استاندارد رایج دنبالهسازی در بسیاری از کشورهای صاحب صنعت سینما بر این منوال است که آنها با توجه به نیاز و ظرفیت قصه، جاسازیهای نقاط عطف در پروسه داستانی و البته عطش مخاطبان، نسبت به تولید فصول بعدی یک اثر موفق همت میکنند. البته که این پارامترها، بهتنهایی مکفی نیست و استودیوها، موارد دیگری چون تهیه بودجه و وجود تضمینهایی مبنی بر بازگشت سرمایه، پروسه سختافزاری تولید و... را هم در نظر میگیرند تا در نهایت، تصمیم غالب جمعی حرفهای، بر این میشود دنباله یک سریال یا فیلم موفق، ساخته شود.
در ایران اما این استانداردها، بیشتر تابع نظر تهیهکننده و کارگردان یک اثر موفق است و به همین دلیل، عمده این تجارب، آثار چندان موفقی از آب درنمیآیند چرا که به جای احساس نیاز فنی، مواردی چون برندینگ سریال و چهرههای محبوبی که در آن اثر به ایفای نقش پرداختهاند، به عنوان اصلی واحد در نظر گرفته شده و صاحبان کار، تقریبا با همین پشتوانه، تصمیم به ساخت یک دنباله میگیرند که طبیعتا نمیتوانند موفقیتهایی را به دست آورند.
در فصل سوم بهمانند فصل دوم، آنچه بیش از هر عنصر دیگری، نارسایی ایجاد کرده، نبود قطبیتی داستانی در مسیر قوام درام است
فصل سوم زخم کاری، در نتیجه همین فرآیند به مرحله تولید رسیده است. داستانی شبهمافیایی در جامعه در حال گذار ایران که فصل نخست آن، به دلیل جنس روابط مطرحشده، توانست اقبال نسبتا خوبی را متوجه خود کند. این یک ضعف اساسی است که صاحبان اثر، شاید تصور نمیکردند که اثر آنها تا اندازهای بگیرد که آنها بخواهند روزی برای آن، دنبالهای بسازند وگرنه شاید داستان را به آن شکل تمام نمیکردند.
در فصل سوم مانند فصل دوم، آنچه بیش از هر عنصر دیگری، نارسایی ایجاد کرده، نبود قطبیتی داستانی در مسیر قوام درام است. در فصل نخست، جنگ بر سر رسیدن به قطبیت از سوی چند کاراکتر بود. برخی از این کاراکترها در رقابتی مافیایی حذف شدند و آنهایی که ماندند تا قسمت پایانی، برای بقا، با هم جنگیدند تا عرصه را به نفع رقیب خالی نکنند؛ دوئلی جانانه شکل گرفت. در فصل دوم، ساحت درام از چنین عناصری خالی شد و قافیه به نفع جریان هوچیگر تغییر پیدا کرد. در این فصل، موازنه قدرت، به خوبی ترسیم نشد و آنچه ماند، روندی تکقطبی از سوی شخصیتی بود که نمیتوانست تعلیق و جذابیتی را صادر کند.
درواقع داستان برای فصول دوم و سوم خود نتوانست برای ۲ خلا قدرت و عشق که در فصل نخست تمام شد، جایگزینی داشته باشد و به همین دلیل، صحنه، خالی از داستانگویی است و طبیعی است که در چنین مواجههای، رابطه، قوام، ساختار و عمقی پیدا نمیکند.
داستان برای فصول دوم و سوم خود نتوانست برای ۲ خلا قدرت و عشق که در فصل نخست تمام شد، جایگزینی داشته باشد و به همین دلیل، صحنه، خالی از داستانگویی است
حالا در چنین وضعیتی، صحبتهایی رسمی از تولید فصل چهارم این سریال به میان آمده است که شگفتی فراوانی به همراه دارد. وقتی سریال نتوانسته در فرآیند داستانی، موفقیتی داشته باشد و آن جریانسازی که در قسمت اول خود ایجاد کرد را در فصول دوم و سوم ندید، چگونه و با چه استدلال و اساسا ضرورتی میخواهد به سمت تولید فصل چهارم برود؟
در آسیبشناسی عدمموفقیت یکی از برندهای مهم سریالسازی چند سال اخیر کشور، نباید تنها به بعد آورده مالی قضیه اکتفا کنیم. مهدویان با ساخت فصل نخست این سریال، در اوج شهرت قرار گرفت که پس از آن نتوانست دیگر آن موقعیت را تکرار کند. سینمایی مرد بازنده را با الگوبرداری مستقیم از زخم کاری ساخت، اما توفیق چندانی به دست نیاورد. در روند تولید فیلم کت چرمی که باز گرتهبرداری آشکاری از زخم کاری بود و سریال سقوط نیز نقشی مهم داشت که این دو کار نیز چندان دیده نشدند و البته شیشلیک او نیز تا امروز نتوانسته به روی پرده بیاید.
احساس میشود این ناترازی، تاثیر روانی مستقیمی برای سوق دادن کارگردان به سمت تولید فصول دوم، سوم و حالا چهارم سریالی که شهرت فراوانی نزد مخاطب عام برایش به ارمغان آورد، داشته است و وی شاید بدون لحاظ کردن قواعد بازی، دست به تولید فصل دوم و سوم زخم کاری زد که تا امروز، انتقادهای بسیاری از سوی مخاطبان وفادار به این برند به همراه داشته است. گویی این کارگردان مستعد و خوشقریحه، سرگذشت سریال شهرزاد که هژمونی بهمراتب گستردهتری نسبت به زخم کاری ایجاد کرد را ندید.
به این ترتیب، زخم کاری هم در همان مسیری قرار گرفت که اکثر دنبالههای سینمایی و سریالی در ایران به آن گرفتار شدند و آنچه امروز بیش از هر چیز دیگری احساس میشود گردن نگرفتن این حجم از نارضایتی از سوی صاحبان اثر است. این گردن نگرفتن و قبول اشتباه، بهمراتب از خود سریال، گزندهتر و مخربتر است و نقدناپذیری صاحبان آن اثر را مبرهن میکند. وخامت اوضاع نه به همین میزان بلکه حالا خبر میرسد قرار است فصل چهارم این سریال نیز جلوی دوربین برود.