تبریز- ایرنا- با نامه‌ها و کاغذهایی که در دستش جمع کرده، به جلو خم شده و می‌گوید: «هزار جا رفتم، هزار تا دستور دادند، اما به نتیجه‌ای نرسید. شما آقایی کن، بلکه مشکلم حل شد.» استاندار، خودکار به دست در حال نوشتن دستور است که به او پاسخ می‌دهد: «انشالله. این بار حل شده بدانید.»

به گزارش ایرنا، یک روز خنک بهاری، میهمان جلسه‌ای از جنس مردم شده‌ام؛ مالک رحمتی، استاندار آذربایجان شرقی با این‌که کسالت دارد و از سرما خوردگی رهایی نیافته، امروز پای درد دل مردم می‌نشیند و مشکلات آن‌ها را تک به تک بررسی می‌کند.

رحمتی به محض جای گرفتن در پشت صندلی‌اش، منتظر آمدن یک به یک مردم برای بیان مشکلاتشان است. امروز بیش از ۲۵ نفر با انواع درخواست‌ها، از مشکل اقتصادی و تسهیلات و تخصیص ارز گرفته تا مشکل اراضی و تعارض با شهرداری خواهان ملاقات با استاندار شده‌اند.

یکی از پرونده‌ها که به دست رحمتی می‌رسد، مربوط به مشکل تعارض زمین است. ابتدا با حوصله به صحبت‌های مراجعه کننده درباره مشکلش و راهکاری که مسئول مربوطه حاضر در جلسه به او داده و گفته که باید به تهران برود، گوش می‌دهد و سپس رو به مسئول می‌گوید: «کاری که گفتی برای مشکلش انجام دهد، می‌دانی که امکان پذیر نیست. می‌خواهی او را پنج سال دور خودش بچرخانی؟» سپس بلافاصله روی برگه درخواست، مطلبی را نوشته و امضا می‌کند.

او سپس تاکید دارد که تمام دستورات و اقدامات در چارچوب قانون باید انجام شود و هر مشکلی در داخل این چارچوب، قابل رفع است، جدیت خاصی در بیان دستورات و حتی تذکراتش دیده می‌شود.

پرونده دیگر شاید در نوع خودش جالب باشد، تعدادی ساختمان در یک محله، در حال نشست هستند و آب از داخل زمین به ساختمان نفوذ کرده است. رحمتی به محض شنیدن این موضوع با مزاح می‌گوید: «همه الان در به در دنبال آب هستند، شما روی آب زندگی می‌کنید»؛ سپس با توجه به پیچیدگی استعلامات و نتیجه نگرفتن مراجعین، با مدیرعامل آب و فاضلاب استان تماس گرفته و متوجه جریان می‌شود و سپس دستور بررسی و رفع مشکلات این محله را می‌نویسد و امضا می‌کند.

در ادامه مرد کهنسالی با بدنی خمیده و کلاه سیاهی بر سر که بالای ابرویش را پوشانده است، وارد سالن می‌شود، به سختی می‌تواند راه برود. مشخص است که داستان غم انگیزی دارد. فضای اتاق سنگین می‌شود و چشم‌ها، منتظر برای شنیدن صحبت‌هایش هستند.

استاندار دست او را فشرده و پس از سلام و خوش آمدگویی، مقابل خود می‌نشاند. این مرد با شعر به استقبال استاندار می‌رود و می‌گوید: «در حسرت دیدار تو آواره ترینم، هرچند که تا منزل تو فاصله‌ای نیست ۲ ماه است که می‌خواهم ببینمت.»

استاندار با چهره‌ای گشاده، پیش از این‌که صحبت‌های او شروع شود، برگه درخواستش را باز کرده و مطالعه می‌کند. همزمان نیز گوشش به این کهن مرد است تا مشکلش را بهتر متوجه شود.

این آقا، جانباز ۷۰ درصدی است که مشکل حقوقی دارد و با دستور پزشکی و تایید شرایطش، پیگیر اعمال جانبازی‌اش است؛ تمکن مالی چندانی نیز ندارد.

استاندار آذربایجان شرقی بلافاصله با مدیرکل امور ایثارگران آذربایجان شرقی تماس گرفته و پیگیر درخواست او شده و از مدیر می‌خواهد تا کمک حال او باشد. وقتی دستور را می‌نویسد، این جانباز گرانقدر، از مشکل عمل جراحی خود نیز حرف می‌زند. باید برای عمل به تهران برود، در حالی که نه پولی برای رفتن به تهران دارد و نه کسی را که کنارش باشد. از تنهایی و درماندگی‌اش صحبت می‌کند. رحمتی در همین حین تاکید می‌کند که مدیر مربوطه، عمل او را نیز باید پیگیری کند.

عقربه‌های ساعت نشان می دهد که نزدیک به ۲ ساعت است که ملاقات مردمی آغاز شده و تا به این لحظه ملاقات کنندگان، دعاگویان و با لبی خندان از اتاق خارج شده‌اند.

با توجه به این‌که برخی از معاونان و مدیران استانی نیز در این جلسه حضور دارند، مشکل تعدادی از ملاقات کنندگان خیلی زودتر از این‌که به پیش استاندار برسند، رفع می‌شود و وقتی رحمتی متوجه آن می‌شود، لبخند تشکر و تحسین بر لبانش جاری می‌سازد.

از میانه ملاقات‌ها به بعد، مشکلات مردم به شهرداری‌های مختلف مربوط می‌شود.

مردی میانسال با کاغذهای عریض و طویل مقابل استاندار می‌نشیند و درخواست رفع مشکل اختلافش با شهرداری یکی از شهرهای استان را دارد؛ با توجه به حضور شهردار منطقه در اتاق، او نیز با دسته دیگری از کاغذها به بحث ملحق می‌شود. از یکی گفتن و از دیگری انکار. گویا چشم دیدن هم را ندارند. وقتی استاندار از مرد میانسال سوال می‌پرسد و او جواب مثبت می‌دهد، پاسخ شهردار، منفی است و برعکس.

تعارض چندین ساله با پیگیری‌های بسیار زیاد و نامه نگاری‌های فراوان بین این فرد و شهرداری انجام گرفته، اما به جوابی نرسیده است. استاندار در میانه صحبت‌های ناتمام بین ۲ طرف، دستور ارجاع موضوع به کمیسیون ماده ۵ را می‌دهد و به هر ۲طرف تاکید می‌کند: «باید تفاهم کنید. جز این چاره ای ندارید».

مراجعه کننده بعدی، وکیلی است که خود جزو ذی نفعان یک پرونده تصرف زمین است؛ با احکام مختلف و نامه نگاری‌هایی که در پوشه‌ زرد رنگ قرار داده، مقابل استاندار نشسته، عینکش را جا به جا کرده و شروع به صحبت می‌کند.

رحمتی پس از بررسی موضوع، دستور می‌دهد که مشکل این فرد یک ماهه حل شود و خطاب به او، تاکید می‌کند: «اگر یک ماهه مشکلت حل نشد، باز هم در خدمتم».

مراجعه کنندگان بعدی، دونفری و با دلی پر آمده‌اند. گله دارند و خطاب به استاندار می‌گویند: «اگر به ما جواب می‌دادند هرگز مجبور نمی‌شدیم اینجا خدمت شما بیاییم. تا امروز فقط گره به کارمان زده‌اند و نه تنها مشکل مان حل نشده، بلکه هر روز در حال محکم تر شدن است».

رحمتی پس از شنیدن مشکلات این ۲ مرد، دستور تعیین تکلیف سریع پرونده آن‌ها را می‌دهد.

مرد میانسال دیگری که عینک دارد، با گفتار و منش لوطیانه و پرونده عریض و طویل آمده است. ننشسته خطاب به استاندار می‌گوید: «مردی کن و دستور بده این مشکلم حل بشه، یک عمر مدیونت می‌شم». استاندار شروع به بررسی کاغذها و نامه‌های این مرد می‌کند و اضافه می‌کند: «در این نامه‌ها که دستور مسئولان بسیاری وجود دارد». مراجعه کننده دوباره لب به سخن باز می‌کند: «می‌دانم. از تهران تا تبریز درخواستم را برده‌ام. فقط اوستا کریم مانده که نگاه کند. شما، آقایی کن و دستور رو بنویس بلکه مشکلم حل شد».

رحمتی پس از بررسی درخواست این مرد و صحبت با نماینده مسئول ذی ربط، راهکار حل مشکل این مرد را پیدا کرده و دستور آن را می‌دهد.

این جلسه همچنان ادامه دارد و درخواست‌ها یک به یک با حوصله توسط نماینده دولت مردمی در حال بررسی هستند. نزدیک به چهار ساعت می‌شود که استاندار به درد دل‌ها و مشکلات مردم استان گوش داده و پیگیر رفع آن‌ها شده است.

وقتی بیست و پنجمین ملاقات کننده نیز با رضایت خاطر از اتاق خارج می‌شود، عقربه‌های ساعت، اتمام دیدار مردمی را نمایش می‌دهد.