تهران-ایرنا-شکار هفت‌دستگاه تانک دشمن با شلیک هشت تیر موشک تاو و سرنگونی یک فروند هلی کوپتر تیپ یکم یگان هوانیروز ارتش بعث توسط مصطفی پالیزبان انجام شد.

به گزارش حوزه دفاعی ایرنا از مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، عملیات والفجر مقدماتی آزمایشی بود از توسعه شتابنده سازمان رزم سپاه. ناکامی در این عملیات موجب تعدیل سازمان شد، طوری که ارتقای تیپ‌های عملیاتی سپاه به لشکر انجام نگرفت.

از سوی دیگر، باهدف دستیابی به تدبیر جدید و تأمین امکانات مناسب برای نبردی تعیین‌کننده، نبردهای محدودی در دستور کار قرار گرفت که در عین محدودیت، هدف‌های مشخص و ارزشمندی داشتند. نبرد والفجر ۳ باهدف آزادسازی مهران، ازجمله این نبردها محسوب می‌شود.

عملیات در ۷ مرداد ۱۳۶۲، ساعت ۲۳ و با رمز مبارک یا الله، آغاز شد. در محور شمالی، ارتفاع نمه کلان ببو و تپه‌های اطراف آن به‌سرعت تصرف شد. در محور میانی هم نیروهای دشمن در شرق رودخانه کنجانچم منهدم شدند، اما قله اصلی زالو آب، معروف به کله‌قندی که بر گردنه کنجانچم مسلط بود، در اختیار دشمن باقی ماند.

در محور جنوبی باوجود موفقیت‌های اولیه، مقاومت دشمن در محورهای فرعی، الحاق بین یگان‌ها را با مشکل مواجه کرد، اما در مرحله بعد، این نقص برطرف شد.

مقاومت دشمن در کله‌قندی همچنان ادامه داشت تا اینکه پس از ۱۱ روز نبرد، ارتفاع کله‌قندی آزاد و عملیات پایان یافت.

در این بین نقش لشکر ۲۷ محمد رسول‌الله (ص) و به‌ویژه گردان کمیل این لشکر در شکستن مقاومت ۱۱ روزه عراقی‌ها و پس گرفتن قله مهم و استراتژیک معروف به کله‌قندی، از اهمیت قابل‌توجه ای برخوردار بود که به مناسبت سالروز این عملیات ظفرمند از زبان فرمانده این لشکر و برخی دیگر از رزمندگان آن منتشر می‌شود:

روایت محمدابراهیم همت

می‌خواهم بگویم در این عملیات هم؛ مثل سایر عملیات‌ها، حضور خدا به‌وضوح دیده می‌شد و ما نزول امدادهای غیبی را به‌صورت حیرت‌انگیزی مشاهده کردیم. در جریان تک گردان کمیل بن زیاد؛ به فرماندهی برادرمان ابراهیم علی معصومی که روی ارتفاع ۳۴۳ معروف به کله‌قندی عمل کرد؛ این حضور خدا به‌قدری آشکار و واضح دیده می‌شد، که آنجا همه برادرهای گردان، بهت شان زده بود و از شوق مشاهده این حضور عنایات الهی، گریه می‌کردند. ضمن آنکه در این حمله، تلفات شدیدی هم به دشمن بعثی وارد شد، ولی بحمدالله ما آنجا کمترین میزان تلفات را داشتیم.

درخشش مصطفی پالیزبان در شکار تانک‌ها

در این مصاف پیروزمند، رزمندگان تیپ ۴ مکانیزه لشکر ۲۷ خوش درخشیدند. شکار هفت‌دستگاه تانک دشمن با شلیک هشت تیر موشک تاو و سرنگونی یک فروند هلی کوپتر تیپ یکم یگان هوانیروز ارتش بعث توسط مصطفی پالیزبان؛ مسئول واحد ضد زره تیپ ۴ ذوالفقار، از جمله مهم‌ترین فرازهای نبرد این شکارچیان چیره‌دست خرچنگ‌ها و ملخ‌های دشمن بود.

عباس برقی؛ جانشین وقت فرماندهی تیپ ۴ مکانیزه ذوالفقار در این باب گفته است: در اوج درگیری‌ها؛ به من خبر دادند؛ مصطفی پالیزبان درخواست موشک تاو کرده. پرسیدم: مگر او همه موشک‌ها را شلیک کرده است؟ گفتند: کل موشک‌های همراه او، هشت تیر بوده که با آن‌ها توانسته، هفت‌دستگاه تانک دشمن را منهدم کند. الآن هم دشمن فشار می‌آورد تا مقاومت بچه‌ها را در هم بشکند. باید سریع‌تر موشک‌ها را برسانید.

حیرت فرمانده قرارگاه نجف از شکار تانک‌ها

می‌دانستم که توی انبار مهمات تسلیحات خودمان، دیگر از این موشک‌ها نداریم، سراغ حاج همت را که گرفتم، گفتند: برگشته به اردوگاه قلاجه. باعجله رفتم سمت چادر فرماندهی لشکر. دیدم حاج همت داخل چادر است و یک برادر پاسدار دیگری هم با لباس فرم جلوی در ورودی چادر نشسته و سرش پایین است.

همین‌طور که نفس‌نفس می‌زدم، گفتم: حاجی جان؛ مصطفی پالیزبان، هشت تیر موشک تاو داشته که همه آن‌ها را شلیک کرده و الآن هم به موشک نیاز دارد؛ چون تانک‌های دشمن دارند در آنجا بچه‌ها را اذیت می‌کنند.

حاج همت گفت: اول شما به من بگو ببینم؛ پالیزبان با این موشک‌هایی که شلیک کرده، چند دستگاه تانک زده؟ گفتم: و الله هشت تا موشک داشتیم که همه آنها را شلیک کرده و با آنها توانسته، هفت‌دستگاه تانک دشمن را هم بزند.

تا این حرف را زدم؛ آن برادر پاسداری که جلوی چادر نشسته بود، رو کرد به من و گفت: یعنی این آقای پالیزبان شما، با شلیک هشت تیر موشک، توانسته هفت‌دستگاه تانک دشمن را بزند؟ این امکان ندارد.

گفتم: مصطفی پالیزبان؛ موشک‌انداز تاو درجه‌یک تیپ ما است؛ چرا امکان ندارد؟ گفت: من تماس می‌گیرم؛ اگر راست گفته باشی؛ الآن می‌گویم ده تیر موشک تاو به شما تحویل بدهند. چهره آن برادر برایم آشنا بود، اما در آن منگی ناشی از بی‌خوابی و دوندگی، هرچه فکر می‌کردم، یادم نمی‌آمد که او را کجا دیده‌ام.

همین‌طور داشتم با ذهنم کلنجار می‌رفتم که این برادر پاسدار چه کسی است که این‌طور با اطمینان، دارد قول واگذاری ده تیر موشک تاو را به من می‌دهد، که حاج همت به من گفت: برقی؛ ایشان برادر عزیز جعفری؛ فرمانده قرارگاه نجف است. تازه آنجا بود که دو ریالی من جا افتاد و بعد از خوش‌وبش گرم با برادر جعفری، از اینکه ایشان را به‌جا نیاورده بودم، عذرخواهی کردم.

آقا عزیز همان‌طور که گفته بود؛ اول سریعاً با بیسیم تماس گرفت و از رابط‌های خودش در منطقه مهران پرسید که آیا چنین اتفاقی افتاده یا خیر؟ وقتی‌که آن‌ها به ایشان اطمینان دادند و گفتند تانک‌های منهدم شده، الآن جلوی چشم ما در حال سوختن هستند، سریعاً نامه‌ای برای قرارگاه نجف نوشت تا ده تیر دیگر موشک تاو در اختیار تیپ ما قرار دهند.

آن نامه را دادم به حسین بختیاری؛ مسئول تدارکات تیپ مان و خودم پریدم پشت فرمان وانت و بی‌معطلی، دوباره برگشتم به سمت منطقه مهران.

با رسیدن به نزدیکی پاسگاه دراجی، دیدم که بچه‌های واحد ۱۰۶ و خمپاره اندازهای ما، با هدایت و فرماندهی میدانی محسن نورانی (فرمانده تیپ ۴ مکانیزه ذوالفقار)، همچنان درگیر هستند.

مصطفی پالیزبان هم آنجا بود، تا مرا دید، گفت: برادر برقی؛ چه‌کار کردی؟ گفتم: حل شد؛ الآن حسین بختیاری موشک‌ها را برایت می‌آورد. خوب که به چهره مصطفی نگاه کردم؛ دیدم چشم‌های او ازبس‌که شلیک کرده، مثل دو کاسه خون شده، طوری که اصلاً نمی‌توانست جلوی پای خودش را هم ببیند.

دستش را گرفتم و او را سوار وانت تویوتای خود کردم و به سنگر اورژانس بهداری لشکر ۱۷ علی بن ابی‌طالب (ع) بردم تا در آنجا با محلول بهداشتی، چشم‌هایش را شست‌وشو دهند.

می‌خواهم بگویم؛ هم بچه‌های ما و هم نیروهای تیپ عمار؛ یعنی گردان کمیل بن زیاد به همراه یک گروه از گردان مقداد، در عملیات والفجر ۳، واقعاً گل کاشتند و جواب اطمینان فرماندهان را، خوب دادند.