تاریخ انتشار: ۱۹ شهریور ۱۴۰۳ - ۱۱:۵۷

تهران- ایرنا- بازیگری که بیش از دو دهه به طور پیوسته بر پرده سینماها حضور داشته، دیگر تبدیل به تصویری ثابت از شیوه اجرای نقش‌ها شده و تماشاگران با توجه به حضور او در هر فیلم، به درکی کلی از سطح کیفی اثر می‌رسند. حالا او با این رفتار حرفه‌ای، طرفدارانش را غافلگیر می‌کند. او می‌داند که یک بازیگر است و پس از خوانش اثر، حق انتخاب حضور یا عدم‌حضور را دارد. اما وقتی می‌پذیرد، تمام خودش را می‌گذارد.

اگر حامد بهداد بودن را در برون‌گرایی‌های تند و سنگینش ثبت کرده‌اید، اینک در اوج ناباوری شاهد آن روی بازیگری خواهید بود که بی‌پروا در لحن پرشور و هیجان عادل تبریزی جا گرفته تا تماشاگر کلاسیک سینمای ایران، دوباره در فرمی امروزین، او را در قالب دو آدم شبیه به هم بپذیرد.

بی‌شک او از همه جای فیلم بیرون زده و آنچنان ما را درگیر فانتزی‌هایش می‌کند، که ترکیبش با سحر دولتشاهی در سکانس‌های مشترکشان، حال و هوایی افسون‌گر برای نوستالژی‌بازها خلق می‌کند.

بازیگری که بیش از دو دهه به طور پیوسته بر پرده سینماها حضور داشته، دیگر تبدیل به تصویری ثابت از شیوه اجرای نقش‌ها شده و تماشاگران با توجه به حضور او در هر فیلم، به درکی کلی از سطح کیفی اثر می‌رسند. حالا او با این رفتار حرفه‌ای در مواجهه با فیلمنامه‌ای که می‌گوید انتهایش مانند فیلم‌های فارسی شد و تق می‌خورد به سکانس آبگوشتی آبگوشت‌خوران، طرفدارانش را غافلگیر می‌کند. او می‌داند که یک بازیگر است و پس از خوانش اثر، حق انتخاب حضور یا عدم‌حضور را دارد. اما وقتی می‌پذیرد، تمام خودش را می‌گذارد.

اینها را گفتم برای آن که دوستی پس از دیدن فیلم و حضور غافلگیرکننده حامد در قامت آن دو شخصیت، آهی کشید و در قالب سرزنش‌گر دانای‌کل فرو رفت. از او پرسیدم تو اگر در روزگار اکران فیلم‌هایی که امروز نامشان را شاهکار می‌گذاری، چون گرد تاریخ رویشان نشسته، اگر همان روزها بودی، قطعا برنده‌ترین تیغت را بر تک‌تکشان می‌کشیدی.

پرده نخست فیلم به زندگی دو کاراکتر و بدبختی‌هایشان می‌پردازد. اولی در قامت آدم کارگر و بدبخت جامعه، ساکن جنوب ایران و دیگری در هیبت سرمایه‌دار و تولیدگر پایتخت که هرچقدر هم سالم باشد، ساختار عنکبوتی اقتصاد آشفته با آدم‌های منفعت‌طلبش او را در گرداب حذف فرو می‌برند.

این دو همزمان در موقعیت‌های عشقی بسیار متفاوتی قرار دارند. در پرده دوم عنصر جابه‌جایی وارد داستان می‌شود تا این دو نفر برای گریز از مشکلاتشان، به اجبار تن به این تغییر موقعیت دهند. نکته مهم اینجاست که ما تا به حال شاهد جابه‌جایی‌های ناخواسته و ناآگاهانه شخصیت‌های داستانی بسیاری در تاریخ سینما بوده‌ایم که برای اثبات ماهیت اصلی‌شان به جنگ جامعه و طبیعت و سایر موانع پیش رو رفته‌اند. اما در فیلم عادل تبریزی، یک تصمیم مشترک و آگاهانه و حتی دیدار جلسه آموزشی برای طرف مقابل جهت دور شدن از سوتی‌ها و باگ‌ها وجود دارد.

و در پرده سوم، عنصر رویارویی و درگیری آدم‌های دوروبر با موقعیتی که آن دو باعثش بوده‌اند، داستان را به سمت پایانی می‌برد که باید دید.

دوربین بازیگوش فیلمساز، بی هیچ ترسی از فضای روشنفکری، سانتی‌مانتال‌های سینما را مال خود می‌کند تا آن‌گونه که دوست دارد، کاملا نمایشی، داستان را در نماهایی سرشار از ارجاعات سینمایی به فیلم‌هایی که شاید همه مردم ایران همه آنها را دیده‌اند، قصه بگویند.

این که داستان این فیلم با دست گرفتن ماجرای اختلاس چای، چه پیامی به مخاطب امروز می‌دهد را کنار بگذاریم، چون اصولا هیچ فیلمسازی پیامبر نیست و هیچ فیلمی جز نشان دادن موقعیت‌های تلخ و شیرین جامعه، قرار نیست راهکار اخلاقی بدهد. اما دیدن فیلم مفت‌بر و دوست داشتن یا نداشتنش، می‌تواند در هر سلیقه‌ای متفاوت باشد. سلیقه‌ای که با توجه به پارامترهای بسیار، مدام در حال تغییرند و تماشاگران ایرانی ثابت کرده‌اند که از سنگین‌ترین فیلم‌های فلسفی تارکوفسکی و بلاتار تا بزن‌وبکوب‌ترین آثار لویی دوفونس و هارولد لوید و لورل و هاردی را در یک کاسه ریخته،به نقد می‌کشند.

حامد بهداد را در فیلم اول عادل تبریزی دیده اید؟ تراشیدن سر در مقابل لنز یک فیلم اولی و رفتن در قالب قهرمان کتک‌خور سینما، جسارت می‌خواهد. این همان مرام و مسلکی است که اتفاقا پشت‌صحنه سینما و هنرمند فرهیخته و کتاب‌باز جامعه، در اوج کمال، می‌تواند نسل به نسل منتقلش کند.
شاید اگر فضای پرتکرار فیلم‌های کمدی پر از رقص و هجو و شیطنت‌های امروز سینمای ایران نبود، دیدن یک دختر کم‌سن‌وسال رقاص و خواننده بر پرده سینما برای تماشاگر ایرانی، شگفتانه‌ای عجیب به نظر می‌آمد. سحر دولتشاهی هم در این فیلم آدمی است که تا به حال نه دیده‌ایم و نه می‌شناسیمش. او در اوج کمال‌گرایی‌های انتخاب نقش‌هایش، آن قدر با متن مفت‌بر همراه است که فضای کاریکاتوری نهفته در آن را درک کرده، تبدیل به یکی از شخصیت‌های محوری داستان می‌شود. شاید مثالی که می‌زنم، تکلیفمان را با چنین اثری روشن‌تر کند.

کاریکاتوریست‌ها همیشه دو دسته بوده‌اند، گروهی که با تکیه بر فضاهای هندسی و پرسپکتیو و استفاده از تیرگی‌ها و روشنی‌ها، آثار انتقادی قابل تأمل و متفکرانه خلق می‌کنند و گروه دوم که همچون مجله توفیق پیش و گل آقای پس از انقلاب، با کاراکترهایی کمیک شبیه به مردم کف خیابان، بالادستی‌ها را در ساده‌ترین حالت ممکن مورد تفقد قرار می‌دهند.

مفت‌بر در این خوانش شاید چیزی شبیه توفیق است.

پی‌نوشت:
سینمای مستقل، سینمای دولتی، سینمای پاپ‌کرنی، سینمای فلسفی، سینما واریته، سینمای رئال جادویی و غیرجادویی و همه انواع فیلم با توجه به دغدغه‌های فیلمسازانشان راهشان را می‌روند و قطعا هر فیلمسازی آزاد است آن‌طور که دوست دارد، فیلم بسازد. نقدی اگر هست، بر ساختاری است که راه را برای جذب سرمایه و تولید آثار همه سلیقه‌ها از بزرگان و پیش‌کسوتان تا جوان‌های نوظهور بسته است. اینجاست که اگر پروانه ساخت حذف شود و تنها پروانه نمایش تکلیف تهیه‌کننده، عیار فیلمساز و سینمایش در مواجهه با مخاطب، عیان می‌شود.