستندسازی کرد و در گام بعد ارتباط خوبی با سپاه برقرار کرد که باعث شد ورود گروه مستندسازی به مناطق عملیاتی راحتتر باشد. در سال ۱۳۶۴ در عملیات والفجر ۸ مجموعه تصاویری نزدیک به صحنه و بسیار متفاوت از آنچه مردم قبلاً از جنگ دیده بودند گرفته شد و نظر خیلی از افراد را به خودش جلب کرد پس از آن تلویزیون مشتاق شد تا از این جنس برنامهها بیشتر ساخته شود. این برنامه از تابستان ۱۳۶۵ تا پایان جنگ به دلیل استقبال زیاد مردم و تصاویر بسیار بدیع و جالبی که از جنگ ارائه میداد پخش میشد.
نسل سوم به دوران پس از جنگ برمیگردد که تربیتیافته نسل اول و دوم بودند. افرادی که به گروه تلویزیونی جهاد میپیوستند اغلب به صورت داوطلب مشغول و بهمرور با روش کار آشنا میشدند.
روایت فتح وظیفه روایتگری حماسه بزرگی را بر دوش داشت که آوینی قهرمانانش را نه از پشت کوه قاف آورده بود و نه از آسمان هفتم، بلکه افرادی بودند به ظاهر معمولی که میخندیدند میگریستند، میترسیدند، عشق میورزیدند، میگذشتند، اما شیوه روایتگری این حماسه بزرگ را او متحول کرد و به چهارچوبهای جدیدی در عرصه روایتگری دست یافت. آوینی با درک بالایی که از مفهوم جهاد فی سبیل الله داشت، کوشید نوع جدیدی از روایت را ارائه کند که متناسب با عرصههای معنوی دفاع مقدس است. او به جای پرداختن به شیوههای مستعمل و نخنما شده روایت گری به روشهای جدیدی روی آورد که مبتنی بر حکمت و ذوق بود.
آوینی در دوران پس از جنگ
فعالیتهای روایت فتح روی روال خوبی قرار گرفته بود و کسی فکر نمیکرد که جنگ با آن شیوه و در آن سطح و آن مقطع یکباره خاتمه پیدا کند. به همین دلیل ساختار سازمانی تشکیلات جهاد با خاتمه جنگ تغییر کرد، تشکیلات جنگ جهاد جمع شد و نگاه آنها به سمت سازندگی سوق یافت. بخش عمده پشتیبانی روایت فتح هم از مهندسی جنگ جهاد بود و این شرایط منجر شد که آوینی تا شش ماه به گروه تلویزیونی و بهنوعی در خانه بست نشسته بود.
جنگ که تمام شد اعضای گروه بلاتکلیف مانده بودند تا اینکه با حمایت مقام معظم رهبری دوره دوم روایت فتح به جریان افتاد. مجموعه مستندهای روایت فتح اول پس از جنگ متوقف شد و به طور پراکنده مستندهایی مثل «با من سخن بگو دوکوهه» در سال ۱۳۶۸ کار میشد.
آوینی در سال ۱۳۶۹ به عنوان سردبیر مجله «سوره» شروع به کار کرد. او به قلم و ادبیات خیلی علاقه داشت و فرصتی برایش پیش آمده بود تا دنیایی از مطالبی که در ذهن داشت، بنویسد، پس بهشدت درگیر مجله «سوره» شد. در همین زمان مدیر وقت شبکه ۱ آقای مهدی فرید زاده با آقای همایونفر، مسئول گروه روایت فتح تماس گرفت و پیام رهبر انقلاب حضرت آیتالله خامنهای را منتقل کرد.
او گفت که در جلسهای که با مقام معظم رهبری داشت ایشان پرسیدهاند چرا دیگر روایت فتح پخش نمیشود؟ از آنجا که گروه به لحاظ تشکیلاتی منسجم نبود، از این صحبت عبور کرده و آن را زیاد جدی تصور نکرد. یک سال بعد یک بار دیگر آقای فریدزاده با مسئول گروه تماس گرفت و گفت: «مقام معظم رهبری از من پرسیدهاند پیام من را به بچههای روایت فتح رساندید؟ چرا اقدامی صورت نگرفت؟» آقای همایونفر این پیام را به آوینی میرساند.
بین آوینی و رهبر انقلاب ارتباط معنوی و قلبی عمیقی برقرار بود. او دو مقاله هم برای ایشان نوشته بود. آوینی این موضوع را که شنید، تکان خورد و گفت باید کاری کنیم. تصمیم بر آن شد که صورتجلسههایی که چند سال قبل شهید فلاحت پور نوشته بودند، به دفتر رهبری بفرستند. پس از یک ماه، جواب نامه از طرف رهبری آمد و گروه برای پیگیریهای بعدی با دفتر رهبری تماس گرفت. آن نامه صرفاً یک جواب نبود، بلکه پیگیریهای بعدی هم پیشبینی شده بود. ایشان در حاشیه همان نامه ارسالی از طرف گروه تکتک موارد طرح را خوانده و زیر هریک نکتهای نوشته بودند.
گروه ابتدا از طریق تلویزیون و حتی جهاد اقدام به آغاز کار کرد، ولی به سرانجام نرسید. از اینرو با دفتر مقام معظم رهبری تماس گرفتند و دفتر همه امکانات را در اختیار گروه گذاشت. آوینی مشتاقانه پای کار آمد و سری دوم روایت فتح را کلید زد.
اواخر سال ۱۳۷۰ «مؤسسه فرهنگی روایت فتح» به فرمان مقام معظم رهبری تأسیس شد تا به کار فیلمسازی مستند و سینمایی درباره دفاع مقدس بپردازد و تهیه مجموعه روایت فتح را ادامه دهد؛ کاری که بعد از پذیرش قطعنامه رها شده بود. گروه فیلمبرداران روایت فتح سفر به مناطق جنگی را از سر گرفتند و طی مدتی کمتر از یک سال کار، تهیه ۶ برنامه از مجموعه ۱۰ قسمتی «شهری در آسمان» را به پایان رساندند و مقدمات تهیه مجموعههای دیگری را درباره آبادان، سوسنگرد، هویزه و فکه تدارک دیدند. شهری در آسمان که به واقعه محاصره سقوط و بازپسگیری خرمشهر میپرداخت، در ماههای آخر حیات آوینی از تلویزیون پخش شد اما برنامهاش برای تکمیل این مجموعه و ساختن مجموعههای دیگر با شهادتش در روز جمعه ۲۰ فروردین ۱۳۷۲ در قتلگاه فکه ناتمام ماند.
در این دوره، یک سری اتفاقات موجب شد که عدهای از نیروهای نسل دوم آوینی را همراهی نکنند تا اینکه خودش وارد صحنه شد. آنها بعد از شهادت آوینی دنبال این بودند که از ایشان معجزه تعریف کنند. معجزه این بود که بچهها لحظهبهلحظه از شرایط جنگ درس گرفتند و تصاویرشان را هم به آوینی میدادند و او توانست بر روی این موضوع نظریهپردازی کند.
نحوه شهادت سید مرتضی آوینی
آوینی در اولین مرحله از دوره جدید روایت فتح با یک گروه مجهز عازم منطقه فکه شد. ماجرای این سفر و نحوه شهادت او از زبان یکی از فیلمبردارها به این شرح است: روز چهارشنبه، هجدهم فروردین به سمت پاسگاه رشیدیه و کانال کمیل راه افتادیم. دو روز بعد، صبح جمعه، بیستم فروردین، مقصد ما قتلگاه فکه بود؛ جایی که در عملیات والفجر ۱ شهدا و بچههای مجروح را آنجا گذاشته بودند تا سر فرصت به عقب منتقل کنند و این فرصت پیش نیامده بود و همه مظلومانه همانجا ماندند.
قرار بود چند رزمنده خاطرات و ماجراهای این مکان را تعریف کنند و آوینی اصرار داشت که حتماً آنجا را پیدا کنیم تا مصاحبهها همانجا ضبط شود. برای پیدا کردن قتلگاه، دو گروه شدیم و رسیدیم جایی که معبر تمام شد و به میدان مین رسیدیم و باید با طمأنینه حرکت میکردیم. بچهها پا جای پای هم میگذاشتند. دو طرف ما ادوات و تجهیزات رزمندهها بعد از قریب ده سال هنوز روی زمین باقیمانده چند بار اصرار کردم که از لباسها و پوتینهای بسیجیها که روی زمین افتاده بود، تصویر بگیرم که آوینی میگفت: «بریم زودتر به قتلگاه برسیم.» فقط یکجا ستون را نگه داشت و از من خواست که از راه رفتن بچهها فیلم بگیرم و کمی از قدم برداشتن بچهها تصویر گرفتم.
ناگهان با صدای مهیب انفجار روی زمین افتادیم. اصغر بختیاری، یکی از فیلمبردارها، خودش را به جمع رساند و وقتی گردوغبار حاصل از انفجار فرو نشست، اولین عکس را گرفتم و متوجه نبودم دارم چه میکنم. حالا هم وقتی عکسهای آن روز را نگاه میکنی، میبینی که وضوح لازم را ندارند. عکس میگرفتم و جلو میرفتم. از میان حدود ۳۰ نوع مینی که در قتلگاه فکه باقی مانده بود، سید مرتضی پا بر روی مین والمری گذاشته بود و جز چند نفر که چندمتری از جمع فاصله داشتند، کسی از ترکشها بینصیب نماند.
در همین حین، صدای آوینی را میشنیدم که میگفت «شعبانی فیلم بگیر» بچهها اغلب ترکش خورده بودند، اما وضع آوینی و یزدانپرست از همه بدتر بود. مین والمری بین آنها منفجر شده بود و از زیر زانوها تا قفسه سینهشان بهشدت مجروح شده بود. پای چپ آوینی از بین پاشنه و زانو قطع شده بود و به پوستی بند بود. بچهها با استفاده از چفیه و کمربند جلوی خونریزی یزدانپرست و آوینی را گرفتند.
وقتی بچههای ستون دوم صدای فریاد ما را شنیدند، به ما ملحق شدند. سریع چهارتا نبشی از توی رمل درآوردیم؛ همانها که سیمخاردار را روی آنها میاندازند. بعد با اورکت و چند چفیه دو برانکارد درست کردیم. تمام این کارها ظرف چند دقیقه انجام شد و آنها را روی برانکاردها گذاشتیم. تا آمدیم آوینی را از جایش بلند کنیم اعتراض کرد که «بگذارید همینجا بمانم. میخواهم همینجا شهید شوم.» هنوز به مخیله هیچکدام نمیگذشت که شهادتی در کار باشد. برانکارد را بلند کردیم و راه افتادیم. آرامآرام سر آوینی به عقب متمایل میشد و لحظههای آخر قبل از اینکه از هوش برود، متوجه ذکرهایی شدم که مدام زیر لب تکرار میکرد؛ یا زهرا میگفت. سه بار دعای «اللهم اجعل مماتی شهاده فی سبیلک» را خواند. بار آخر بود که از روی برانکارد به حالت نیمخیز بلند شد و گفت: «خدایا، گناهانم را ببخش و شهیدم کن.» این آخرین حرفش بود و بعد روی برانکارد افتاد و بیهوش شد.
آوینی در روز جمعه ۲۰ فروردین ۱۳۷۲ در قتلگاه فکه به شهادت رسید و گروه روایت فتح به کار خود ادامه داد.
حضور غیرمنتظره رهبر انقلاب در تشییع جنازه شهید آوینی
به گزارش تارنمای مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، آوینی در دورهای شهید شد که بهشدت متهم بود به دوری از اندیشههایی که یک روز خودش مدافع آنها بود. در اوج این مسائل و فشارها و مقالههایی که علیه او نوشته میشد و در کوران بدبینیها بهصورت خیلی غیرمنتظره شهید شد.
حضور مقام معظم رهبری در مراسم تشییع او پیامهای زیادی برای منتقدان داشت تا آن موقع چه در زمان حیات امام و چه در زمان مقام معظم رهبری مرسوم نبود شخص اول نظام در مراسم تشییع جنازه کسی شرکت کند. این اولین بار بود که ایشان در کسوت رهبری در چنین مراسمی شرکت میکردند. رهبر انقلاب بعد از حضور غیرمنتظره در تشییع جنازه شهید آوینی از او به عنوان «سید شهیدان اهل قلم» تجلیل کردند.