مرا به اورژانس بیمارستان شفا در کرمان (از درِ انتهای خیابان شفا) که میرسانند، ساعت از هفت صبح گذشته است؛ وارد که می شویم اما درِ اتاقی که بالایش نوشته «اورژانس چشم»، قفل است؛ کمی آنسوتر، نگهبان میگوید باید به درمانگاه (درست آن طرف بیمارستان در جهت مخالف، واقع در خیابان منتهی به میدان کوثر) بروید.
دستانم را روی پیشانیام گذاشتهام و فشار میدهم تا شاید دردم کمی قابل تحمل شود؛ آن یکی چشمم که ضربه نخورده هم باز نمیشود؛ وقتی میخواهم چشمِ ضربهخورده را ببندم و با آن چشم دیگر ببینم، پلک به محل ضربه فشار وارد میکند، پر از اشک میشود و در عمل، هر ۲ چشم را باید ببندم تا کمی آسودهتر شوم.
دستم را به دست همراهم گرفتهام تا به درمانگاه چشم در بیمارستانی دولتی که از بزرگترین و معتبرترین بیمارستانهای استان به شمار میرود برسیم؛ و میرسیم اما منشیهایی که آنجا نشستهاند گویا بیمار اورژانسی با آنان که وضعیت اورژانسی ندارند و منتظر ویزیت پزشک نشستهاند، برایشان تفاوت چندانی ندارد.
ابتدا پرسش ایجاد میشود که چرا مرا زودتر نمیفرستند داخل، گمانم این است که تفاوتی بین بیماران اورژانسی و غیراورژانسی قائل نیستند، حال آنکه بعد مشخص میشود مساله چیز دیگری است و بهاحتمال، زود قضاوت کردهام.
از آنجا که هنوز گمان میکنم برای بیمار اورژانسی تفاوت قائل نیستند، مجبور میشوم تُن صدایم را بعد از چند دقیقه سرگردانی، بالاببرم که مگر وضعیت مرا نمیبینید که دارم درد میکشم؟؛ یک منشی که به نظر میرسد مسئولتر است و تازه به پشت کانتر رسیده، نگاهی به من میاندازد و میگوید: ببخشید متوجه شما نشدم که چنین وضعیتی دارید؛ بروید داخل.
به داخل اتاقی بزرگتر وارد میشوم؛ ۲ خانم با روپوش سفید سمت چپ نشستهاند، چند دستگاه معاینه چشم هم ردیف جلو آنان است؛ میپرسند چه شده، توضیح میدهم و پاسخشان این است: بنشین تا دکتر بیاید.
میپرسم: مگر اورژانسیها را اینجا نمیفرستند؛ پس دکتر کجاست؟؛ پاسخی نمیگیرم و تازه متوجه میشوم فرقی میان بیماران بدحال و غیراورژانسی نبود، چه آنجا می نشستم چه اینجا.
بعد از من یک جوان دیگر که به نظر میرسد از جنوب استان آمده، از درد چشم به خودش میپیچد؛ همراهش میگوید که گویا مشکل چشمان او به جوشکاری بر میگردد.
بعد از چند دقیقه، یکی از خانمهای جوان، بلند میشود پشت یک دستگاه مینشیند تا چشم آن جوان را معاینه کند؛ اما یکی دوبار میگوید «سرت را اینجا بگذار» و آن جوان از شدت درد، کمی تعلل میکند، دستانش روی صورتش است و فشار میدهد تا شاید تحمل درد را آسانتر کند که به خانم بر میخورد. خانم بلند میشود و میگوید: اصلا به من چه، بنشین تا خود دکتر بیاید و معاینهات کند.
من باز به نیامدن پزشک و نبودن دکتر در بخش اورژانس اعتراض میکنم، اما خبری از دکتر نیست؛ مجبور می شویم به یکی از مدیران میانی دانشگاه علوم پزشکی تماس بگیریم که این چه وضعیتی است، اورژانس چشم یک بیمارستان بزرگ، پزشک ندارد.؛ همکارم هم به صورت تلفنی به رییس دانشگاه اطلاع میدهد و آنجاست که تازه متوجه میشویم، آقای دکتر رفتهاست سر کلاسی که برایش گذاشتهاند.
در نهایت میگویند تا پنج دقیقه دیگر(۸:۳۰) کلاس تمام میشود؛ همانجا متوجه میشوم، کودکی نیز منتظر است که گویا گفته می شود قیچی به بخشی از چشمش اصابت کرده است.
راهی نیست جز انتظار و تحمل درد؛ تا اینکه یکی از همان خانمها وقتی میبیند درد من زیاد است، قطره به دست به سمتم میآید و میگوید: بگذار این قطره بیحس کننده را به چشمت بریزم تا دردت را آرام کند و میپرسم: خدا خیرت دهد، چرا زودتر نیامدی. و آبی میشود روی آتش؛ به فاصله کوتاهی، درد تمام میشود و راحت میشوم؛ قبل از آنکه قطره بریزد از شدت درد، داشتم از همراهم و یکی از منشیها میپرسیدم شکلات یا یک چیز شیرین ندارند زیرا از درون، همه تنم انگار داشت میلرزید.
بالاخره جناب دکتر، وارد میشود؛ من که دستم روی پیشانیام است و چشمهایم بسته؛ اما متوجه تردد یک نفر میشوم و صدای یکی از خانمها اثبات میکند که دکتر آمده است. با عجله ابتدا به اتاق کناری میرود، بعد میآید پشت یکی از دستگاههای معاینه چشم مینشیند؛ جوان است و اما گویا طلبکار.
جوانی که درد میکشید، نزدیکتر بود، روبه روی دکتر نشست و معاینه شد. یکی از خانمها گفت این آقا را ببینید خیلی درد دارد؛ مرا اشاره کرد. بلند شدم، گرچه دلم نمیخواست آن لحظه دیگر بلند بشوم چون تازه دردم تمام شده بود و نفسی راحت کشیده بودم.
دکتر جوان معاینه کرد و گفت بله، به چشمت ضربه خورده، تاری دید و درد هم به همین علت است، اما دچار خونریزی نشده، چند روز طول میکشد که درد خواهی داشت و تاری چشم نیز تا چندروز دیگر برطرف میشود؛ ۲ قطره مینویسم هر شش ساعت بریز داخل چشمت؛ چهارشنبه(۲ روز دیگر) هم بیا که عفونت نکرده باشد.
گفتم، الان که با قطره خوب شدم. همان خانم گفت: این قطره نباید زیاد استفاده شود زیرا خطرناک است؛ آقای دکتر جوان ادامه داد: باید استامینوفن مصرف کنید.
برنامه ما را شما نمیچینید
بعد گفتم: آقای دکتر، اورژانس آن طرف تعطیل است و بیماران بدحال را اینجا میفرستند، چرا نباید پزشک اینجا مستقر باشد؟؛ نیمنگاهی طلبکارانه کرد و با غرور جواب داد: «برنامه ما را شما نمیچینید».
گفتم: بله؛ درست میفرمایید.
دکتر جوان وقتی مُهرش را روی کاغذ میزند ثبت شده «دستیار چشم پزشکی» با نام و فامیل «الف.الف». از درمانگاه فرار میکنیم، بدون نگاه به نسخهها و گرفتن برگه استعلاجی، به سمت داروخانه بیرون از بیمارستان میرویم تا داروهایمان را بگیریم؛ ۲ نسخه به دستمان دادهاند، یکی توسط یکی از همان خانمها و دیگری، آقای دکتر جوانِ طلبکار بیماران بدحال؛ و تازه وقتی به داروخانه میرسیم میفهمیم فقط ۲ نوع قطره نوشتهاند، حتی یک مُسَکِن و همان استامینوفون هم که توصیه کرد را نسخه نکرده؛ نسخه را هم روی کاغذی بدون آرم مهر کرده و وارد سیستم هم نشده است.
مجبور می شویم به ۲ داروخانه سر بزنیم تا قطره را گیر بیاوریم؛ به سمت محل کار حرکت میکنیم؛ هنوز به اداره نرسیدهایم که اثر قطره چشم، تمام و دردی بیشتر از درد قبلی شروع میشود.
راهی نیست جز مشورت با برخی پزشکان و مدیران دانشگاه علوم پزشکی که باتوجه به درد شدید توصیه میکنند باید ۲ آمپول تزریق شود و ۲ قرص دیگر به جای استامینوفن تجویز؛ محبت میکنند و طی هماهنگی کار تزریق را تا یکساعت بعد انجام میدهم تا بتوانم خودم را به منزل برسانم و اندکی چشمها را ببندم و بخوابم.
مراجعه نخست ما به بیمارستان شفای کرمان تمام شد اما این پرسش همچنان ادامه داشت که چطور میشود این شیوه مدیریت بیمارستان را توجیه کرد که اورژانس مهمی از بیمارستان(بخش چشم)، برای ساعتهایی پزشک نداشته باشد؟؛ اگر پزشک درمانگاه چشم پزشکی را میفرستند کلاس آموزشی یا هر برنامه دیگر، چرا اورژانس چشم را تعطیل و کارکنانش را مرخص میکنند؟؛ در این شرایط امیدوار میمانیم تا مدیران بالادستی بیمارستان در دانشگاه علوم پزشکی، با چنین پدیدههایی برخورد کنند و دیگر تکرار نشود.
همراهم روز بعد برای گرفتن برگه استعلاجی به همان محل و همان پزشک مراجعه میکند که گویا خیلی ناراحت است و خشمگین، از اینکه به برخی مدیران دانشگاه تماس گرفتهایم و مشکل را منتقل کردهایم؛ جملهای نثار میکند و یک روز استعلاجی بیشتر نمینویسد؛ همراهم هرچه میگوید بیمار نتوانسته امروز هم(روز دوم) به علت تاری و درد چشم به سر کار برود اما اعتنا نمیکند و ناراحتیاش را هم اینچنین خالی میکند و میپرسد: این همان نبود که به همه جا زنگ زده بود؟.
اما این یک روی سکه بود و لازم است که روی دیگر سکه را هم نوشت؛ به توصیه همان پزشک جوان، ۲ روز بعد (چهارشنبه) که کشور هم تعطیل عمومی بود دوباره به بیمارستان مراجعه میکنم تا چشم عفونت نکرده باشد و قطرهها مفید واقع شده باشند.
این بار اما وضعیت فرق میکند؛ آن درد را ندارم و در قسمت اورژانس چشم، پزشکان با برخوردی بسیار مناسب حضور دارند و بیماران را تیمار میکنند. خانم دکتری جوان با رفتاری کاملا اخلاقمدارانه، براساس نوبت و شرایط بیماران، چشم من و سایر بیماران را معاینه کرد و کار همه را راه انداخت؛ و من با خودم میگویم باشد که نحوه رفتار با بیماران به یک فرآیند و ساختار در همه اجزا تبدیل شود تا قائم به فرد یا بسته به موقعیت نباشد.
در استان کرمان البته غیر از مراکز درمانی، مشکلات نحوه پاسخگویی به ارباب رجوع در سایر سازمان ها نیز همواره محل نقد بوده است؛ برخی مواقع استاندار و دیگر مدیران متولی نیز بارها از این مساله گلایه داشتهاند؛ بعضی کارکنان دستگاه های اجرایی گویا خود را خادم و عنصری که حقوق میگیرد تا کار مردم را انجام دهد نمیبینند، بلکه گاه مشاهده میشود حتی نگاهی از بالا به پایین دارند یا متوقع و مدعی هستند که وظیفهشان را انجام دهند و همین مساله نیز سبب اعتراض شهروندان میشود.
ضمن قدردانی از زحمات همه پزشکان و دیگر کادر بهداشت و درمان که در گوشه گوشه استان و کشور عزیزمان ایران خدماترسانی و ایثار میکنند، اما از نظر مردم کرمان، گلایهها از نحوه خدماترسانی در بیمارستان ها، حتی بیمارستان ها و مطبهای خصوصی، بالا و شاید بیشتر از سایر استانهای همجوار است؛ نکتهای که همه مدیران علوم پزشکی و همیشه، آن را تایید نمیکنند، اما گاهی در مقاطعی نیز در منظر رسانهای گوشههایی از این مشکلات را یا تایید کردهاند یا مشکل را به کمبود پرستار و دیگر الزامات منوط و درواقع توجیه کردهاند.
حال آنکه برخی اهالی کرمان میگویند در بعضی استانهای همجوار، احساس رضایتمندی در بیمارستانها بسیار بالاتر است؛ مسالهای که نیاز به کار تحقیقی بیشتر و مستند دارد و خبرگزاری جمهوری اسلامی نیز آمادگی دارد مشارکت مردم را طلب کند و به این موضوع بیشتر بپردازد. شهروندان میتوانند تجربیات، مشاهدات یا نظرات خود را در این زمینه از طریق تلفن ۰۳۴۳۲۴۴۳۵۱۶ اعلام کنند. هرچند در این زمینه برای بیان مشکلات مردم در مراکز درمانی، پیشتر نیز مطالب متعددی منتشر شده اما گویا همچنان جا برای کار بیشتر وجود دارد.