تاریخ انتشار: ۱ خرداد ۱۴۰۳ - ۰۷:۴۹

تبریز- ایرنا- وقتی پدر فوت شود، می‌گویند فرزندش یتیم شده است اما از دست دادن فرزند آنقدر غم سنگینی است که نامی برایش پیدا نمی‌کنند.

کنار عکس فرزندش نشسته، سرش پایین و در حال هق هق زدن است. با بدنی خمیده، دستش را بالا آورده و با اندک توانی که دارد، اشک‌هایش را پاک می‌کند.

سپس بلند می‌شود که برود، همراهانش او را به سمت در هدایت می‌کنند اما او وقتی از کنار عکس فرزندش می‌گذرد، می‌ایستد و عکسی که از او باقیمانده را بر آغوش می‌گیرد و می بوسد، انگار تاب فراغش را ندارد، حال بدون او چه کند؟

همیشه کنارش بود. حال و احوالش را می‌پرسید. اگر پدر کمک می‌خواست، قبل از این‌که به زبان بیاورد، خودش متوجه می‌شد و برای خدمت به پدر، سر از پا نمی‌شناخت. اما اکنون تنها یک عکس، کنارش خواهد ماند و دیگر آقا سیدمحمدعلی نخواهد بود تا حالی از پدر بپرسد.

حاج آقا چه بگویم که از غم فرزند رفته‌ات کم شود؟ چه بگویم که اندکی قلب بی‌تابت، آرام بگیرد؟ تو می‌خواستی وقتی که از دنیا رفتی، فرزندت بر سر پیکرت نماز بخواند، حال چگونه تصور کنم که تو بر سر فرزند رفته‌ات نماز خواهی خواند؟

احترام و خضوع را باید از شما پدر و پسر یاد گرفت. زمانی که کنار فرزند دردانه‌ات، وقتی که هنوز از دستت می‌گرفت و در راه رفتن کمکت می‌کرد، می‌گفتی: در وصیتنامه‌ام گفته‌ام نماز میتم را ایشان بخوانند. من ایشان را عادل و متقی می‌دانم. ایشان با این‌که پسر ما است، من ایشان را به خودم پدر می‌دانم.

و آنگاه چشمان فرزندت غرق در اشک می‌شود. خدا می‌داند که وقتی این خواسته‌ات را شنید، چه بر خاطرش گذشت. تن و بدنش لرزید که بعد از بی مادری، اگر بی پدر شود، چه خواهد کرد؟

اما خدا، نگذاشت که فرزندت بیش از این رخت عزا بر تن کند. نگذاشت این بنده مخلصش که یک تنه خادم بی چون و چرای مردم بود، بی پدری را هم بچشد.

روزی فرزندت با خنده گفته بود: تبریز تنها شهری است که ۲ امام جمعه شهید دارد. شهید آیت الله قاضی طباطبایی و شهید آیت الله مدنی. هر ۲ هم سید بودند. انشالله که سومی هم به آن‌ها ملحق شود.

و ملحق هم شد. آیت الله آل هاشم، پدر معنوی مردم آذربایجان، سومین شهید محراب تبریز شد و نامش را بر فراز تاریخ این دیار ماندگار کرد.

حاج آقا، می‌دانیم که شما هم مثل هر پدر دیگری به داشتن فرزندی که عصای دستش باشد، افتخار می‌کنید. اما چه افتخاری برای ما بالاتر از این‌که فرزندتان، امام جمعه شهر ما، امام تمام روزهای هفته شهید شده است.

چقدر فرزند شما نزد خدای مهربانی‌ها، بنده خاص بود که در شب ولادت امام رئوف، رضا(ع) به آسمان عروج کرد.

حال شما مانده‌اید و هزار خاطره از آقا سیدمحمدعلی که انگار همین دیروز دستش را در دستتان گذاشتند و برای اولین بار بغلش گرفتید. اما آخرین بار چه زمانی بود؟

چه زمانی از دستتان گرفت و بغلتان کرد و مثل همیشه بر آن بوسه زد، بدون این‌که بدانید آخرین بار است. حتما اگر می‌دانستید آخرین بار است، محکم تر از همیشه او را بغل می‌گرفتید. بیشتر از همیشه علاقه تان را به پسر دردانه خود نشان می‌دادید و می‌گفتید که چقدر در قلبتان جای دارد و هم پدر و هم پسر شما است. بعد از مادرش، او همدم روزهای سخت تان شده است. اما آقا سیدمحمدعلی دیگر نیست و دیگر او را در آغوش نخواهید گرفت.

هیچ کلمه‌ای نمی‌توانیم برای مرهم داغ فرزند رفته‌ات بگوییم. خدا به شما صبر بدهد.