به گزارش خبرنگار کتاب ایرنا، کتاب «تهران جان» به روایتهایی از زندگی با تهران از نگاه ۱۵ نویسنده جوان میپردازد که تجربههای خود را از زندگی در این ابرشهر به نگارش درآوردهاند. در این کتاب سعی شده با تهران به مثابه یک شخصیت برخورد شود تا ابعاد بیشتری از آن شناخته شود. تهران شهر همه ایرانیهاست و از این رو نوشتن و خواندن از تهران، نوشتن و خواندن از ایران است.
نویسندگانی که از آنها داستانی در این مجموعه چاپ شده است، عبارتند از: مرضیه اعتمادی، فائضه غفارحدادی، فاطمه مرادی، سمیه حسینیرچی، احسان قائدی، زینب خزائی، اعظم بابالویی، ریحانه هاشمی، مهری رحیمزاده، امین طبسی، مهدیه رشیدی، انوشه میرمجلسی، هدا حشمتیان، فاطمه کیایی و معصومه صفاییراد.
در پنجمین دوره جایزه داستان تهران، «روایت شهر» اضافه شد، تا مخاطبان فرصت تعریف نسبت به خود با شهرشان را پیدا کنند؛ فرصت گفتن ماجراهایی از زندگی که در آن تهران مثل یک شخصیت حضور، تاثیر رو رنگ دارد. این روایتها نتیجه آن تصمیم است. علاوه بر مکرمه شوشتری و مهدی قزلی، حبیبه جعفریان و سیداحمد بطحایی هم کیفیت ادبی این روایتها را تایید کردند.
قسمتی از متن کتاب
بعد از گرفتن مدرک کارشناسی، قولم، جوانهام، یادم بود. بابا اما راضی نبود به مدرک روی مدرک گرفتن: «یادت رفته نرفتی تربیت معلم یا دبیری؟ دیگه دلم نمیخواد درس بخونی. برو سر کار.» گوش کردم و رفتم. سه چهار سالی سرگرم پروژههای کوتاه مدت بودم تا اینکه با چند نفر از دوستان شرکت زدیم. به صورت قراردادی با جهاد کشاورزی کار میکردیم. ظاهراً هوای هیئت علمی شدن و ادامۀ تحصیل از سرم افتاده بود. اما هر سال، بیآنکه بخوانم، کنکور ارشد ثبتنام میکردم تا بگویم یاد جوانهام هستم. آغوش کتابها را رها نمیکردم یا شاید آنها رهایم نمیکردند. اشتراک چند مجله را خریده بودم. یکیشان پرسمان بود که گاهی بن کتاب داشت. کمکم از این طریق با فروشگاه کتابشان آشنا شدم و تلفنی کتاب میخریدم؛ آنقدری که صدای پستچی درآمده بود:«این همه کتاب برای چیته؟»
کار بود، کتاب بود و چیزی کم بود. من عادت به حضور داشتم، به حرکت. یک بار که مثل همیشه برادر بزرگم همراه خانوادهاش آخر هفته آمده بودند خانهمان، واسطهاش کردم به بابا بگوید دوست دارم بروم نمایشگاه کتاب تهران. میدانستم بابا روی حرف او حرف نمیزند. ظهر جمعهای بود و بابا مشغول قصۀ آقای رهگذر. در جوابِ «بابا، هر وقت زینب خواست بره تهران، برای نمایشگاه کتاب، بِهش اجازه بده» برادرم «باشد»ی گفت و هیچوقت مانعم نشد.
نمایشگاه کتاب تهران دستی بود که دریچۀ مخفی درس خواندن در این شهر را برایم باز میکرد و فترت دوازده سالۀ بعداز دورۀ لیسانس را با آن پر میکردم. نمایشگاه رفتنم هر سال، حتی با وجود کارمند شدن و تا پیش از کرونا، هرگز ترک نشد. از اول سال تقویم را که میخریدیم پیشبینی میکردم اگر قرار باشد دو تا جمعه به نمایشگاه بیفتد آن دو در چه بازهای از اردیبهشت هستند. تاریخ حدودی برگزاری که دستم میآمد شیفتم را با بچههای شرکت تنظیم میکردم برای تنفس بین کتابها در شهری که جوانهای در آن کاشته بودم. (صفحه ۸۴ و ۸۵)
کتاب «تهران جان: روایتهایی از زندگی با تهران» به کوشش مکرمه شوشتری و مهدی قزلی، در ۱۹۶ صفحه، با شمارگان ۱۲۵۰ نسخه، در قطع رقعی و در سال ۱۴۰۳ منتشر شد.