به گزارش خبرنگار فرهنگی ایرنا، او را بیشتر با مجموعه «در پناه تو» میشناسند؛ با بازی در کنار چهرههایی چون لعیا زنگنه و پارسا پیروزفر. رامین پرچمی که این روزها متاثر از اتفاقهای اواخر دهه ۸۰ به بعد در شرایط کاری خوبی به سر نمیبرد به ایرنا آمد تا درباره آن سالها، چرایی کم کار شدنش و البته نحوه انتخاب شدنش برای در پناه تو و موضوعات دیگر سخن بگوید که شاید برای خیلیها سوال بوده باشد.
پرچمی بعد از کار کوتاه «راه حل»، کار کردن با مسعود کیمیایی و کارهای ارزشمندی مانند ضیافت توانست برای خود کارنامه قابل قبولی را فراهم کند. اما در دو دهه اخیر او را در صفحه تلویزیون و سینماها ندیدیم. دلیل روشنی هم دارد؛ اتفاقهای مختلف از جمله سال ۸۸ و پیامدهایی که برای این بازیگر به دنبال داشت.
این گفت و گو چندی پیش با رامین پرچمی در خبرگزاری جمهوری اسلامی (ایرنا) انجام شد که به تفصیل در ذیل آمده است:
بین ۶ هزار نفر انتخاب شدم
چطور شد که وارد «در پناه تو» شدید؟
تستی را آقای لبخنده برای انتخاب بازیگر برای سریال «در پناه تو» میگرفتند. یکی از جاهایی که تست میگرفت دانشکده هنرهای زیبا دانشگاه آزاد بود. من هم آگهی را دیدم و رفتم مثل بقیه تست دادم. فکر کنم بین شش هزار نفر، ما ۱۳، ۱۴ نفر برای نقشهای اصلی بعد از شش ماه انتخاب شدیم.
آیا فکرش را میکردید که بتوانید در این کار انتخاب شوید؟
نه. مثل خیلیها، از این تستها زیاد داده بودیم. در دوره دانشجویی، ۷، ۸، ۱۰ تایی در همان یک سالی که دانشجو بودم تست داده. اتفاق است دیگر. خیلی اتفاق خوب، ناگهانی و زودی برای من بود. بعد از یک سال که به دانشگاه رفتم برای در پناه تو انتخاب شدم. شانس آوردم. خوشبختانه خیلی هم زود این نقش را گرفتم.
آن سالها، سالهای خیلی خوبی برای شما بود و به طور میانگین یک سال، دو سال در میان شما سر پروژه بودید و کار میکردید. کارهایی مانند «اعتراض» آقای کیمیایی در سال ۷۸ و در ادامه مسیر انتظار میرفت بازیگری که این شروع خوب را دارد، در امتداد این مسیر هم همچنان با این توان ادامه دهد. چطور شد این اتفاق برای شما نیفتاد؟
بخشی به این برمیگردد که در سال ۸۱، ۸۲، سراغ انتشار مجلهای به نام «نقشآفرینان» رفتم که عشق و علاقه قلبی خودم بود. امکان و فرصتی هم فراهم شد توانستم مجله منتشر کنم. خیلی از وقتم روی این مجله رفت. خودخواسته بازیام کمتر شد و بعد از آن، اتفاقاتی پیش آمد. سالهای ۸۸ و ۸۹.
انتظار میرفت از سالهای ۷۵ و ۷۶ پیشنهادی زیادی داشته باشید و روی دور بیفتید.
پیشنهادها کمابیش بود. در آن مدت کار کردم. چند سریال شاخص مانند همسایهها را کار کردم که معروف بود. فیلمهای اعتراض، تلفن و خاکستری. سه، چهار فیلم بازی کردم. پیشنهادهای آنچنانی به هر حال داشتم اما روند خودم سالی سه، چهار کار سینمایی و سریال بود.
به شکل ناشیانهای بازی در «بوتیک» را رد کردم
پیشنهادی هم بود که رد کرده باشید و بعد پشیمان شده باشید؟
دو کار بود. بوتیک آقای نعمتالله. نقشی که آقای سنگچاپ بازی کرد. خیلی به شکل احمقانهای رد کردم.
چرا؟ مشکلی با آقای نعمتالله داشتید؟
مشکلی نبود. من را انتخاب کرده بودند. خودم نرفتم.
چرا؟
علت، بخشی از سناریو بود که گفتم این تکه را حذف کن. این تکه را خوشم نمیآید و گفت حذفش نمیکنم. نمیدانستم کار اینقدر خوب میشود. به عنوان یک کار معمولی به آن نگاه میکردم. بعد از این که فیلم خوب شد فهمیدم واقعا اشتباه کردم. یکی دیگر هم سنتوری آقای مهرجویی بود. نه نقش سنتوری، بلکه نقشی بود که آقای پورشیرازی آن را بازی کرد. قبل از آن، مهمان مامان را با آقای مهرجویی را کار کردم. نقش کوتاهی بود و برای این بود که ارادت خودم را به آقای مهرجویی نشان دهم که از مقابل دوربینشان رد میشوم در یک سکانس کلا. بعد، سنتوری که آقای شریفینیا پیشنهاد کرد دیدم باز هم نقش کوتاه است و دو بار در کار آقای مهرجویی. خیلی کوتاه بود در سناریو. بعدا فیلمی ساخته شد هم فیلم، فیلم خوبی شد و هم نقش، نقش خوبی.
اگر میپذیرفتید مسیر عوض میشد؟
راستش را بگویم. خودم فکر می کردم آقای مهرجویی در سنتوری من را برای نقش اصلی انتخاب کند. چون مشخصاتی که برای نقش یک جوان لاغراندام، تکیده و قد بلند داشت، خیلی به من میخورد
نه، در مسیرم آنقدرها تاثیر نداشت. نقشهای فرعی بود. در کارنامه کاری، کارهای شاخصی بودند اما این که در مسیر تغییری دهد نه.
با کارگردانهای مختلفی از دهنمکی گرفته تا کیمیایی و مهرجویی، کار کردید. این تنوع را خودتان دوست داشتید یا بنا به ضرورت کار یا هر چیز دیگری... .
پیش آمد و من هم استقبال کردم.
این در مورد آقای ده نمکی هم صدق میکند؟
در مورد آقای دهنمکی شاید نقش کوتاه معمولی را نپذیرم. اما اخراجیها پرفروشترین فیلم تاریخ آن زمان بود. بازی در آن به نظرم خوب بود و این که فصل دوم آن پرفروشتر هم شد. شاید افکارم با شخص آقای دهنمکی همخوانی نداشته باشد اما اخراجیها و آن نقش خاص را خیلی دوست داشتم.
برای شما بلندی یا کوتاهی نقش مهم است؟
نه. اصلا. بستگی به کار دارد. وقتی میبینی نقش بلند، نقش خوبی نیست و نقش کوتاه نقش خیلی خوبی است. بستگی به کار و کارگردان دارد.
آیا نقش کوتاهی بوده که در قیاس با نقشهای بلند دیگر، بیشتر برجسته شده و دیده شده باشد؟
در اخراجیها، نقش کوتاهی بود که کوتاهتر شد. اتفاقاتی در پشت صحنه افتاد. مادرم فوت کرد و بالای سر فیلمبرداری نبودم. نقش خیلی کوتاه شد. اما خیلی شاخص بود و خیلی دیده شد. مثلا در سریالی به نام آوایی در گلستان بازی کردم که نقش اصلی آن بودم اما کسی اسم این فیلم را نشنیده است.
پدر و مادرم به فاصله سه ماه از هم فوت کردند
آیا اتفاقات دیگری همانند فوت مادرتان بوده که به زندگی هنریتان به نوعی آسیب بزند یا دور کند؟
بخش عمدهاش همین بوده. پدر و مادرم به فاصله سه ماه از هم فوت کردند و این من را از زندگی و نه فقط کار هنری خیلی دور کرد. اتفاقات سال ۸۸ هم خیلی تاثیر داشت.
این که شما بازی در بوتیک را نپذیرفتید، طبیعی بود شناختی از آقای نعمتالله نداشتید و پیشتر دستیار بود و .... اما برای سنتوری، چون کار متعلق به آقای مهرجویی بود، خیلی عجیب به نظر میرسد.
راستش را بگویم. خودم فکر می کردم آقای مهرجویی در سنتوری من را برای نقش اصلی انتخاب کند. چون مشخصاتی که برای نقش یک جوان لاغراندام، تکیده و قد بلند داشت، خیلی به من میخورد. همچنین با آقای شریفینیا آن موقع در نقشآفرینان با هم کار میکردیم و کاملا در جریان پیشتولید سنتوری بودم. خیلی انتظار داشتم حداقل برای این نقش، من را ببرند و تست بگیرند. دوست داشتم نقش اصلی این فیلم را بازی میکردم. من برای این که ارادتم را به آقای مهرجویی نشان دهم، مهمان مامان را بازی کردم. گفتم دوباره قرار نیست ارادتم را نشان دهم. فکر نمیکردم اصلا، سنتوری فیلم بهتری باشد.
شما در نشریه، همکاری نزدیکی با آقای شریفینیا داشتید و هر کسی هم که با ایشان به نوعی بر خورده، همیشه در کنارش بوده است.
من آن موقع خیلی بر نخوردم. با این که خیلی تنگاتنگ بودیم اما بر نخوردم. نزدیک سه، چهار سال، تقریبا هر ماه، ماهی سه، چهار روز همدیگر را برای صفحهبندی نقشآفرینان میدیدیم اما آن نکتهای که مد نظر شماست، نه نخوردم.
یعنی در پنجره نگاه آقای شریفی نیا برای انتخاب در پروژه ها قرار نداشتید؟
لابد نداشتم. چون ایشان بعدها یک سری عکسهای جوانی من را دید و گفت چرا آن موقع من تو را ندیدم برای خیلی از انتخاب ها. چه قیافهای داشتی. من هم گفتم هنوز هم خیلی دیر نشده است.
از سال ۸۸ بگویید. چه شد و این اتفاقها افتاد و زندگی هنری و خودتان را متاثر از خودش کرد.
اتفاق است دیگر. صریحش این است که واقعا خیلی اتفاقهایی که شاید خیلی کوچک به نظر بیایند، کلا مسیر زندگی ما را عوض میکند. این از چیزهایی بود که برای من پیش آمد.
خودخواسته بود؟
حضورش خودخواسته بود اما این که این تبعات را داشته باشد خواسته نبود. فکر نکرده بودم به این چیزهایش. اصل قضیه این بود که در خیابان ملت تجمعاتی می کردند من هم در همراهی با آنها رفتم و شعار دادم. اصلا فکر نکردم که من بازیگرم و فلانم. بعدا این را به من گفتند که حتما منظوری داشتی و از جایی اجیر شده بودی و شبکه های خارجی روی تو زوم کرده بودند. اینها ناخواسته بود و نمی دانستم از کجا خوردم. تحت تاثیر هیچ شبکه خارجی و فردی نبودم. اگر کوچکترین تاثیری از جایی می گرفتم و کوچکترین نشانه ای وجود داشت که از جایی دستور گرفتم قطعا حکم من نه یک سال که ۵ سال بود که اینها را بعدا فهمیدم. در فیسبوک و جیمیلم چیزی نبود که نشان دهد از قبل سابقه سیاسی داشته باشم. من آن سال به آقای موسوی رای ندادم. اما ناگهان این اتفاق برایم رقم خورد.
از من سوء استفاده سیاسی کردند
یعنی صددرصد هیجان و احساس بود؟
آدم تفکراتی هم دارد. اگر فکر می کردم من بازیگرم و ممکن است مردم من را الگو قرار دهند، چنین کاری نمیکردم. کل قضیه یک دقیقه هم طول نکشید. زمانی اعلام موضع میکنیم و یا کار از پیش فکر شده انجام میدهیم و یک جریانی را کوبیده یا دفاع می کنیم اما من ناگهان رفتم به خیابان. برای من یک جوری هیجانی شد. گروهی که من همفکرشان بودم در زمان حبس به سراغم نیامدند. در زندان که بودم گفتند کارهایی خواهیم کرد اما وقتی از زندان آزاد شدم عملا . . . بگذارید نگویم. وقتی این کار را کردم خیلی استفادهها از من کردند که بعدا فهمیدم. پای خیلی از بیانیه ها اسم من را می زدند و در مصاحبه ها از من اسم می بردند. برجسته کردن اسم در این طرف و آن طرف به نفع آنها تمام شد. بعد از این که از زندان بیرون آمدم، اینها را دیدم که دو گروه فیبسوکی عظیم برای من تشکیل دادند. خیلی تبلیغات تاثیر داشت. اینها در حالی بود که من از هیچ کدام خبر نداشتم.
یعنی از شما سوءاستفاده سیاسی شد؟
از من سوءاستفاده سیاسی کردند. عملا این کار را کردند. منی که از همه جا زده شده بودم. پدر و مادرم را از دست داده بودم. تازه هم جدا شده بودم. اوضاع مالی خوبی نداشتم و همه چیز برای من به یک باره پیش آمد. میتوانستند کمک کنند اما نکردند. پیش آقای مرعشی رفتم. وضعیتم را گفتم. نهایت کاری که برای من کردند، یک وام ۲۰ میلیون تومانی از بانک بود که ضامن میخواست و من نداشتم. توقع نداشتم اما موقعی که در حبس بودم، شب یلدا برای خانوادهام کادو و حافظ می بردند ولی وقتی بیرون آمدم هیچ کاری برای من نکردند. آقای مقیسه هم می خواست وامی برای من جور کند و تا جایی پیش رفت و ناگهان غیب شد.
دعوتنامههای زیاد از شبکه های ماهوارهای داشتم
شما در شرایطی بودید که می توانستید مانند برخی هنرمندان از شرایط استفاده و به خارج از کشور بروید اما آیا عرق به وطن، شما را ماندگار کرد؟
واقعیت همین است. وابستگی خاصی در ایران ندارم. نه خانواده ای که خیلی وابسته باشم و نه آدمی هستم که محل کودکی ام برایم خاطره داشته باشم اما این فکر که اگر بروم، دیگر نمیتوانم برگردم، همیشه مانع رفتن من شد. خیلی دعوتنامه مستقیما از شبکه های ماهوارهای داشتم و ایمیل داشتند که بیا. خیلی از دوستانی که رفتند و مستقر شدند و هنوز هم هستند گفتند بیا اما با اینکه شرایطش را داشتم که بتوانم پناهندگی بگیرم، اما به خاطر عرق به وطن و اینکه نتوانم دیگر برگردم، نرفتم.
در دهه ۹۰، دست و پایتان آنقدرها بسته نبود. دوباره وارد کار شدید. کروکودیل و به وقت طلا را آن هم با آقای تکاور کار کردید. انتظار می رفت رامین پرچمی را در جایگاه جدیدتر و بهتری و رو به سلبریتی شدن ببینیم. چرا نشد؟
پیشنهاد خوبی نداشتم. در سینما و شبکه نمایش خانگی می توانم کار کنم اما در صداوسیما ممنوعالکار هستم. پیشنهاد شاخصی در این مدت نداشتم. کروکودیل هم به لطف آقای تکاور و رابطه دوستانهای که داشتیم، کار کردم. خیلی اتفاقی پیش آمد نه این که پیشنهاد خاصی باشد.
در این مدت کسانی که به سراغتان آمدند از بازیگران و کارگردان های خاص کسی حالتان را پرسید؟
من در دهه ۹۰، سهسالونیم دیگر هم به خاطر مسائل مالی به زندان رفتم که ربطی به آن قضیه سیاسی نداشت. به خیلی از بچه ها زنگ میزدم و سعی کردند برای من کارهایی از نظر قضایی کنند که نشد. شاید هم کرده باشند من اطلاع ندارم
حالی که نپرسیدند. من در دهه ۹۰، سهسالونیم دیگر هم به خاطر مسائل مالی به زندان رفتم که ربطی به آن قضیه سیاسی نداشت. به خیلی از بچه ها زنگ میزدم و سعی کردند برای من کارهایی از نظر قضایی کنند که نشد. شاید هم کرده باشند من اطلاع ندارم. اما با کسانی که خودم با آنها تماس داشتم، لطف داشتند. خانم لعیا زنگنه، شهاب حسینی، سعید آقاخانی، امیر آقایی، امین حیایی و حتی آقای ده نمکی و خانم رابعه اسکویی بودند. به هر کسی که شماره تلفنی از آنها پیدا میکردم، زنگ میزدم. تا جایی که میتوانستند کار انجام میدادند. از زندان که بیرون آمدم، تماسی با من نداشتند. اما در این سهسالونیم من با آنها تماس داشتم. حتی موقعی که این مشکلات نبود، مواردی چون اینکه دفتر فیلمی بنشینم و بگویم من هستم، نداشتم. آقای کیمیایی حرف خوبی به من زد؛ گفت وقتی میخواهم فیلم بسازم چرا نمیآیی به دفتر سربزنی و خودت را نشان دهی؟ من هم گفتم وقتی کار داشته باشید، زنگ میزنید. گفت چرا انتظار داری وقتی میخواهم فیلمی بسازم این همه آدم از سوپراستار گرفته تا علاقمند به سینما هستند، باید به شما زنگ بزنم و بگویم بیا بازی کن؟ این ضعف را همیشه داشتم. راه دیگری را هم نمیشناسم. این را یاد نگرفتم. بلد نیستم که ارتباط بگیرم شاید هم راهش درست باشد. یکی باید به من یاد دهد که کدام دفتر فیلم میسازد، بروم تا جلوی چشمشان باشم.
به فکر داشتن یک مدیربرنامه هم نبودید؟
یکی، دو بار پیشنهاد دادند مدیربرنامه داشته باشم اما عملا اتفاق خاصی نیفتاد. خودم آدم پیگیری در این قضایا نیستم. حتی از آقای شریفینیا که چهار سال با هم کار کردیم هم نتوانستم استفاده کنم تا کاری برای من بکند. انتظار داشتم برای من کاری کند که شاید این انتظارم، اشتباه بود.
چطور شد دیگر به معنای واقعی کار نکردید؟ کار نکردید یا به شما کار ندادند؟
کار ندادند. همیشه هر وقت کار بوده، انجام دادهام. از وقتی از زندان بیرون آمدم هر کاری پیشنهاد کردند انجام دادم. از تئاتر بگیرید تا فیلم کوتاه و فیلم بلند. حتی یک مینیسریال کوتاه برای یکی از پلتفرمها کار کردم که پخش نشده است.
باید بگویم اشتباه کردم
از کارهایی که در سال ۸۸ انجام دادهاید، پشیمانید؟
انتظار داشتم خیلی از دوستان که در جریان هستند، به من پیشنهاد کار بدهند. از نظر کاری آماده کار هستم. توقع داشتم بعد از این همه سال یک کار شاخص بکنم بقیه راه را خودم پیدا میکنم
اگر میدانستم چنین تبعاتی دارد، این کار را نمیکردم. احتمال خیلی زیاد اگر آن کار را نمیکردم، پرونده کاریام پربار بود. باید بگویم اشتباه کردم. من خیلی فکرشده کار نمیکنم. شاید باید میرفتم توبهنامهای مینوشتم. اگر برای بار دوم به من میگفتند بروم این کار را انجام دهم، میرفتم و این کار را میکردم. ممنوعالکاری من در حکم قضایی نیست و سلیقهای است. چرا بخشهای دیگر که اجازه کار دارم. سراغم نیامدند؟ انتظار داشتم خیلی از دوستان که در جریان هستند، به من پیشنهاد کار بدهند. از نظر کاری آماده کار هستم. توقع داشتم بعد از این همه سال یک کار شاخص بکنم بقیه راه را خودم پیدا میکنم. در عین حالی که مقید به تمام موازین باشم. در کشوری زندگی میکنم با این نظام، پس باید به آن مقید باشم.
شما کار رسانهای هم انجام دادهاید. تعدادی از بازیگران پیشتر کار رسانهای انجام دادهاند و وارد سینما شدند. چقدر حوزه رسانه به شما در عرصه سینما و شناخت بهتر و ارتباط گیری کمک کرد؟
خیلی کمک کرد. تا قبل از نقشآفرینان بازیگران موضعی نسبت به به خبرنگاران و خبرنگاران نسبت به بازیگران داشتند. اما نقش آفرینان نقطه مقابل این بود و خیلی دوستانه و صمیمانه، بازیگران خیلی از حرفها را میزدند که جاهای دیگر زده نمیشد. بسیار جذاب بود و تخصصی. این کار به من در ارتباطگیری با افراد مختلف کمک کرد. با تمام دوستان بازیگر ارتباط داشتم و شاید خیلی از کارها از دل آن درآمد اما بعد از آن خیلی از ارتباطها را از دست دادم.
در پایان آیا توصیهای هم به بازیگران خصوصا آنهایی که تازه وارد این عرصه شدهاند، دارید؟
به بازیگری به عنوان شغل اصلی، نگاه نکنید؛ حداقل در بدو قضییه. شاید بعد از سوپراستار شدن، این مساله صدق کند. اما وقتی به عنوان شغل اصلی به بازیگری نگاه کنید، خیلی از شغلها را از دست میدهید و بعد وا میمانید. در سینما قطعی نیست که وقتی وارد کار شدید، سوپراستار میشوید. ۵۰، ۱۰۰ نفر بیشتر نیستند که سوپراستار هستند. همیشه این شانس را برای خود قائل نباشید که حتما به آنجا میرسم. تلاش کنید اما یک کاری در کنار آن داشته باشید.