ساعت ۶ و ۳۴ دقیقه صبح روز چهارشنبه ۲ خردادماه. خیابانهای شمال شهر، حوالی پاسداران آدمهای با ظاهری آراسته. ماشینهای آنچنانی مزین به بیرقهای سیاه. مقصد مرکز شهر. از انقلاب به آزادی. برای تشییع شهید جمهور. سید ابراهیم رئیسی.
برخی با مترو میروند، همراهشان میشوم. اینجا هم مملو از جمعیت عزادار است و در هر ایستگاه بر تعدادشان افزوده میشود، زن و مرد، کوچک و بزرگ، سیاه پوش و ماتم زده. ازدحام جمعیت به حدی است که قطارها در ایستگاههای «تئاتر شهر» و «انقلاب» توقف نمیکنند. مردم داخل ایستگاه مراسم را با صلوات و اذکار شریفه شروع میکنند. از وسط جمعیت یکی دم می گیرد «ای اهل حرم میر و علمدار نیامد، علمدار نیامد...»
راهروهای مترو را عکس حاج قاسم زدهاند. اشتباه نکردهاند، دچار حواس پرتی نشدهاند، انتخاب عکسهای حاج قاسم برای تشییع «سیدالشهدای خدمت» بیتناسب نیست. رسمشان یکی بود، عکسشان هم یکی است...
ساعت کمی از ۷ گذشته که وارد میدان انقلاب میشوم. شلوغی و ازدحام بیش از حد نمیگذار به راحتی به سمت دانشگاه تهران بروم. از اینجا به بعد باید از چهرههای مغموم، دائم عذرخواهی میکردیم و ذره ذره و سانت به سانت جلو میرفتیم تا دانشگاه.
نوای ملکوتی زیارت عاشورا به گوش میرسد، یکی از یاران اباعبدالله به ملاقاتش می رود. عکسی بزرگ از رئیس جمهور شهید شده دیوارنگاره میدان انقلاب؛ گویی سید آنجا بر فراز ایستاده، با همان لبخند همیشگی و مهربان به مردمش خوش آمد میگوید.
مردم از شهرهای مختلف برای بدرقه رئیس جمهور جهادی شان آمدهاند. اطراف درب اصلی دانشگاه تهران را بستهاند، یک خانم با لهجه اصفهانی به نیروهای امنیتی اصرار میکند اجازه بدهند از صف مامورین رد شود. می گویند از دیشب تا به حال در راه است که پشت سر آقا برای رئیس جمهور شهید نماز بخواند. مردم می خواهند تا حد امکان به دانشگاه نزدیک شوند، و از بلندگوها مکرر اعلام می شود اینجا نماز متصل نیست و ملت ازدحام نکنند و به خیابانهای اطراف بروند تا خدای ناکرده فاجعهای مثل حادثه کرمان تکرار نشود.
بالگردها در ترددند، تا نگاهم به آنها افتاد یاد بالگردی افتادم که سید عزیزمان را بُرد و برنگرداند. حالا ما که دیر نرسیدهایم اما آنهایی که دیر آمدهاند فقط از دور پلاکاردها و عکسنوشتههایی را میبینند که روی آنها نوشته شده: «مرد میدان ها نمیرد پشت میز»، «آسمان آغوش بگشا مرد خدمت آمده»، «فراموشت نمی کنیم خادم ملت»، «برای مردم ایران به آب و آتش زد».
از بلندگو مدام مناقب سید را میگویند. میلاد عرفانپور شاعر جوان هم شعر جدیدش را برای سید شهید میخواند: عشق سخت است گرفتاری خود را دارد/ فتح قله است، که دشواری خود را دارد ...
اسماعیل هنیه رئیس دفتر سیاسی حماس هم برای شرکت در مراسم تشییع حامی مقاومت به تهران آمده و حوالی ساعت ۸:۳۰ برای مشایعت کنندگان شهیدان خدمت به زبان عربی سخنرانی میکند؛ هنیه میگوید از غزه آمده تا شهادت آقایان رئیسی و امیرعبداللهیان دو حامی بزرگ مقاومت را به مقام معظم رهبری و مردم ایران تسلیت بگوید.
مهدی رسولی هم از تبریز آمده که در تشییعِ تهران شهدای خدمت هم حضور داشته باشد و برای آنها بخواند؛ «سفر بخیر، شهیدی که شدی عاقبت بخیر...»
ساعت ۱۰ و ۹ دقیقه. خیابان انقلاب. نماز آقا بر پیکر شهدا خوانده شده. مردم به سمت خیابان آزادی در حال تشییع شهدا هستند و من همین طور هاج و واج ایستادهام وسط خیابان. ساکتم، انگار سالهاست که ساکتم. حالا باید دورا دور روایت کنم، غم ندیدن دوباره رئیس را. مثلا در ذهن مرور میکنم. امروز از میان تمام آدمهای شهر چند تَن کم. و از شمار رئیسان جمهور جسور ایران یک تَن کم. یک تن پاره پاره شده کم. و چه خوب گفت شاعر جوان: آن روز که بردوش ترا میبردیم/ تابوت سبک ولی غمت سنگین بود... . یعنی امروز که بر دوش ترا میبردند... . روایت مولانا هم شنیدنیست. ای عاشقان ای عاشقان هنگام کوچ است از جهان/ در گوش جانم میرسد طبل رحیل از آسمان... .