کوکب اسکندری، کوکب نیست، خورشید است و ستاره هایی پیرامونش در حال نورافشانی. او ستاره ها را با رهنمود شوهرش شاطر محمد و دقت و صبر و صلابت خودش پرورش می دهد. نان حلال پدر و شیر پاک مادر در اینجا خیلی مصداق پیدا می کند. اصلا گویا راز تربیت انسان خلیفه الله همین دو اکسیر است، نه چیزهای دیگر؛ نان پدر و شیر مادر.
از نگاه روانشناسی، جامعه شناسی، علم اقتصاد و هر مدعی علمی دیگر که برای تربیت انسان، مدیریت خانواده و ساخت جامعه سالم و مترقی نسخه می پیچد، این دو اصل مورد اعتنا قرار نمی گیرد. در عوض، بدلهایی جایگزینش می شود که هیچ تناسبی با آن دو ندارد. با این حساب اگر آنها بخواهند با خط کش خودشان زندگی کوکب را اندازه بگیرند، نه تنها نمره قابل قبولی نمی دهند، بلکه شکل گیری این زندگی را از پایه و اساس، غلط و نگران کننده می دانند.
چرا؟ نکته اول: چون کوکب در ۱۳ سالگی ازدواج می کند! آن هم با کسی که ۱۴ سال با او فاصله سنی دارد. جامعه ی به اصطلاح مدرن و متمدن امروز، این رویداد را چه می نامد؟ کودک همسری.
یک چماق به نام دفاع از حقوق دختران به دست می گیرد و می کوبد بر سر این سنت، تا فرهنگ ازدواجهای دیرهنگام و یا سفید را جایگزینش کند.
اگر چه این سن و این فاصله سنی برای ازدواج قابل تعمیم و توصیه نیست اما چه اکسیری در این زندگی وجود دارد که باعث می شود خلأ به آن بزرگی جبران شود؟
نکته دوم: کوکب، بی سواد است. در حدی که اصلا خواندن و نوشتن بلد نیست. پس طبیعتا هیچ کتابی نخوانده و پای افاضات هیچ استاد دانشگاهی ننشسته است. چماق جامعه مدرن برای کوبیدن بر سر این نقیصه چه نام دارد؛ جهل. از نظر آنها علم در کتابها و دانشگاههاست. دیپلم و لیسانس و فوق لیسانس و دکتری، پله های علم محسوب می شوند. هر که در پله بالاتری قرار بگیرد، عالمتر است. از آن رو که قرار است علم نورافکن زندگی باشد، با این حساب باید کوکب و زندگی اش غرق در تاریکی معرفی شود! اما واقعیت چیست؟
این زوج، خانواده ای را مدیریت کرده اند که پس از چند سال، خروجی اش فرزندانی بوده با این ویژگیها: قاضی، استاد دانشگاه، معلم، مدیرکل، وزیر، رزمنده، جانباز و از همه بالاتر، شهید؛ سه شهید!
حضرت امام راحل، خانواده معظم شهدا را چشم و چراغ ملت معرفی کرد. یعنی خانواده ای که به فیض عظمای تربیت یک مجاهد و شهید فی سبیل الله می رسد، چنان غرق در نور می شود که علاوه بر خود، جامعه خود را روشن می کند و الگویی می شود هدایتگر برای ملت.
نکته سوم: از لحاظ اقتصادی و نیز فرهنگ زندگی اجتماعی مدرن هم، کوکب زندگی قابل دفاعی ندارد. چرا که اولا با مادر شوهرش زندگی می کند. ثانیا با حقوق اندک شوهرش که کارگر نانوایی است، امرار معاش می نماید. ثالثا همین جناب آقای شوهر تنگدست، شش ماه یک بار می آید منزل. تلفنی هم وجود ندارد که در طول این شش ماه لااقل زنگی بزند و حالی از همسر جوانش بپرسد. نه تفریحی، نه مسافرتی، نه رستورانی و نه حتی تلویزیونی که سرگرم کننده باشد و نشاط آور. ساعتها و روزها و هفته ها و ماهها در غیاب شوهر دور از وطن سپری می کند. چگونه؟ با کار، قالیبافی، کشاورزی و دامداری.
با چه هدفی؟ آیا استقلال مالی زن در برابر شوهر؟ خیر. زن و مرد مکمل یکدیگرند. از همین رو وظایف متفاوتی برای هر یک تعیین شده. استقلال مغایر با این اصل است.
پس چه؟ با هدف مساعدت شوهر. مشارکت در رونق اقتصادی خانواده تازه بنا شده. همان کاری که حضرت خدیجه برای شوهرش حضرت محمد(ص) انجام داد.
کوکب باسواد نیست اما عالم است. ثروتمند نیست اما غنی است. او تا ۱۳ سالگی متأثر از نان حلال پدر و شیر پاک مادر بوده و از ۱۳ سالگی به بعد که وارد منزل شوهر می شود، متأثر از نان حلال شوهر است. آن دو از ابتدای زندگی بنا می گذارند راه هیچ لقمه ی حرامی را به خانه باز نکنند و روی تربیت صحیح بچه ها حساسیت فوق العاده ای به خرج دهند.
شاطر محمد معتقد است؛ اگر بچه با لقمه حلال بزرگ شده باشد، حتی اگر خطایی از او سر بزند، از مسیر خارج نمی شود. دوباره به مسیر برمی گردد.
جمع بندی: ما از یک خانواده خوب چه انتظاراتی داریم؟ اول این که زن و شوهر در کنار هم به آرامش و خوشبختی برسند، به هم ظلم نکنند، بلکه محبت نمایند.
دوم این که فرزندانی صالح تربیت کنند. طوری که پدر و مادر از فرزندان راضی و فرزندان از پدر و مادر راضی باشند.
سوم این که نفع این خانواده به جامعه برسد. این زن و شوهر ۹ فرزند پرورش داده اند. ۶ پسر و سه دختر. دخترها هر یک کوکبی شدند برای استمرار ریلی که حاجیه خانم کوکب اسکندری بنا نهاد. و پسرها سه نفر از شاطرمحمد پیشی گرفتند و عند ربهم یرزقون شدند، سه نفر دیگر مثل او که تا پایان عمر رزمنده ماند، در مسؤولیتهای مختلف نظام، رزمنده مانده اند.
در پایان با ذکر یک خاطره ناب از شاطر محمد (خدارحم مظفر؛ پدر والامقام شهیدان حسن، علی و رضا مظفر) کامتان را شیرین می کنم.
ایشان یک روحانی غیر ملبس بود. علاوه بر شاطری، اقامه نماز جماعت می کرد، احکام می گفت، روضه می خواند. یک بار طی سفری به روستایشان در ملایر، سوال فقهی یکی از روستاییان را پاسخ می گوید. وقتی برمی گردد پاکدشت (مامازند) متوجه می شود پاسخ را اشتباه گفته است. در آن زمان امکان ارتباط تلفنی با آن شخص نبود. شاطر محمد خیلی زود بلیت اتوبوس تهیه می کند و این راه ۴۰۰ کیلومتری را دوباره طی می کند؛ فقط برای این که اشتباهش را نسبت به آن شخص اصلاح کند و مدیون نماند.
برای آشنایی بیشتر با زندگی زینب گونه کوکب اسکندری کتاب ستاره های کوکب را با قلم شیرین و جذاب استاد ارجمند راضیه تجار بخوانید.