به گزارش ایرنا، تاریخ همواره سرنخهایی را برای شناخت و درک بهتر آنچه امروز اتفاق میافتد در اختیارمان قرار میدهد. پیچ و خمهای مسیر تاریخ با اتفاقهای ریز و درشت در گذر زمان تغییر یافته و هر رخداد به نوعی در رقم زدن وضعیت ژئوپلیتیک حال حاضر تاثیرگذار بوده است. آسیا و اقیانوسیه که سهم قابل توجهی از وسعت این کره خاکی را به خود اختصاص داده، همانند دیگر نقاط دنیا تحولات مهم و تاثیرگذاری را از سر گذرانده است.
در این گزارش سعی داریم تا با شرحی از چندین رویداد تاریخی در بازه زمانی ۱۷ تا ۲۳ اوت/ ۲۷ مرداد تا ۲ شهریور (هفته جاری)، سرنخهایی را از چگونگی شکلگیری سیاستها و جغرافیای امروز منطقه آسیا و اقیانوسیه در اختیار مخاطب قرار دهیم.
اعلام استقلال اندونزی از مستعمره هند شرقی هلند
در روز ۱۷ اوت ۱۹۴۵ (۲۶ مرداد ۱۳۲۴)، پس از تسلیم امپراتوری ژاپن که در جریان جنگ جهانی دوم مستعمره هند شرقی هلند (اندونزی امروزی) را تصرف کرده بود، احمد سوکارنو و محمد حتی دو تن از رهبران دانشجویان مبارز تحت فشارهای گروههای رادیکال و سیاسی، استقلال اندونزی را اعلام کردند. روز بعد، کمیته ملی مرکزی اندونزی سوکارنو را به عنوان رئیسجمهور اندونزی و حتی را به عنوان معاون رئیسجمهور انتخاب کرد.
با قرائت اعلام استقلال اندونزی از سوی احمد سوکارنو، مقاومت سیاسی و نظامی در برابر نیروهای هلندی و غیرنظامیان طرفدار هلند که از تسلط نیروهای ژاپنی خارج شده بودند، آغاز شد و تا زمانی ادامه داشت که هلند در سال ۱۹۴۹ به طور رسمی به استقلال اندونزی اعتراف کرد.
در آن زمان برای کسب استقلال، جنگی مسلحانه و سیاسی بین جمهوری اندونزی و امپراتوری هلند و یک انقلاب اجتماعی داخلی پس از جنگ و استعمار در اندونزی شکل گرفت. جنبش استقلال اندونزی که به عنوان «سال بیداری ملی» نیز از آن نام برده میشود در ماه مه ۱۹۰۸ (اردیبهشت- خرداد ۱۲۸۷) شروع شد.
این مبارزه، درگیریهای خونین نظامی، تحولات سیاسی و اجتماعی در داخل اندونزی را به همراه داشت. نیروهای نظامی هلندی توانستند شهرهای بزرگ، شهرها و داراییهای صنعتی متعلق به جمهوریخواهان در جاوه و سوماترا را به کنترل خودشان درآورند ولی قادر نبودند که حومه این شهرها را کنترل کنند. در سال ۱۹۴۹، فشارهای بینالمللی بر هلند به حدی رسید که در کنار ناکامیهای نظامی، مجبور به پذیرش استقلال اندونزی شد.
این انقلاب به حکومت استعماری هند شرقی هلند پایان داد ولی گینه نو هلند همچنان زیر استعمار باقی ماند. با انقلاب در اندونزی کاستهای (طبقات اجتماعی بسته) قومی بهطور قابل ملاحظهای تغییر کرد و قدرت بسیاری از حاکمان محلی (راجا) کاهش یافت.
روز شنبه همزمان با سالگرد اعلام استقلال اندونزی، شهر نوسانتارا به عنوان پایتخت جدید این کشور اعلام شد و اولین جلسه رسمی کابینه نیز هفته گذشته در آن تشکیل شد.
بحران دوم تنگه تایوان
بحران دوم تنگه تایوان در ۲۳ اوت ۱۹۵۸ (۱ شهریور ۱۳۳۷) با یک درگیری بین جمهوری خلق چین و جمهوری چین (تایوان) آغاز شد. در این درگیری، جمهوری خلق چین جزایر کینمن (کوموی) و جزایر ماتسو را در امتداد سواحل شرقی سرزمین اصلی چین (در تنگه تایوان) گلوله باران کرد تا کنترل تایوان را از دست حزب ملی گرای چین یعنی کومینتانگ، در بیاورد.
یکی دیگر از اهداف چین در این عملیات بررسی میزان دفاع ایالات متحده از خاک تایوان بود. زمانی که نیروی دریایی تایوان تلاش برای ورود آبی-خاکی توسط نیروی دریایی چین را دفع کرد، یک نبرد دریایی نیز در اطراف جزیره «دانگدینگ» (Dongding) در تنگه تایوان رخ داد.
این درگیری ادامه جنگ داخلی چین و اولین بحران تنگه تایوان بود. با شروع ساخت تاسیسات نظامی در جزیره کینمن و مجمع الجزایر ماتسو توسط تایوان، ارتش آزادیبخش خلق چین نیز شلیک توپخانه به سوی کینمن و برخی از جزایر نزدیک ماتسو را آغاز کرد.
در ۲۴ و ۲۵ اوت ۱۹۵۸ (۲ و ۳ شهریور ۱۳۳۷) نیروهای کمونیست چین و نیروهای ملیگرای چینی در مجاورت جزیره دانگدینگ، که نیروهای ناسیونالیست آن را کنترل میکردند، درگیر شدند. این اقدام به عنوان تلاشی از سوی کمونیستها برای فرود در جزیره تلقی شد و تنها عملیات ورود آبی خاکی در طول بحران دوم تنگه تایوان بود.
کریستین هرتر، وزیر خارجه وقت ایالات متحده، این درگیری را «اولین بحران جدی هستهای» توصیف کرده بود. در روزهای پس از شروع گلوله باران، ستاد مشترک ارتش آمریکا تصمیم گرفته بود از جزایر دفاع کند حتی اگر این دفاع نیاز به پاسخ هستهای داشته باشد. واشنگتن به این نتیجه رسیده بود که استفاده از سلاحهای هستهای در نهایت برای دفاع از کینمن ضروری است، اما آنها در ابتدا باید خود را به استفاده از نیروهای متعارف محدود میکردند.
آمریکا خطر یک جنگ هستهای را به جان خریده بود اما در نهایت با دخالت آنها و ورودشان به جزیره کینمن این قائله در دسامبر همان سال خاتمه پیدا کرد و «وضع موجود» در آنجا برقرار شد. وضعیت تنش امروز نیز بین چین و تایوان ادامه دارد و در یک سال اخیر به علت حمایتهای تسلیحاتی آمریکا از تایپه، پکن به شدت نسبت به این مساله ابراز نگرانی کرده است.
اولین رزمایش بین چین و روسیه
ماموریت صلح ۲۰۰۵ اولین مانور نظامی مشترک بین چین و روسیه بود. این رزمایش در ۱۹ اوت ۲۰۰۵ (۲۸ مرداد ۱۳۸۴) آغاز شد و شامل عناصر زمینی، دریایی و هوایی ترکیبی بود که مداخله در یک کشور محاصره شده توسط تروریستها یا یک کشور درگیر آشفتگیهای سیاسی را شبیه سازی میکرد.
در این رزمایش که در ۲۵ اوت (۳ شهریور) به پایان رسید، محاصره هوایی و دریایی، حمله آبی خاکی و اشغال یک منطقه را تمرین شد. تقریبا هشت هزار و ۲۰۰ سرباز چینی به همراه یک هزار و ۸۰۰ سرباز روسی در آن شرکت کردند. چین در ابتدا میخواست این رزمایش را در نزدیکی تنگه تایوان برگزار کند و روسیه به برگزاری آن در شمال غربی چین نزدیک آسیای مرکزی تمایل داشت، اما در آخر این رزمایش در شبه جزیره شاندونگ در منتهی الیه شرقی کشور چین برگزار شد.
دلایل متعددی وجود داشت که هر دو کشور به دنبال برگزاری رزمایش مشترک بودند. چین در آن زمان بزرگترین مصرف کننده فناوری نظامی روسیه بود. هدف از این رزمایش به نمایش گذاشتن آخرین قابلیتهای نظامی روسیه به ویژه بمب افکنهای دور برد توپولف Tu-۲۲M و Tu-۹۵ بود.
این دو کشور همچنین تأثیرگذارترین اعضا در سازمان همکاری شانگهای بودند. برگزاری یک رزمایش مشترک اقتدار آنها را در سازمان همکاری شانگهای نشان داد.
هر دو کشور همچنین به دنبال این بودند که قدرت خود را به تمام جهان نشان دهند. در آن زمان، ایالات متحده، همراه با انگلیس و با حمایت سایر متحدان، در عراق و افغانستان درگیر بودند. این مانور به طور گسترده به عنوان نمایش قدرت علیه ایالات متحده تلقی شد و نسبت به هرگونه درگیری نظامی در حوزه های مربوط به منافع روسیه یا چین هشدار داد. همانند درگیریهای کنونی اوکراین و بحران امروز تنگه تایوان، آن زمان نیز مساله پیوستن اوکراین به ناتو تنشزا بود و دولت تایپه نیز تنشهایی با پکن داشت.
برخی مدعی هستند که از این رزمایش به عنوان فرصتی برای تمرین سناریوهای مختلف برای عواقب مرگ کیم جونگ ایل رهبر سابق کره شمالی (که تا سال ۲۰۱۱ زنده بود) استفاده شد. یکی از این سناریوها، فروپاشی حکومت کره شمالی بود.
تسلط کمونیستها بر کشور لائوس
با سقوط دولت کامبوج به دست «خمرهای سرخ» گروهی با تفکرات و ایدئولوژی مائویستی، در ۱۷ آوریل (۲۸ فروردین) و سقوط دولت ویتنام جنوبی به دست ارتش خلق ویتنام در ۳۰ آوریل ۱۹۷۵ (۱۰ اردیبهشت ۱۳۵۴)، عناصر غیرکمونیست دولت ملی به این نتیجه رسیدند که «پاتت لائو» (جنبش سیاسی کمونیست در لائوس) به طور مسالمت آمیز به قدرت برسد. از همین رو، سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا (سیا) پایگاه «لانگ تینگ» در مرکز لائوس را در نیمه ماه مه همان سال تخلیه کرد و در ۲۳ اوت ۱۹۷۵ (۱ شهریور ۱۳۵۴)، نیروهای پاتت لائو بی سر و صدا وارد وینتیان پایتخت لائوس شدند.
در ۲ دسامبر (۱۱ آذر) همان سال، پاتت لائو قاطعانه حکومت را در دست گرفت و با لغو سلطنت، جمهوری دموکراتیک خلق لائوس را تاسیس کرد. اندکی پس از آن، پاتت لائو قراردادی را با ویتنام امضا کرد که به ویتنام اجازه میداد بخشی از ارتش خود را در کشور مستقر کند و مشاوران سیاسی و اقتصادی را به لائوس بفرستد. ویتنام پس از آن لائوس را مجبور کرد تا هرگونه روابط اقتصادی باقیمانده را با دیگر همسایگان خود از جمله تایلند و کامبوج قطع کند.
پس از تسلط پاتت لائو بر کشور در سال ۱۹۷۵، درگیری در بخشهای جداگانه ادامه یافت. در سال ۱۹۷۷، یک روزنامه کمونیستی قول داد که «همدستان آمریکایی» و خانوادههایشان را «تا آخرین نفر» تعقیب کند و از بین ببرد. درحالیکه کنترل ویتنام بر روی لائوس در پایان دهه ۱۹۸۰ رو به کاهش گذاشته بود با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی این امر شدت گرفت. امروزه، «پاتت لائو» اغلب به عنوان یک اصطلاح کلی است ناسیونالیسم لائوسی را نشان میدهد.
در حالیکه مدت طولانی از پایان جنگ سرد میگذرد اما بحث نفوذ در کشورهای جنوب شرقی آسیا همچنان مساله داغ این روزهای این منطقه است. چین و آمریکا رقابت تنگاتنگی را در تصاحب منافع در کشورهای این منطقه دارند. چین قصد تقویت روابط با لائوس، ویتنام، تایلند، کامبوج و میانمار را از طریق پروژههای زیرساختی دارد درحالیکه وانگ یی وزیر خارجه چین به تازگی در همین راستا با هیاتهایی از این کشورها در شمال تایلند دیدار کرده است.