به گزارش ایرنا، کوچه پس کوچههای شهر، مملو از پارچههای مشکی و پرچمهای سبز و سرخ حسین(ع) است و رخت عزای حسینی در سرتاسر کالبد این شهر گسترده است و هرکس نسبت به وسعشان که نذر گفته اند اکنون با عشق مشغول ادای آن هستند، شربت، چایی، اهری و صبحانه، ناهار یا شام.
میگویند هزار و ۴۰۰ سال از اصابت تیر سه شعبه بر گلوی طفل شیرخواره و دستان بریده حضرت عباس(ع) میگذرد اما گویا همین امروز ناله و شیون حضرت زینب(س) با دیدن تن بی سر برادر دردانهاش حسین(ع) به آسمان بلند شده و کربلا از شرم پرپر شدن یادگاران حضرت زهرا (س) رنگ خون گرفته است.
هر سال که از آن واقعه میگذرد، گویا غم دلهای عاشقان تازه تر از سال قبل، زخم خورده است و هر یک به دنبال پناهی به دامان سیدالشهدا(ع) توسل میجویند و هر کس به اندازه وسعی که دارد، در این راه خیرات میکند.
خِیرات دادن در سنت و فرهنگ اصیل ایران اسلامی و خطه حسینی آذربایجان از دیرباز مرسوم بوده و پای ثابت مجلس عزای حسین(ع) است.
یکی برای فرزند و عضو بیمار خانوادهاش، دیگری به یاد درگذشتگان، فرد دیگری برای موفقیت در هر نقطه از زندگی و حتی برخی به یاد آزادی مردم مظلوم فلسطین که این روزها صدای مظلومیت آنها، دنیا را کر کرده است، خیرات میدهند و از امام حسین(ع) و اهل بیت(ع) برای رسیدن به آرزو و خواستههای قلبی خود کمک و شفاعت میطلبند.
فرقی هم ندارد که چه چیزی خیرات داده میشود، از یک استکان چایی تا عصرانه و غذا، هر کس به هر دری متوسل میشود تا گوشه چشمی از آقا اباعبدالله(ع) نصیبش شود و چه خوش میشود دست یاریگر خداوند متعال با شفاعت فرزند دخت نبی اکرم(ص) بر سر بندگان کشیده شود.
خیرات فقط مختص بزرگسالان نیست بلکه دلهای معصوم و بیگناه کودکانه نیز در این مسیر همراه هستند، کودکان و نوجوانان با سربندهای مشکی منقش به نام امام حسین(ع) و پیراهنهای مشکی بر تن، تکیهها و هیئاتی در انتهای کوچه خود برپا میکنند و آب، چایی، شربت یا هر چه که در توان دارند در راه آقایشان خیرات میدهند.
وقتی آسمان به سمت غروب میل میکند، صفها در مقابل ایستگاههای صلواتی نیز پررنگ تر میشود. خانمها در یک طرف و آقایان در طرفی دیگر به انتظار ایستادهاند.
شاید برای برخی جالب باشد که چرا مردم اینگونه برای گرفتن خیرات انتظار میکشند و فرقی ندارد که نذری چه باشد، تا آخر میایستند تا حتی اگر شده یک گوشهای از سفره امام حسین(ع) نصیبشان شود.
فاطمه خانم از قدیمیهای یکی از محلات تبریز که در صف ایستاده، در این خصوص میگوید: چایی اباعبدالله(ع) لذت و مزهای دارد که اگر صدسال هم لازم باشد، منتظر میشوم تا یک جرعه از آن را بنوشم.
وی میافزاید: آن طرف خیابان، لقمه سیب زمینی و تخم مرغ آب پز (که در تبریز به «یرالما یومورتا» معروف است) نذری میدهند، ما در خانه خیلی کم پیش میآید که یرالما یومورتا درست کنیم اما هرچقدر هم که در خانه درست کنیم، به لذت یرالما یومورتایی که خیرات میدهند، نمیرسد.
وی درباره خواسته و نیتی که در ماه محرم بر دلش میافتد از او میپرسم، ادامه میدهد: از حضرت زینب (س) میخواهم به حق و حرمت این روزها که همه میدانیم چه سختیهای طاقت فرسایی بر سر این خواهر گذشت، نگذارد دل هیچ خواهری، داغ برادر ببیند، داغ برادر دیدن آن هم در جوانی خیلی سخت است. من دیدم و هنوز هم که هنوز است، جای این داغ در سینهام سنگینی میکند.
فاطمه خانم میگوید: من داغ یک برادرم را دیدم، حضرت زینب(س)، چه کشید فقط توانست نظاره گر پر پر شدن برادران و فرزندانشان و کل خانوادهاش باشد، بمیرم برای دل زینب(س) که چه کشید وقتی تن بی سر برادرش حسین(ع) و تن بی دست برادر دیگرش عباس(ع) را در آغوش کشید اما لحظهای خود را نباخت و برای خون خاندان نبی اکرم(ص) تا آخرین لحظه جانش ایستاد و دفاع کرد.
وی ادامه میدهد: راستش را بخواهید من تمکن مالی چندانی ندارم که بتوانم در راه امام حسین(ع) و به یاد برادر مرحوم و فرزند بیماری که دارم، نذری بدهم اما از خدا میخواهم در این روزهای عزیز، نگذارد کسی داغ فرزندش را ببیند و همه بیماران شفا پیدا کنند، محرم چند سال اخیر حتی لقمهای از سفره امام حسین(ع) برای خودم نصیب نشده است چون هر چه که در صف میایستم و نذری میگیرم برای فرزندم میبرم، به خاطر بیماری سختی که دارد نمیتواند بیرون بیاید.
وی میافزاید: از امام حسین(ع) و حضرت زینب (س) میخواهم پسرم را پیش خدا شفاعت کنند و همه بیماران از جمله پسر من شفا پیدا کنند.
آقای حسینی هم از پای ثابتهای سفره امام حسین(ع) است که محرم و صفر هر سال به مدت ۲ ماه، ایستگاه صلواتی به یاد پدر مرحومش برپا میکند و از صبح تا شب به دلدادگان اباعبدالله(ع) خدمت رسانی میکند.
از او درباره این پایداری چند ساله ایستگاه صلواتی که برپا میکند، میپرسم، میگوید: این ایستگاه صلواتی، برای ما نیست برای امام حسین(ع) است و ما فقط نوکران ایشان هستیم که سعی میکنیم به دلدادگانش، هرچه در توان داریم، خدمت کنیم.
حسینی میافزاید: هزینهها هر سال بالا میرود اما امام حسین(ع)، سفرهاش را هر سال پرشورتر از سال قبل برپا میکند و خداوند متعال، چنان روزی عطا میکند که هزینههای ایستگاه صلواتی چند روز مانده به محرم تامین شده و دست یاریگر امام شهیدان بر سر بندگان گناهکارش گسترده میشود.
وی ادامه میدهد: این سفره امام حسین(ع)، یادگاری از پدر ما سه برادر است، پدرم همیشه ارادت خاصی به اباعبدالله(ع) داشت و وقتی زنده بود، هر شب تاسوعا و عاشورا بساط نذری برپا میکرد و هر ۱۰ روز محرم را در هیات بود اما ما هر سه پسر از او غافل شدیم و هر یک درگیر زندگی خود و نفهمیدیم چگونه یک روز چشم باز کردیم و دیدیم دیگر نیست.
آقای حسینی میگوید: وقتی وصیتنامهاش را باز کردیم، دیدیم که هر سه ما را برای نوکری امام حسین(ع) سفارش کرده بود از همان روز به همدیگر قول دادیم که تا پایان عمرمان، نوکری سفرهای که امام حسین(ع) افتخار میدهد و هر تاسوعا و عاشورا در منزل ما باز میشود را بکنیم و در این چند سال گذشته هم به لطف و یاری اهل بیت(ع) این مسیر را ادامه میدهیم.
وی ادامه میدهد: راستش را بخواهید من اهل هیات و سینه زنی و عزاداری در ماه محرم نبودم، بیشتر درگیر زندگی و روزمرههایی بودم که همه ما این روزها درگیر آن هستیم. وقتی ماه محرم میآمد، تنها کاری که میکردیم شبها با خانواده بیرون میآمدیم تا حالمان عوض شود، الان به خود میگویم که چرا این همه سال از این نعمتی که خداوند متعال در دلهای عاشقان اهل بیت(ع) کاشته است، غافل شدهام.
وی میافزاید: اول برای شادی روح پدرمان، کار را آغاز کردیم اما الان با عشق و از ته دل هر چه داریم برای امام حسین(ع) فدا میکنیم، میدانیم نمیشود سالهای رفته را جبران کرد اما فقط یک خواسته دارم، سیدالشهدا(ع) قابل بداند و ما را به نوکری خود قبول کند برایم بس است، نه تنها من بلکه هر سه برادر این خواسته را داریم.
هوا تاریک میشود ولی دلدادگان حسین(ع) همچنان در هیئات و دستههای حسینی عزاداری می کنند و عطر فضای معنوی محرم، دل و جان بسیاری را نوازش می دهد.