مشتاقان حسینی از بامداد اربعین حسینی از میدان آئینی امام حسین (ع) به سمت خیابان ۱۷ شهریور و از آنجا هم به سوی حرم شاه عبدالعظیم (ع) در حال حرکتند. برخی در میدان امام حسین (ع) پذیرایی اندکی می شوند. از هر قشر و گروهی در جمعیت دیده می شود. پیر، جوان، کودک، چادری، مانتویی ولی اکثر جمعیت سیاهپوشند.
در طول راه علاوه بر موکب های پذیرایی صلواتی، غرفه هایی برای خیرات نان و نذر آب وجود دارد. مسئول غرفه نذر آب می گوید با این پول، آب برای مردم برخی مناطق سیستان و بلوچستان که آب ندارند تهیه می شود. هزینه تحصیل دانش آموزان نیازمند، کمک به فلسطین و صدقه برای سلامتی امام زمان عج از دیگر غرفه هاست.
در یکی از موکب ها اتفاق جالبی افتاده است. آنجا شربت می دهند ولی لیوان ندارند و می گویند خودتان لیوان بیاورید! در موکب ها همه جور خوراکی و نوشیدنی پخش می کنند از ساندویچ های کوچک سوسیس گرفته تا عدسی و هندوانه و از شربت سن ایچ گرفته تا شربت آبلیمو و آب معدنی که کم کم خنکی خود را از دست داده است.
پیرمردی از افرادی که کمک های نقدی به مردم مظلوم فلسطین می کند، می خواهد یک مرگ بر اسرائیل هم چاشنی کمک خود کنند.
آسمان هر چند ابری است اما هوا آهسته آهسته گرم می شود؛ هرچند به گرمای روزهای قبل نمی رسد و کمی از هوای طاقت فرسای هفته قبل کمتر است ولی پیاده روی در این گرما انگیزه ای می خواهد تا خودت را به حرم حضرت عبدالعظیم برسانی. در این میان گلاب خنکی که مرد جوانی بر روی سر زائران حسینی می پاشد، برای لحظاتی حس خنکی را در وجود آدمی زنده می کند.
هوا گرمتر و گرمتر می شود اما جماعت عاشق حسین (ع) دما نمی شناسد. گاهی جلوی غرفه ای می ایستد، آب یا شربتی می نوشد و به سمت مقصد خود حرکت می کند... یکی می گوید «آمده ام از حسین حاجت بگیرم. فرزندم مریض است. نمی توانم با این سن و سال کربلا بروم.» دیگری می گوید «دختر دم بخت دارم. دنبال دامادی مومن و سالم می گردم» زائری دیگر، فکر و ذکرش کنکور است و دوست دارد در رشته پزشکی قبول شود. دیگری می گوید «بیکارم. از آقا خواسته ام کار خوبی پیدا کنم تا سال دیگر بروم کربلا» و یکی هم می گوید «حاجت خاصی ندارم. فقط به عشق حسین آمده ام».
صدها و هزاران زائر حسینی پای پیاده به سمت شهرری در حرکتند. راه طولانی، تاول پا و درد، امشب ساق ها را همراه خود دارد اما این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست...