تهران- ایرنا- عکاسی از رهبران جهان بدون حضور محافظان و نزدیکان آنها یکی از آرزوهای تقریبا محال عکاسان است؛ این شانس برای «میشل ستبون» مهیا شد تا به زندگی روزمره امام خمینی (ره) در نوفل لوشاتو نزدیک شود و بتواند آن عکس مشهور امام زیر درخت سیب را ثبت کند.

به گزارش خبرنگار فرهنگی ایرنا ،دوره حضور امام خمینی (ره) در نوفل لوشاتو یکی از مهمترین دوره های تاریخی است که امام از قاره سبز باید انقلاب اسلامی را مدیریت می‌کرد و می توان قدرت رسانه را در پیروزی انقلاب از مهمترین مولفه های قرن بیستم دانست.

امام از رسانه‌ها به عنوان ابزاری برای رسوایی ظلم‌ها و جنایت‌های رژیم پهلوی بهره برد و به میانجی آن توانست سخنرانی‌های افشاگرانه و روشنگرانه در مراکز دینی و علمی خود را به دست مردم برساند تا با واقعیت‌های زمانه خود آشنا شوند.

امام به واسطه شناخت خود از از این ابزار نوظهور قرن بیستم پیوند خود را از پاریس تا روستاهای ایران با مردم ایران تقویت کرد و از رسانه‌های موجود همچون عکس، ضبط صوت، نوار کاست و اعلامیه‌ها و شب‌نامه‌ها برای بسط و گسترش فرهنگ انقلابیگری و ایدئولوژی انقلاب با هدف خیزش علیه حکومت ظلم و جور طاغوت با تیزهوشی استفاده کند.

زمانی که امام خمینی(ره) به پاریس وارد شدند، بسیاری از مردم دنیا با چهره و تصویر ایشان آشنا نبودند و دوست داشتند که چهره و تصویری از ایشان را ببینند. بنابراین عکاسی و انتشار عکس های ایشان در سطح رسانه های جهان، اتفاق مهمی بود که از دریچه دوربین میشل ستبون عکاس فرانسوی‌ محقق شد و در نهایت پس از پیروزی امام تا قم و تهران همراه ایشان شد.

میشل سبتون عکاس فرانسوی

میشل سبتون اولین حضور خود در کنار امام را چنین بازگو می کند: در آن زمان من توانستم ارتباط دوستانه ای با اولین حلقه اطرافیان امام خمینی برقرار کنم و به همین دلیل در همه مراسم ها و رویدادهای مختلفی که امام خمینی حضور داشتند، من هم دعوت می شدم که از نزدیک از ایشان عکاسی کنم.

به طور مثال روز اولی که ایشان وارد نوفل لوشاتو شدند، من از افراد معدودی بودم که آن جا حاضر بودم. تمام افرادی که روز اول حضور امام خمینی آن جا بودند، کمتر از ده نفر بود. بعد از خواندن اولین نماز که من آن را عکاسی کردم، امام همه را دعوت به نشستن درمحوطه باغ کردند تا ضمن دیدار صحبت کنند. همان جا بود که من عکس معروف امام زیر درخت سیب را گرفتم.

موفق شدم از لحظات روزمره امام عکس‌هایی بگیرم

امام برای من یک شخصیت باور نکردنی بود، شخصیتی که در سراسر جهان درباره ایشان بحث می‌کردند، در خانه‌ای در حاشیه شهری در فرانسه وارد شدند. ایشان در خانه‌ای با باغچه‌ای کوچک که هنوز طناب رخت به آن آویزان است، زندگی می‌کردند. افراد کمی دور ایشان بودند.

در اولین روزها موقع نماز جماعت فقط پنج نفر پشت‌سر ایشان بودند. من موفق شدم از لحظات روزمره امام عکس‌هایی بگیرم. لحظه‌ای که عمامه‌شان را به سر می بستند.

وی خاطره عکاسی از امام زیر درخت سیب را چنین روایت می کند: از ایشان خواستم تنها زیر درخت سیب بنشینند و امام با گشاده‌رویی پذیرفت، اتفاق نادری است که برای کمتر عکاسی در طول کار حرفه ای اش پیش می آید که بتواند از رهبر بزرگترین انقلاب قرن بیستم به تنهایی عکاسی کند. هفته‌های بعد تعداد جمعیت آنقدر زیاد بود که امکان‌پذیر نبود چنین عکسی از ایشان بگیرم. در آن روز ایشان به من نگاه کردند و دستی به محاسن خود کشیدند و بعد من این عکس را از ایشان گرفتم.

امام می‌خواستند به من بفهمانند که می‌داند چند وقتی است روی بحث انقلاب ایران کار می‌ کنم؛ چون مشاوران به ایشان گفته بودند؛ ایشان با من شوخی می‌کردند البته شوخی کلامی نبود، گاهی لبخند می‌زدند.

این عکاس فرانسوی که در هواپیمای از فرانسه تا تهران امام را همراهی کرد لحظات حضور امام در هواپیما را چنین شرح می دهد: قبل از بازگشت امام من در ایران بودم و مشاوران به من اطلاع دادند که خودم را فوری به پاریس برسانم و با امام به ایران برگردم. زمانی که به امام در فرانسه ملحق شدم فقط چهار نفر همراه ایشان بودند. ایشان به اهمیت رسانه‌ها آگاه بودند. وقتی به ایران بر می‌گشتند من هم در هواپیما بودم. به ایشان می‌توانستم نزدیک شوم. من را خوب می‌شناختند و به من لطف داشتند. ایشان دقت‌نظر زیادی داشتند و می‌دانستند فرد مقابل‌شان یک رسانه‌ای است.

امام خمینی (ره) در هواپیما شرایط خاصی حاکم بود، چون هنوز انقلاب پیروز نشده است و هر لحظه ممکن بود توسط دولت بختیار اتفاقی بیفتد. امام طوری بودند که انگار اتفاقی نیفتاده است. تنها لبخند را در ورود به مرز ایران در هواپیما از ایشان دیدم

وقتی می‌خواستند برای بازگشت به ایران سوار هواپیما شوند، خیلی آرام و عادی روی صندلی نشسته بودند، درحالی که اطرافیانش هیجان‌زده بودند. در هواپیما شرایط خاصی حاکم بود، چون هنوز انقلاب پیروز نشده است و هر لحظه ممکن بود توسط دولت بختیار اتفاقی بیفتد. امام طوری بودند که انگار اتفاقی نیفتاده است. تنها لبخند را در ورود به مرز ایران در هواپیما از ایشان دیدم.