نخستین روزهای مرداد سال ۶۷ از روزهای به یادماندنی و فراموش نشدنی تاریخ جمهوری اسلامی ایران است؛ هم از جهت دفاع جانانه غیورمردان و شیرزنان ایران زمین در مقابل دشمن بعثی و منافقین و هم از بابت برملاشدن ذات پلید دشمنان این مرز و بوم که در سال های اخیر هر بار سخن از جنایت های داعش در سوریه و عراق به میان می آمد، پیشکسوتان انقلاب و زمان جنگ می گفتند «ما بدتر از جنایت های داعش را دیدیم» که یکی از نمونه های آن آثار شکنجه بر پیکر شهید سیدمحسن دربندی است که منافقین کوردل حتی بر پیکر شهدا رحم نمی کردند و گوشه ای از این جنایت ها را می توانید در فیلم ماجرای نیمروز ببینید.
چند روزی از قبول قطعنامه ۵۹۸ سازمان ملل و آتشبس بین ایران و عراق گذشته بود که گروهک منافقین با چراغ سبز صدام دست به عملیاتی موسوم به مرصاد (فروغ جاویدان) زدند و زمانی که اعلام شد در منطقه اسلامآباد غرب نیاز به نیرو برای مقابله با تهاجم این گروهک است، شهید دربندی همچون بسیاری از غیورمردان احساس وظیفه کرد و خود را به منطقه رساند.
سیدمحسن دربندی؛ متولد ۲۱ دی سال ۱۳۴۹ بود و هنوز ۱۸ سالش تمام نشده بود که در ششم مرداد سال ۱۳۶۷ و در جریان عملیات مرصاد به شهادت رسید. سیدعلیرضا دربندی برادر این شهید در دیدار با جامعه قرآنی به ویژگی های برادر خود اشاره کرد و گفت: برادرم از همان دوران کودکی، مشی و منش بزرگان را داشت و به جای اینکه همانند همسن و سالان خود به فکر بازی و گذران دوران کودکی و نوجوانی باشد، علاقهمند به مسائل مذهبی بود و در جلسات و محافل مذهبی حضور مییافت و گاهی به تقلید از خطیبان مذهبی، با استفاده از پارچههایی خود را معمم میکرد و همچون یک روحانی، تلاش می کرد تا مثل آن ها سخنرانی کند.
وی افزود: سیدمحسن در ۱۴ سالگی به همراه پدر به عنوان پشتیبان به جبهه رفت و در همانجا پس از بمباران عراق، مجروح شد. او در عملیات نصر هفت و بیت المقدس هم شرکت کرد و چند بار مجروح شد.
سیدمحسن در دهه ۶۰ در کلاس احمد حاجی شریف، پیشکسوت قرآنی امروز درس قرآن و اخلاص را یاد گرفت و به دنبال بهانه ای بود تا بهشتی شود و چه بهانه ای بهتر از جنگ؛ حتی اگر در روزهای آخر باشد. یعنی بعد از قبول قطعنامه ۵۹۸ و آتش بس میان ایران و عراق ولی وقتی دوباره ناقوس جنگ به صدا درمی آید و منافقان و صدامیان به خیال خود قصد فتح تهران دارند، نصیحت دیگران که «تو با این استعداد در تهران بمان و درس بخوان» یا «این مملکت فردا به شما جوانان احتیاج دارد» را روی چشم می گذارد ولی راهی جبهه اسلام آباد غرب می شود تا اجازه ندهد دشمن قصد کشورش را داشته باشد.
با نگاهی به زندگی این عارف ۱۸ ساله، تحول در زندگی کوتاه این شهید از زمانی آغاز شد که پایش به کلاس های قرآن حاجی شریف باز شد. حاجی شریف با این که حال و روز خوبی نداشت ولی خودش را به جلسه بزرگداشت شهید رساند و گفت: ما یک جلسه هفتگی در منزل داشتیم و آقا محسن هر هفته به جلسه می آمد که صدای زیبایی هم داشت و یکی از تلاوت هایش از رادیو قرآن پخش شد.
شهید دربندی در یادداشت هایش درباره عشق و عاشقی نوشته است: برخی هر چه که معشوق گفت، انجام می دهند و در راه معشوق خود حتی می سوزند، می میرند و ممکن است در روز قیامت بگویند «آقا شما یک عمری برای ثواب کار نکردید، برای خود ما کار کردید و حالا ما دوست داریم که شما بروید به جهنم» آنوقت (عاشق) خواهد گفت «رضاً برضائک» آنقدر باشد که معشوق از ما راضی باشد، هیچ اشکالی ندارد. ما باز هم در راه او به جهنم می رویم و می سوزیم و این کار بسیار بزرگی است که انسان برای ثواب و برای بهشت رفتن کاری را انجام ندهد و فقط برای او کار کند.
این رزمنده وارسته نوشت «وقتی به عشق فکر می کنم، واقعا دلم هرّی فرو می ریزد و انگار که چیزی را گم کرده ام و همیشه دلم در تلاطم است و شور می زند که بالاخره عاقبت من چه می شود و از سرنوشت خود می ترسم.»