تهران- ایرنا- مادر شهید «عباس صابری» گفت: عباس که شهید شد نه تنها دوستان، آشنایان و اقوام که عراقی‌ها را هم در غم فرو برد تا جایی که پول‌هایشان را روی هم گذاشته و برای عباس مراسم ختم گرفتند.

شنبه پنجم خرداد، مصادف است با سالروز شهادت عباس صابری؛ همان شهیدی که در سال ۱۳۷۵ مصادف با ایام تاسوعای حسینی در منطقه فکه هنگامی که مشغول تفحص پیکر شهدا بود، بر اثر انفجار مین به شهادت رسید. دو برادر دیگر عباس یعنی حسن صابری در عملیات بیت‌المقدس ۲ و حسین صابری در عملیات‌های جستجوی مفقودین در سال‌ ۱۳۷۶ به درجه رفیع شهادت نائل آمدند.

عباس در هشتم مهر سال ۱۳۵۱ در تهران دیده به جهان گشود. پدرش نصیر و مادرش خاور نام داشت. تا پایان دوره متوسطه در رشته ریاضی درس خواند و به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. جنگ که تمام شد، پیکرهای بسیاری از شهدا در میان دشت‌های ایران و عراق باقی ماند.

رزمندگانی که از قافله دوستانشان جا مانده بودند، آستین همت را بالا زدند و برای یافتن دوستانی که در گمنامی به سر می‌بردند، راهی دشت و دیار جنوب و غرب کشور شدند. عباس هم با عضویت در کمیته جستجوی مفقودین در گروه تفحص لشکر۲۷ در سمت مسئول تخریب در جستجوی شهدا بارها روانه بیابان‌های قلاویزان، فکه، طلائیه و شملچه شد.

مرحومه خاور نورعلی میرآبادی مادر شهید صابری می گفت: اخلاق نیکو و مهربانی عباس زبانزد همه بود. وقتی او با گروه تفحص به دشت‌های عراق رفته بود همه حتی عراقی ها شیفته او شده بودند. او برای آنکه بتواند عراقی‌ها را راضی کند تا به خوبی با آنها همکاری کنند، هر کاری که از دستش برمی‌آمد، از گرفتن هدیه تا خرید آبمیوه و سیگار برای آنها انجام می داد و با حُسن رفتارش کارها را به خوبی پیش می بُرد.

وی اظهار داشت: حسین بعد از شهادت برادرش، رویه و رفتار او را تا زمان شهادتش در پیش گرفت. وقتی حسین هم به خیل شهدا پیوست، دیگر عراقی ها دوام نیاوردند و گفتند که ما دیگر تحمل ماندن در اینجا را نداریم.

شهدا به دو کوهه می‌آیند

عباس قنبری یکی از دوستان عباس گفت: یکی دو روز قبل از شهادت عباس، هوای پادگان دو کوهه را کردیم با هم از اندیمشک پیاده رفتیم آنجا؛ بین راه نوحه می خواندیم و گریه می کردیم. روی پل دوکوهه که رسیدیم، عباس گفت «خواب اکبر محمدی بخش (یکی از دوستان صمیمی عباس که سال ۱۳۷۲ بر اثر تصادف از دنیا رفته بود.) در خواب خیلی با هم صحبت کردیم. من از شهدا می‌گفتم و او از اخبار آن طرف، از او پرسیدم اکبر! شما دوکوهه هم می‌آیید. گفت خداوند بالای سر دوکوهه توی آسمان، یک دوکوهه ساخته که همه شهدا آنجا می‌آیند».

نحوه شهادت عباس

امیر جهروتی عضو گروه تفحص لشکر ۲۷ محمدرسول‌الله(ص) درباره نحوه شهادت عباس در دُردنوشان بلا چین روایت می‌کند: به طرف میدان مینی که از طرف رژیم بعث برجای مانده بود پیاده راه افتادیم، هدف عباس زدن معبر بر کانالی بود که به دلیل زیاد بودن مین والمری نامش را کانال والمری گذاشته‌اند و او خوب می‌دانست که پیکر بسیاری از رزمندگان در آن کانال به جای مانده است.

وی افزود: عباس‌ در طول مسیر گفت که آن روز را به عشق حضرت عباس(ع) کار می‌کنند. او از قبل خودش را برای شهادت آماده کرده بود. چون روز پنج‌شنبه برای غسل‌ شهادت به دوکوهه رفت، نوار کاست او اکنون موجود است که از حالات خود می‌گفت و از شهیدان حاج‌ ابراهیم همت و عباس کریمی استمداد می‌کرد و می‌گفت که آرزو دارد در عاشورا در محضر اباعبدالله‌الحسین(ع) باشد.

جهروتی ادامه داد: با گفتن بسم‌الله وارد کار شدیم. عباس‌جلو می‌رفت و من هم پشت سر او. پرسیدم اینجا خطری ندارد و او گفت که مجید پازوکی آن جا را پاکسازی کرده است. بعد از این که وارد میدان مین و معبر شدیم، عباس‌ به من گفت «تو اینجا بنشین تا من بروم وضعیت را ببینم و برگردم». نمی‌دانم چرا آن روز اصرار نکردم که کنارش باشم؟ در حدود ۶ دقیقه جلوی چشمان من مین‌ها را خنثی کرد و به جایی رسید که به محل نشستن من مشرف بود. کم‌کم از روی کانال به سمت جلو می‌رفت؛ دیگر من او را نمی‌دیدم، البته او می‌توانست مرا ببیند.

وی افزود: ۱۰ دقیقه‌ای نگذشته بود که ناگهان انفجاری رخ داد که من اول فکر کردم، حتماً عباس‌ سیم‌تله را کشیده و آن را منفجر کرده، از جایم برخاستم و چند بار صدایش کردم اما جوابی نشنیدم. عباس را دیدم که دست و پا قطع شده به صورت نیم خیز به زمین افتاده است. مطمئن بودم عباس هنوز زنده است. بعد از چند دقیقه پرالتهاب به بالای سر او رسیدیم. صورتش سوخته، بدنش پر از ترکش و دست و پای او قطع شده بود و از شدت درد به دندان‌هایش فشار می‌آورد؛ دستش ریش‌ریش‌شده یکی از پاهایش هم کاملاً قطع شده بود. او همچون مولا و سرورش با دستی قطع شده به شهادت رسید.