به گزارش خبرنگار فرهنگی ایرنا سیدسلمان صفوی شامگاه جمعه -۲۸ اردیبهشت- در نشست ادبی «سردار عالیقدر» در بزرگداشت مقام شهید حسن طهرانی مقدم گفت: حاج حسن طهرانی مقدم از ستارگان سپاه عشق بود که ذکر و فکر، علم و عمل را با هم آمیخته بود. یکی از خروجی های معجون متافیزیکی شخصیت شهید طهرانی مقدم، خلق حماسه علم و تولید موشکهای دفاعی ایران عزیز شد. او از پیشگامان اقتدار ملت غیور ایران در دوره معاصر است.
وی تصریح کرد: طهرانی مقدم دانشمندی ربانی بود که علم و ایمان متعالی را در خدمت دفاع از ملت متجلی کرد؛ او نماد ایمان، علم و عمل و مصداق بارز مومن صالح بود که بنا به نیازهای زمان و مکان، بهترین کار نیک را به یاری همکاران مخلص در سپاه به ثمر رساند.
«مرد ابدی» می تواند خلاهای حوزه ادبیات دفاع مقدس را پر کند
سید مسعود علوی تبار، شاعر و فعال فرهنگی به لزوم و ضرورت خلق آثار متعدد در قالب کتاب در رابطه با سیر و سلوک و زندگانی شهدا پرداخت و از کتاب «مرد ابدی» نوشته معصومه سپهری به عنوان روایتی مستند و مفصل ترین کتابی یاد کرد که به زندگی شهید حسن طهرانی مقدم می پردازد.
وی افزود: رهبر معظم انقلاب در بازدید اخیرشان از نمایشگاه کتاب بر نگارش کتابهای خواندنی در حوزه انقلاب و دفاع مقدس تاکید کردند. به نظر میرسد کتاب مرد ابدی از آن آثاری است که میتواند خلأهای موجود در حوزه ادبیات دفاع مقدس را پر کند و بهخوبی نشان دهد که چطور یک انسان معمولی از طبقه متوسط جامعه پس از انقلاب و با رهنمودهای امام(ره) توانست رشد کند و با انجام تحقیقات علمی، آن هم در سالهای پس از جنگ که تنور کار علمی و پژوهشی چندان گرم نبود، موجب سربلندی ایران و جهان اسلام شود.
علوی تبار ادامه داد: موشکهایی که شهید طهرانی مقدم طراحی کرد و پایهگذار دانش آن در کشور شد، در روزگاری برای جهان اسلام افتخارآفرین شد و سربلندی مردم فلسطین و تمام مسلمین را فراهم کرد که برخی از دولتهای عربی عادیسازی روابط با رژیم صهیونیستی را در پیش گرفتند و به آرمان فلسطین پشت کردند.
نشست ادبی «سردار عالیقدر» با حضور جمعی از اهالی فرهنگ و اندیشه کشورهای ایران، هندوستان و افغانستان با مدیریت علیرضا قزوه و اجرای علوی تبار در گروه بین المللی هندیران برگزار شد و شاعرانی همچون علیرضا قزوه،سید سلمان صفوی، امیر عاملی، رضا اسماعیلی، سید مسعود علوی تبار، سید سلمان عابدی،مسعود ربانی، رسول شریفی، عمادالدین ربانی، مهدی باقرخان، نغمه مستشار نظامی، پروانه نجاتی، فاطمه ناظری، عاطفه جوشقانیان، فاطمه نانی زاد، لیلی حضرتی، سیده کبری حسینی بلخی، صامره حبیبی،محدثه عمید، سارا عبدالهی فر، مریم فروزان کیا، ام البنین بهرامی، و صبا فیروزی حضور داشتند.
فاطمه عارفنژاد
اخم کردی و رعد و برق آمد ابرها را به سمت باران برد/ آرزوهای دوربردت را باد تا رزمگاه طوفان برد
ماه بود و غرور دیدن تو، وقت، وقت ستارهچیدن تو/ شب غم را نگاه روشن تو به افقهای نورباران برد
به کجاها نگاه میکردی که دل دوردستها لرزید؟ /چشمهایت چه دوربینی بود که دل از برجک نگهبان برد؟
رنگ خون مینوشت خودکارت، چرخ زد دور نقشه پرگارت/ برق چشم همیشهبیدارت خواب از چشم نابکاران برد
یاعلی گفتی و اراده تو پنجه در پنجه ستم انداخت/ دستهایت چه آبرویی از همه دستگاه شیطان برد!
ساحران چاره جستجو کردند «راه حل چیست؟» گفت و گو کردند/ تا همه هرچه بود رو کردند، قهرمان یک عصا به میدان برد
لشکر دیو و دد صف اندر صف، آرش از خاک خود گرفت هدف/ امر حق آمد، از کمان شرف تیر با اشتیاق فرمان برد
نه فریب و نه قصهپردازی، در شبِ پخش زنده بازی/ دید دنیا چطور باخت حریف، دید دنیا چطور ایران برد
سید سلمان عابدی (هندوستان)
کهنه سرباز ره قرآن و دین؛ عزت اسلام و فخر مسلمین
او که «طهرانی مقدم» نام اوست؛ لشکر ایران زمین را آبروست
عاشق و دلداده الله بود؛ با سپاه اولیا همراه بود
آسمان در قدرت و تسخیر اوست؛ سربلندی در جهان تقدیر اوست
بهر ایران عزّ و عزت خواه بود؛ از توان موشکی آگاه بود
ما دو چشم از اشک تر می داشتیم؛ پا به پایش گام بر می داشتیم
یاد او در قلب ما پاینده است؛ یاد یاران شهیدش زنده است
عاطفه جوشقانیان
خودت شوراندی آخر خشم فرزندان رستم را؛ همان شب که شکستی حرمت این خاک و پرچم را
چه باک از مرگ تا ما تشنهی دیدار دلداریم؛ که با این تشنه کامیها گرفتیم آب زمزم را
ولی بعد از شهادت همچنان دستان ما باز است؛ ندیدی ضرب شست ناب طهرانی مقدم را؟
صدای اقتدار ماست یا تو؟ گوش کن قدری؛ تو که کر می کنی با ادعایت گوش عالم را
چه شب ها که غذای غزه رگبار مسلسل بود؛ تو حالا نوش جان کن وعدهای این مشت محکم را
هنوز آن انتقام سخت مانده، انتخابش کن؛ چه ایامی؟ چه ماهی؟ فاطمیه یا محرم را..؟
پروانه نجاتی
خبر آمد خبر پیچید در هم؛ صدای انفجار و بغض و ماتم
شهادت افتخار ماست اما؛ دریغا، حیف، طهرانی مقدم
سید مسعود علوی تبار
الا ای خاک سرخ ای عشق ای جان؛ الا ای سرزمین مهر، ایران
شهیدانت چو طهرانی مقدم؛ مرام مردمانت چون شهیدان
سیده کبری حسینی بلخی(افغانستان)
به وقت رزم چون کوهی مصمم؛ به فصل مهربانی یار و همدم
خلاصه شیر روز و زاهد شب؛ شهید عشق طهرانیمقدم
مسعود ربانی
باید ورق زد عشق را از ابتدای تو؛ فصل جدیدی می رسد با دست های تو
رویای تو هرگز نخواهد بر زمین افتاد؛ روشن شده دنیای ما با کیمیای تو
روبای طهرانی مقدم اتفاق افتاد؛ گلخن شده گلشن به یمن دست های تو
این اولین درس قشنگ انتقام ماست؛ نابودی دشمن، اگر شد خونبهای تو
اینگونه آتش زد بخرمن های نامردان؛ باید ببلعد دشمنت را اژدهای تو
امالبنین بهرامی
در چشمهایت کوه غیرت،غرش دریاست؛ جنس نگاهت روح بخشیدن به یک رویاست
رویای ایرانی که چون خورشیدرخشان و؛ همچون نگین سرخ در کل جهان پیداست
محصول رنج سالهای خون دل خوردن؛ پهپاد و موشک گوشهای از اقتدار ماست
ترسی که از نام تو و یاران تو دارند؛ در چشم پر از کین اسراییلیان پیداست
آنروز لبخند تو میفهماند دشمن را؛ ایران پر از فریاد طهرانی مقدمهاست
روزی چه زیبا حاج قاسم یادمان آورد؛ پشت تمام قدرت ما رمز یا زهراست
فاطمه نانیزاد
کشانده با غمش هر سو، سیاهی محرم را؛ نشانده بر دل پرچم، شرار زخم و ماتم را
شهادت پر گرفت از آسمان سرخ آغوشش؛ شهادت بال و پر وا کرد این شور دمادم را
نبرد و رزم او در جبههها، گلبانگ پیروزی؛ حماسه آفرین دیدند این کوه مجسم را
چه عزمی داشت در فتح تمام قلهها باری؛ به چشم یک جهان آورد این عزم مصمم را
دوباره لاله ها بزمی به راه انداختند آری؛ خبر کردند انگاری شقایق های عالم را
خبر تیری به جان ها و خبر داغی به دل ها شد؛ خبر آمد، خبر آمد که تهرانی مقدم را
رسول شریفی
مثل یک رود، رود روان بود؛ مثل یک کوه، کوه گران بود
با خدا الفتی داشت در دل؛ سینه اش آبی بی کران بود
زندگی را شهیدانه طی کرد؛ در نگاهش شهادت نهان بود
از شهیدان رفته نشان داشت؛ در همه عمر خود بی نشان بود
خاطرش را ملالی نمی ریخت؛ دیدنش مثل رنگین کمان بود
اشک و اخلاص را توامان داشت؛ بی ریا، ساده و مهربان بود
قدرت موشکی را بنا کرد؛ آشنا با نیاز زمان بود
«می توانیم» را او عمل کرد؛ سخت کوشی که خود پرتوان بود
در تلاش و جهادی مداوم؛ یار و همسنگر دوستان بود
دشمنان در کمینش شب و روز؛ آتش خرمن دشمنان بود
همتش هست با ما، اگر نیست؛ آنکه در پای ایرانمان بود
صبا فیروزی
تاج شرف و عزت و ایمان شده ای؛ اسطوره سرزمین شیران شده ای
هستی پدر موشکی کشور ما؛ تو باعث افتخار ایران شده ای
محدثه عمید
بلندآوازه و جاوید، ایران؛ کُنام شرزهشیران و دلیران
یَلانش یکّه و رویینتبارند؛ در آیین و منش، اسفندیارند
هزاران فتنه این خاکِ کُهن دید؛ هزاران نعشِ خونینپیرُهن دید
به هر جا دشمنش تیری بینداخت؛ یکی آرش شد و «آن» تیر انداخت
چو ققنوسی که از خاکسترش خاست؛ دوباره این وطن، چهره بیاراست
چه میدانیم از جانمایه جنگ؛ حکایتهای رزم و آهن و سنگ
همان سنگی که با فرمانِ طالوت؛ شکاف انداخت بر سیمای جالوت
همان سنگی که خون شد جاری از آن؛ سیاوشها بر آن افتاده بیجان
تو میدانستی این افسانهها را؛ تو خواندی قصّه پروانهها را
حدیدِ آتشینپر در کمان شد؛ گذشت از مرزها و بیکران شد
تو گویی جان گرفته سنگِ داوود؛ حصارِ آهنین را کرده نابود
ببارید آتش و شد سیلِ سیحون؛ ز بُن لرزید بر خود کوهِ صهیون
کجایی ای تنِ در خاک خفته؛ ببینی غنچه رؤیا شکفته
تو رفتی آرزویت را ندیدی؛ گلی از باغ آن رؤیا نچیدی
گمانم قصّهیِ ناگفته این است؛ تمام غُصّه «زینب» همین است
به گوشم میرسد اما ندایی؛ که نزدیک است آن فتحِ نهایی
منادی سردهد گلبانگ «رَجعَت»؛ مقدّم، کاظمیها، حاج همّت
تمام عاشقان در انتظارند؛ شهیدان تشنه دیدار یارند
لیلی حضرتی
تفسیر بلند آفتابید شما؛ سرچشمه آیه های نابید شما
در محضر دلباختگان بی منت؛ دل را به خدای عشق دادید شما
صامره حبیبی
هلا روح تشنه به باران رسیدی؛ تو ای خون تازه، به شریان رسیدی
خودت را شکستی که از نو بسازی؛ به سختی گذشتی که آسان رسیدی
به فتح الفتوح علوم زمانه؛ دلیرانه رفتی، فراوان رسیدی
تلاش تو می گفت «ما می توانیم»؛ که از خشکسالی به آبان رسیدی
تو ای پارسایی که بی ادعا، تا؛ بلندای تاریخ ایران رسیدی
عصایی که افکنده ای اژدها شد؛ تو با عزم راسخ به ایمان رسیدی
شگفتا چه نوری که در سایه آن؛ خرامان به اشراق عرفان رسیدی
چه آبان سرخی از آتش گذشتی؛ در آغوش پرچم به یاران رسیدی
هلا مرد نستوه خط مقدم؛ شهیدانه تا خط پایان رسیدی
و گمنامی تو، تماشایی ات کرد؛ کنون سرو مجنون به اکران رسیدی
جواد اسلامی
برگیر خامه در کف و رنگینکمان بکش؛ طرحی برای آبی این بیکران بکش
از اوج آسمان خزر تا خلیج فارس؛ آرامشی به وسعت یک کهکشان بکش
زلزال و فجر و آرش و سجیل و صاعقه؛ سردار من، حماسه بخوان و کمان بکش
فردا حماسهٔ تو پریزاد میشود؛ بالی کنون به تجربه در آشیان بکش
آنک عصای معجزه از کف بیفکن و؛ آتش به مار و ملعبه ساحران بکش
این وعده صادق است، بگو با حرامیان؛ باری، برای ابرهه خط و نشان بکش
گاه حماسه خوانی و گلبانگ حیدریست؛ ای شیر بیشه، نعره به خیل دَدان بکش
ما ملت امامحسینیم و عشق و خون؛ سر کن به خون چکامه و تیغ از میان بکش
آه ای شهید خط مقدم، سوار سرخ؛ دیوارههای قدس عیان شد، عنان بکش
نیره جهانشاهی
اینک از عطر شمیم لاله ها؛ می دمد جانی دو باره در تنم
می درخشد بر فراز قله ها؛ نام والایت شهید میهنم
مانده در گوش زمان فریاد تو؛ می درخشی هر سحر وقت اذان
می تراود از وجودت شهد علم؛ از تو می گیرد وطن همواره جان
صنعتی که زاده ی علم تو بود؛ آتشی افکنده بر جان ستم
بزم موشک ها چو رعدی پر خروش؛ دشمنت را برده تا مرز عدم
جای سبز گام هایت پر طنین؛ می تراود بر مدار اقتدار
مرغ های آتشین بالت کنون؛ لرزه اندازد به خصم نابکار
مانده طهرای مقدم پرفروغ؛ در خطوط زرنشان دفترم
می درخشد هر زمان چون آفتاب؛ بر فراز قله های کشورم
عمادالدین ربانی
این کوهمردِ ما چقدر با اراده بود؛ با رود و صخره دم خور و همخانواده بود
ساقی مرا بلطف نما مست مست مست؛ سرگرم خویش هستم و او مست باده بود
باید شهید بود که روزی شهید شد؛ او مثل حاج قاسم ما صاف و ساده بود
باید به احترام شهیدی باییستیم؛ از ترس قلب دشمن او ایستاده بود
در قحطسالها پدر موشکی شدی؛ مرد بزرگ! مثل تو مادر نزاده بود
پرپر شدی و در غم تو آب دیده ریخت؛ دنیا دوباره دسته گلی آب داده بود