تهران- ایرنا- فیلم سینمایی «مست عشق» در شرایطی به برهه‌ای از زندگی مولانا می‌پردازد که نوع نگاه و تفسیری که به این برهه شده، با اشکالاتی مواجه است.

فیلم سینمایی «مست عشق» ساخته حسن فتحی داستان ۳ عشق و علاقه مختلف را روایت می‌کند. علاقه مولانا به شمس، عشق شمس به کیمیاخاتون و عشقی که اسکندر به مریم مسیحی دارد. در هر سه مورد، مخاطب هیچ شناختی از طرفین ندارد. تصویری سطحی از این چهره‌ها به تصویر کشیده می‌شود که اگر مخاطب، پیش‌زمینه و شناختی حداقلی از این شخصیت‌ها نداشته باشد، نمی‌تواند حتی رویه ظاهری داستان را متوجه شود. در چنین روندی، تدوین مغشوش، کمک بیشتری به گنگی داستان و عدم‌ارتباط مخاطب با فضای داستانی می‌کند.

این فیلم در شرایطی پشت نام مولانا قرار گرفته که بیانی حداقلی و کمرنگ از این شخصیت تصویر می‌کند؛ در همین میزان نیز مولانا، بسیار الکن و ناقص است. در این تصویرگری است که هیچ ارتباطی میان عرفان، تصوف و حتی شعر دیده نمی‌شود و این مهم، حتی در کلام نیز جاری نمی‌شود. برای شمس نیز چنین ادعایی صادق است. شمسی که فیلم نشان می‌دهد یک انسان عجیب است که به‌شکلی داش‌مشتی‌گونه به موعظه می‌پردازد و چند خرق‌عادت از خود نشان می‌دهد. جالب آن‌که پس از دیدن این خرق‌عادات نیز به جز مولانا، کسی مدهوش نمی‌شود.

بنابراین مخاطب در مست عشق با روایتی مواجه است که هیچ شباهتی به سندیت تاریخی قضییه ندارد و مستاصل‌تر از آن است که بخواهد در مقام برداشتی آزاد، نگاهی به این برهه از زندگی مولانا داشته باشد

داستان در این حیطه نیز کم‌کاری‌های فاحشی دارد. مثلا بحث دشمنی مردم قونیه با شمس که به تعبیری سبب مرگ او شد، در این فیلم، به شکلی ناقص به تصویر کشیده و نمی‌تواند به زوایای تاریخی این اتفاق اشاره‌ای داشته باشد. بنابراین عطف‌های داستانی مهم این برهه که شامل تاثیرپذیری مولانا از شمس و چگونگی جدایی این دو از یکدیگر است، با نهایت اهمال به تصویر کشیده شده و در این زمینه، مکثی نمی‌کند.

حتی به موضوع مهم بسط‌نشستن ۴۰ روزه شمس و مولانا در اتاق نیز اشاره چندانی نمی‌شود و تنها در انتهای اثر، تلاش می‌شود تا در قامت دیالوگی غامض، نسبت به این قضییه موضع‌گیری و حتی رمزگشایی شود. درواقع فیلم تلاش کرده تا اتفاق‌های مهم این دوره را در قالب دیالوگ جلو ببرد و هیچ اکتی برای آن تعریف نکند. این فرآیند تا جایی پیش می‌رود که تمام بار عاشقانه فیلم، بر همین سیبل می‌چرخد؛ چنان‌که دیدیم روند جذب مولانا به شمس، در چند جمله خلاصه می‌شود. عاشقانه شمس و کیمیاخاتون، به همین حد هم نمی‌رسد و چیز زیادی در این مورد، نه می‌بینیم و نه می‌شنویم. در موضوع اسکندر نیز هرآن‌چه می‌بینیم، بیانی شعارین است که با حوادث فینال داستان پیوند خورده و به هیچ فرجامی نمی‌رسد.

بنابراین مخاطب در مست عشق با روایتی مواجه است که هیچ شباهتی به سندیت تاریخی قضییه ندارد و مستاصل‌تر از آن است که بخواهد در مقام برداشتی آزاد، نگاهی به این برهه از زندگی مولانا داشته باشد. درنتیجه، اثر به کولاژی اپیزودیک از سه کاراکتر تاریخی ایران و ترک تبدیل می‌شود که بیش از آن‌که در خدمت ایرانی‌ها باشد، در باب معرفت‌شناسانه و انقلاب درونی، طرف ترک را می‌گیرد و نمی‌تواند به فهم درستی از یک واقعه مشکک تاریخی برسد و تنها این جادوی تصاویر خوب و قاب‌های مهندسی‌شده در کنار فینال سماع است که سبب می‌شود تا مخاطب، در کنار این روایت مغشوش، لااقل از بابت تماشای چنین تصاویری، کاملا پشیمان نباشد.

شهاب حسینی در نقش شمس تبریزی در فیلم سینمایی «مست عشق»