به گزارش خبرنگار فرهنگی ایرنا جمعی از شاعران و اهالی اندیشه کشورهای ایران، افغانستان، هندوستان و پاکستان شامگاه پنجشنبه، سوم خرداد همزمان با شام غریبان شهید حسین امیرعبداللهیان در سوگواره ادبی «دیپلمات مقاومت» اشعاری را به یاد این شهید سرودند.
یکی گفت «تو نسخه های مرگ صهیون را با وعده های صدق پیچیدی»، دیگری اینگونه سرود «ای امید کودکان غزه، جایت خالی است؛ در میان کوچه های بی قرار از انتظار» و شاعری دیگر گفت «هر زمان که کودکان غزه ضجه میزدند، آه میکشید»
یکی از شاعران، وزیر امور خارجه را «مرد غیرت و دیپلمات با وقار» نامید؛ شاعری دیگر او را «سلیمانی میدان های بحث و گفتوگوهایی دانست که یادش لرزه بر اندام دشمن انداخت» و دیگری به نقل از امیرعبداللهیان گفت «من پرچمی هستم که قاسم داشت در دستش؛ من یادگار یادگارم، می شناسیدم؟»
یک شاعر گفت «چو پروانه به گرد شمع خدمت بالهایش سوخت؛ شهید عرصه خدمت مبارک باشد این پایان» و شاعری دیگر اینگونه او را ستود «زدودی تلخی زانو زدنهای زبونی را؛ همه دیدیم دشمن را که بر پای تو افتاده».
در این محفل ادبی که خوشنویسانی همچون مسعود ربانی و محمد آرمان حبیب از ایران و هند به بداهه نویسی ابیاتی از اشعار اجرا شده پرداختند، شاعران و هنرمندانی مانند رضا اسماعیلی، امیر عاملی، جواد عسکری، رسول شریفی و حمیده پارسافر حضور داشتند.
آیتالله سیدابراهیم رئیسی خادمالرضا (ع) و هشتمین رئیس جمهوری اسلامی ایران که عصر یکشنبه -۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳- در مسیر بازگشت از مراسم افتتاح سد قیز قلعهسی به سمت شهر تبریز، در منطقه ورزقان استان آذربایجان شرقی دچار سانحه هوایی شد و به همراه تمام همراهان، همزمان با شب ولادت امام رئوف علی ابن موسی الرضا (ع) به مقام رفیع شهادت نایل آمد.
حجتالاسلام سیدمحمدعلی آلهاشم، نماینده ولیفقیه و امام جمعه تبریز، حسین امیرعبداللهیان وزیر امور خارجه، مالک رحمتی استاندار آذربایجان شرقی، سردار سیدمهدی موسوی فرمانده یگان حفاظت رئیسجمهور و تعدادی از محافظان و خدمه بالگرد، از سرنشینان بالگرد حامل رئیسجمهوری بودند.
پیکر امیرعبداللهیان پس از تشییع در شهرهای تبریز، قم و تهران، روز گذشته پنج شنبه در حرم حضرت عبدالعظیم به خاک سپرده شد.
حالا مروری داریم بر اشعار شاعران این محفل ادبی که با مدیریت علیرضا قزوه و اجرای سید مسعود علوی تبار به میزبانی گروه بین المللی هندیران برگزار شد.
نغمه مستشار نظامی
آه از چرخ فلک ای داد از تو روزگار؛ داغ سنگینی ست داغ عاشقان بی قرار
رفته ای ای مرد و بعد از رفتن تو مانده است؛ بر دل ما خاطرات آن نگاه استوار
ای امید کودکان غزه، جایت خالی است؛ در میان کوچه های بی قرار از انتظار
پرچم ایران و ایرانی نشسته جاودان؛ با شکوه غیرتت بر قله های افتخار
جسم تو پروانه عشق وطن شد، سوختی؛ همچو ققنوسی ست روح پاک تو در انتشار
داغ، سنگین است، آن هم داغ سروی باشکوه؛ زخم، خونین است آن هم بر تن سبز بهار
بوسه بر پیشانی سردار، یعنی جاودان؛ سر سپردی بر مدار سرخ آن قول و قرار
"هم صدا با حلق اسماعیل"، هم رزم خلیل؛ پرکشیدی بی قرار از خاک و گشتی رستگار
ای امیرِ مهربان با دوست، محکم با عدو؛ عزت و ایمان و غیرت مانده از تو یادگار
پروانه نجاتی
در این دنیای مکار سیاسی؛ پر از جنگ و پر از حق ناشناسی فراموشت نخواهد کرد غزه؛رئیس دستگاه دیپلماسی
سیده کبری حسینی بلخی (افغانستان)
تاب تصمیم جنونهای تو را دریا نداشت؛ سبزه زار خاطرت را جنگل اَفرا نداشت
کوههای خطه تبریز پیشت سر نهاد؛ قلهها تاب شکوه آن قد و بالا نداشت
لاله و نرگس فراوان داشت دشت "وَرزَقان"؛ نرگسی این گونه با چشمان خون پالا نداشت
چشم در راهت تمام دشت آن شب گریه کرد؛ کاش ساعت آن زمان میمرد تا فردا نداشت
ای امیر سرو قد عشق، عبداللهیان؛ وسعت عزم بلندت را دل صحرا نداشت
در شب معراج روحت، ابر و مه همگام بود؛ در قبولت آسمان تردید یا اما نداشت
کاروان عشق با جمع شما تکمیل شد؛ این چنین کابینه دولت، همه دنیا نداشت
با تصامیم شما آن گنبد آهن شکست؛ صادقُالوعدِ چنان تو مسجدالاقصی نداشت
سید مسعود علوی تبار
هان! امیر تک سوار غزه، عبداللهیان؛ حامی غیرت تبار غزه عبداللهیان؛
بر خلاف ادعای کل دنیا مانده بود؛ با دل و جان در کنار غزه عبداللهیان
من ز فرط اعتقادم باز می داند که هست؛ در قیامت بی قرار غزه عبداللهیان
در تمام طول عمر خود حمایت می نمود؛ از فلسطین و نوار غزه عبداللهیان
تا قیامت در ره سرخ شهادت می رویم؛ پا به پای غمگسار غزه عبداللهیان
در رکاب حضرت مهدی یقین دارم که باز؛ بازآید تک سوار غزه عبداللهیان
محمد علی یوسفی
ما در دل خود داغ شقایق داریم؛ با بلبل و گل، طبع موافق داریم
مرغان سبک بال چرا کوچیدند؟! ما درد فراق چند عاشق داریم
سیده فاطمه صغری زیدی (هندوستان)
مثال کوه محکم در میان عرصه طوفان؛ ولی قلب رئوف او نشان از رفعت ایمان
به نام نامی مظلوم در هر گوشه دنیا؛ صدای راسخ حق بود اندر بزم خاموشان
برای سرفرازی وطن هر لحظه می کوشید؛ امیر ملک ایران مثل مالک، تابع فرمان
سلیمانی میدان های بحث و گفتگو ها بود؛ به یادش لرزه براندام دشمن هست تا الان
فلسطین!، ناله ات در لهجه اش چون تیغ بران بود؛ برای حفظ حقت ایستاد و خم نشد یک آن
چو پروانه به گرد شمع خدمت بالهایش سوخت؛ شهید عرصه خدمت مبارک باشد این پایان
سید تصور مهدی (پتنا، هندوستان)
در این دنیا وزارت سهم او شد؛شرافت و نجابت سهم او شد
از این دنیا ولی چیزی نمی خواست؛ که جان داد و شهادت سهم او شد
جواد اسلامی
ای سفیر مقاومت، ای مرد خار چشم حرامی و تحریم؛خواندهای آیه های عزت را همصدا با گلوی ابراهیم
محمد مهدی عبداللهی
در بزم یقین چه باصفا آوردند؛بر دوش ملائک خدا آوردند
تابوت امیر عزت ایران را؛ در محضر حضرت رضا آوردند
محمود یوسفی
نکردی جز شهادت انتخابی؛ دل ما سوخت از داغت حسابی
امیرالمومنین پشت و پناهت؛خداحافظ وزیر انقلابی
نجمه پورملکی
من یک سفیر نامدارم، می شناسیدم؟ کشور به کشور رهسپارم، می شناسیدم؟
از دامغانم...از کویرم...شعر می فهمم؛ زیرا منوچهری تبارم ... می شناسیدم ؟
شغل شریف من سفر در باد و باران است؛ من دیپلماتم... بیقرارم...می شناسیدم؟
از پشت میز از سایه دیوار بیزارم؛ طوفان الاحرارم ...چنارم، می شناسیدم؟
هرگز میان بستر راحت نخواهم مرد؛ از سروهای سر به دارم، می شناسیدم؟
نامم حسین است و مرام من حسینی وار؛ آزادهمردِ روزگارم، می شناسیدم؟
بارانم و ماه تولد ماه مرگم شد!!!! اردیبهشتی گریه دارم، می شناسیدم؟
من پرچمی هستم که قاسم داشت در دستش؛ من یادگار یادگارم، می شناسیدم؟
من با دبیرکل ملت های این دنیا؛ تنها صدای اقتدارم، می شناسیدم؟
من رای های اعتماد مجلس و مردم؛ من زخم های پای کارم، می شناسیدم؟
از بالگرد حادثه ما را نترسانید؛من اهل کوه و آبشارم، می شناسیدم؟
امضای پشت جلد "صبحِ شام" را دیدی؟ من آن کتاب ماندگارم، می شناسیدم؟
فاطمه ناظری
شبی بر روی دوش ابرها رفت؛میان برف و آتش او رها رفت شبی را با سبکبالان عاشق؛ خدا را برگزید و تا خدا رفت
ام البنین بهرامی
سوز باد و مه شبی در ورزقان نجوا گرفت؛ لحظه لحظه درد آمد، فاجعه پهنا گرفت
سرو بالا! مرد غیرت! دیپلمات با وقار! دیپلماسی با رشادتهای تو معنا گرفت
شادمان بودیم آنروزی که در چشم جهان؛ با تلاشت نام ایران جلوهای زیبا گرفت
تا تو رفتی با صلابت، مجمع بین الملل؛ نقشه ایران دوباره عزت و سیما گرفت
بالگردی که درونش داشت نامی از حسین؛ بر زمین افتاد و آنجا رنگ عاشورا گرفت
دست در دستان ابراهیم در آتش شدی؛ تا که خندان دستتان را حضرت زهرا گرفت
شهلا کلبعلی
از خون گلو سرخ شده چهره ماهت؛ چشم همه ملت مظلوم به راهت
ای خادم ملت همگی غرق نگاهت؛ دل سوخت بر آن لحظه که سوزنده شد آهت
صبا فیروزی
شمیم لاله هایی، عطر یاسی؛وزیر سخت کوش دیپلماسی
شهادت، خلعت فرخنده توست؛ سرافرازی در این جنگ سیاسی
احمد رفیعی وردنجانی
خوش چهره و بالا بلند و سرو قامت؛ سرو رشیدِ گلشنِ دین و سیاست
در مکتب ناب سلیمانی _رییسی؛ آموخته درس بزرگی و شهامت
مانند آنان از وجود خود گذشته؛ بوده بسیجیوار در میدانِ خدمت
وقت حمایت از حریمِ کشورِ خویش؛ طوفنده و محکم نشان دادهاست غیرت
مصداق آیات الهی، در مرامش؛ با دشمنان دین حق بودهاست شدت
در یاری و همراهی خلق فلسطین؛ ایجاد کرده جلوهای نو از شهامت
در بین مردم دیده راه بندگی را؛ دیدهاست خدمت را تجلایِ عبادت
دانست میگیرند مثل حاج قاسم؛ مزد شهادت یکبهیک خُدام ملت
از اقتدار بینظیرش دشمن و دوست؛ بر محضرش دارند دنیایی ارادت
پاینده بوده در مسیرِ یاریِ دین؛ هرگز نبودش لحظهای لغزش، در این خط
تصویر نو از قدرت ایران رقم زد؛ شد شهره در دانایی و درک و درایت
در عرصه بینالملل با قدرتِ نرم؛ بر سرزمین پاکِ خود دادهاست عزت
با اینهمه ایثار در این راه، پیداست؛ پاداش او چیزی نباشد جز شهادت
احسنت بر شاگردِ خاصِ حاجقاسم؛ بهبه، به محصولِ کلاسِ حاجقاسم
رسول شریفی
او کارگشا، وزیر با غیرت بود؛آگاه زمان، صبور، با همت بود
در کار حماس و غزه، کوشا، پیگیر؛ در خدمت صادقانه بی منت بود
احمد شهریار (پاکستان)
از راهبرِ خامنه تا پیرِ خمین؛گفتند که ای مرد، به حقِ حسنین
یارِ تو خدا باد و علی باد و شُبَیر؛ چون عبدِ خدایی و امیری و حسین
سید مهدی بنی هاشمی لنگرودی
ای معنی دیپلماسی ای مرد دلیر؛ بودی وسط معرکه ها همچون شیر
این امنیت و عزّتِ در میدان را؛مدیون تو هستیم همه آقای وزیر
طاهره ابراهیم زاده آکردی
در قامت دیپلمات دیدش دنیا؛در عرصه بین المللی بی همتا
بنویس "وزیرخارجه" بود ولی؛اینگونه بخوان "مدافع الاقصی"
مسعود ربانی
اهل عمل بود و سیاسی بود؛مرد قوی دیپلماسی ها
کشور به کشور فتح دل می کرد؛ عبرت بگیرند آن سیاسی ها
عزت برایش حرف اول بود؛چشمش به رهبر، گوش بر فرمان
ایثار و غیرت در عملکردش؛ایران و ایرانی برایش جان
مرد مودب، کاردان، محجوب؛در صحنه های کارزاری تو
عشق وطن را در دلت داری؛ از بهر خدمت بیقراری تو
تو نسخه های مرگ صهیون را؛با وعده های صدق پیچیدی
تو همقدم با سید ابراهیم؛ در قله شهد، عشق میچیدی
اصلا زمین جایت نبود، آخر؛ تو بیقرار آسمان بودی
تو یاور قاسم سلیمانی؛ از عاشقان آستان بودی
محمد فاطمی منش
دنیای مقاومت غمت را دارد؛ بر روی لبان، ذکر تو را می آرد
مانند تمام بچه های غزه؛ از داغ تو اشک آتشین می بارد
فاطمه پور رضایی
لب تر بکند دشت، تو خود بارانی؛ کوهی و میان مه رجز میخوانی
دیروز وزیر بودی امروز شهید؛ای مرد بلند قامت ایرانی!
زهرا آراسته نیا
نگاه خیس من بر قد رعنای تو افتاده؛ دلم در گوشه ای مست چلیپای تو افتاده
زدودی تلخی زانو زدنهای زبونی را؛ همه دیدیم دشمن را که بر پای تو افتاده
امیری کرده ای در اوج عبدالله بودن ها؛ ز یُمن یاحسینی که به لبهای تو افتاده
چرا تابوت تو کوچک... دلم در روضه سقاست؛ کدامین چشم نامیمون به بالای تو افتاده
مگر آن وعده صادق بدون هیبتت می شد؟ خوشا تقدیر از میدان که در نای تو افتاده
چرا باران؟ چه بود آن مه؟ ز دل بشنو جوابش را؛ که آن مه آسمانی بود بر پای تو افتاده
گوارا باد انجیری که خواهی خورد در جنت؛ دل انجیر در شوق تمنای تو افتاده
امیر حسین داود آبادی
وزیر میهن ای مظلوم و دلسوز؛ رفیق حاج قاسم... داغ جانسوز!
خریدی آبروی ملتت را؛ خدا هم سربلندت کرد امروز
خدیجه دیلمی
وزیری کاردان و سرو قامت؛شبیه حاج قاسم با شهامت
دریغ از بین مارفته است و باید؛ بسوزیم از فراقش تا قیامت
عمادالدین ربانی
سرو سربزیر ما چه بیقرار بود، بیقرار قمریان بیپناه، بیقرار رودهای بیسرور، بیقرار ماه، ماه پشت ابر، ایستاده بود پای آرمان حضرت امام، مرد عرصه نبرد، مثل حاج قاسم عزیز، دردهای او نداشت حد و مرز، هر کجا که درد بود، درد میکشید، هر زمان که کودکان غزه ضجه میزدند، آه میکشید
آمنه آل اسحاق
با هوش و سیاستِ تو ای دیپلمات؛ در میز مذاکرات، همتای تو مات
ما شاهدِ معجزات هستیم هنوز؛ از بس به وزیریِ تو بوده برکات
سارا عبداللهی فر
مردی بلند قامت، لبریز از استقامت، زمزمه می کند شعر "بنی آدم اعضای یکدیگرند"، برای کودکان خفته در خون، و می سراید به نام غزه و کودکانش، سرود رهایی، و رویش سبز، برای کرانههای والتین و زیتون.