مارتین سلیکمن روانشناس امریکایی نظریهای دارد تحت عنوان «درماندگی آموخته شده» و به شرایطی اشاره میکند که در آن افراد بر پایه تجربه گذشتهشان به این نتیجه میرسند که کوشش را با پیشرفت مرتبط ندانند و به این جمع بندی می رسند که اگر هر کاری انجام دهند به موفقیت دست پیدا نمیکنند. این باور یک پیامد جدی همراه خود دارد که فرد هرگز برای رهایی از قفسی که در آن گرفتار است تلاشی نخواهد کرد.
آزمایشی که سلیگمن روی سگها انجام داده بود نشان داد که سگهایی که در قفس محصور بودند و هیچ راه فراری نداشتند، زمانی که به آنها شوک برقی داده میشد چون راهی برای فرار نمیدیدند ناچار این رنج را پذیرفتند.
پس از آن آنها شرایطی را فراهم آوردند که سگ ها امکان فرار از دستگاه شوک برقی را داشتند؛ اما آنها به جای اینکه اقدام به فرار کنند درمانده وار دراز میکشیدند. در مقابل گروهی از سگها بودند که راه گریز به آنها آموخته شده بود و زمانی که در معرض شوک قرار نمیگرفتند از راه گریز استفاده میکردند.
این همان اتفاقی است که در نمایش ویایآر میافتد و شخصیتهای قصه با نوعی درماندگی آموخته شده مواجه هستند. استفاده از گیز گیزی دقیقا تداعی کننده همین آزمایش سلیکمن است که میخواهد به مخاطب القا کند راه نجاتی وجود ندارد. این همان چیزی است که سلیگمن تحت عنوان نظریه درماندگی آموخته شده به آن میپردازد. رویای درخت و سرزمینی خارج از قفس که در طول نمایش به آن پرداخته می شود و انکار وجود درخت و تکرار این عبارت که درخت فقط یک تصویر است نیز از همین حس درماندگی آموخته شده می آید.
از سوی دیگر بررسی چیستی قفس، نظریه دهکده جهانی را تداعی میکند که مارشال مک لوهان در توصیف آینده جهان تحت تاثیر وسایل ارتباط جمعی به آن اشاره دارد. شخصیت زن قصه نقش کنترلگر را دارد و صرفا بدون تصویر واضحی از خویش با آنها ارتباط می گیرد.
این رفتار بر میگردد به نظریه دهکده جهانی مک لوهان که جهان توسط فناوری الکترونیکی به صورت یک دهکده فشرده تغییر یافته و حرکت اطلاعات از هر چهار گوشه جهان به هر نقطه در هر زمانی را ممکن میکند؛ اما این فقط بخش کوچکی از موضوع دهکده جهانی را در بر میگیرد.
در فرآیند دهکده جهانی مرگ حریم خصوصی در مفهوم دهکده جهانی مطرح میشود. این نگاه در نمایش نیز به خوبی مشهود بود. همه حرکات و تکان های شخصیت های نمایش به خوبی رصد میشد و عملا چیزی به عنوان راز وجود نداشت.
فرآیند جهانی شدن در مسیر هم شکل سازی قدم بر میدارد و تفاوتهای فرهنگی آداب و رسوم و باورهای گوناگون در زیر این پرچم رنگ میبازند و جای خودشان را به یک جهان یک دست میدهند. بنابراین خیلی طبیعی است که این قفسی که ما از آن حرف زدیم و آن را نمونه دهکده جهانی دانستیم مردم را یک دست بخواهد.
در نمایش بارها ما به بازسازی یک صحنه از فوتبال می نشینیم. این تنها جایی است که آنها میخواهند بی قضاوت به اندیشیدن بپردازند؛ اما حتی همین اندیشه ساده چون ممکن است پیامد اندیشیدن را با خود داشته باشد باید سرکوب شود. چراکه نظام فکری در این نمایش به عینه یک نظام توتالیتر را نشان میدهد. بنابراین به سادگی دانای کل نمایش با یک جواب ساده «آفساید بود» همین اندک اندیشه را نیز از مردم سلب می کند .
نمایش «وی ای آر» اثری چند لایه است که با بازی یک دست بازیگرانش که نشان از کارگردانی صحیح اثر داشته آدمی را در پی شناخت مفهوم زندگی در جهانی که در حال تهی شدن از معناست به چالش می کشاند.
به گزارش ایرنا، «وی اِی آر» به نویسندگی و کارگردانی حامد رحیمینصر اثری در سبک ابزورد و گروتسک است که در ادامه دیگر نمایشهای پرمخاطب این هنرمند چون «شیزوفرنی»، «آلزایمر» و «آوردوز» با محوریت دغدغههای روانشناسانه و اجتماعی در عمارت نوفل لوشاتو به روی صحنه رفته است.