به گزارش ایرنا، «ترانههای تب: داستانهای عبرت آموز برای خوابیدن کودکان امروز» یک طغیان است؛ طغیان علیه فراموشی. درباره این نمایش و ساختار آن، حرفها و سخنها بسیار است اما آنچه این نمایش را از دیگر آثار در حال اجرا به تافتهای جدا بافته تبدیل میکند، بازگشت به اصالت تئاتر است.
در روزگاری، آثار بیضاییها زینتبخش صحنههای تئاتر بود. عرصه هنرهای نمایش، حرمت داشت. تئاتر قرار بود از ابتدا با سینما تفاوت های بسیار داشته باشد؛ قرار بود خاک صحنه حرمت داشته باشد و قانون و قاعده خاک خوردههای تئاتر، همواره این بود که سختی های این عرصه، عمیق بودن آثار و وزن متون و جایگاه روایت، آن را از سینما تمییز دهد اما امروز شرایط به نحو دیگری رقم خورده است.
امروز اولین پرسشی که از کارگردانان حتی کارگردانان نامی برای در اختیار قرار دادن سالن ها پرسیده میشود این است: بازیگر چهره دارید؟ چهره؟ منظورمان یک بازیگر سینمایی است؛ یک بازیگر معروف که فیلم های متعددی از آن به اکران رسیده؛ یکی از آن پرفروش ها!
در عرصه تئاتر بازیگرانی سالیان سال روی صحنه بودند؛ بدون آنکه نیازی به قرار گرفتن جلوی دوربین داشته باشند. چهره های تئاتر همواره از چهره های سینمایی تفکیک می شدند اما چه بر سر امروز تئاتر آمده که برای اجرا، دیگر کسی نمیپرسد این متن چرا سطحی و بیشتر شبیه یک تلهفیلم یا یک اثر تلویزیونی است؟
کافی است چند چهره از همین چهره هایی که در آثار طنز یا حتی فضاهای مجازی دیده میشوند، حضور داشته باشند تا سالن ها به شما نوبت اول اجرا و بیشترین زمان را بدهد.
ایوب آقاخانی بااقتباس از اسطوره ادیپ و با احترام به سه برخوانی، اینبار به سراغ رنج ژوکاست رفته است. پیشتر در این قصه هرچه شنیدیم از رنج ادیپ بود؛ صحنه در عین سادگی و جذابیت، در خدمت کار است؛ آقاخانی تلاش کرده در سادگی بیشتر نگاه مخاطب را به بازی ها و روایت خود جلب کند.
از منظر دیگر، آقاخانی دست به ریسکی بزرگ زده و این بار به سراغ قصه مادری رفته که ما تنها شنیدیم او خودکشی کرده و از رنج او چیزی نمیدانیم.
در کنار متن وزینی که مخاطب را بعد از مدت ها با یک اثر اصیل تئاتری روبرو میکند؛ در اثر چندبار درباره اندیشهورزی سخن به میان آورده میشود و گویی آقاخانی رنج خودش را از اندیشهورزی و مصائب آن در تئاتر امروزی، از زبان ادیپ با مخاطبانش درمیان میگذارد؛ مخاطبانی که آمدهاند تا در کنار او اثری را ببینند که خود تئاتر است.
بازی های بسیار خوب بازیگران از نقاط قوت این اثر است؛ ترانه های تب بدون توقف از صحنه برخلاف دیگر نمایش ها از بازیگران خود بازی میگیرد؛ یک بازی دشوار و بدون توقف، بدون جای هیچ تنفسی و بدون هیچ استراحت کوتاهی، بازیگران مونولوگ هایی را بیان میکنند که ترکیب آن با زبان بدن برنده است؛ بهخصوص بازی محسن بهرامی که فراز و فرودهای آن در مواجهه با ژوکاست و روایت رنجی است که آقاخانی قطرهچکانی در یک روایت کامل به خورد مخاطب میدهد تا او را برای یک شوک عظیم آماده کند.
امروز اگر قرار است به اصالت تئاتر برگردیم باید از آثاری همچون «ترانههای تب: داستانهای عبرت آموز برای خوابیدن کودکان امروز» حمایت کنیم تا تئاتر به روزهای خوب خود برگردد. این امیدواری وجود دارد که با اجرای این نمایش، شاهد سرآغازی بر اجرای دوباره نمایش های اصیل با نمایشنامه های اندیشه ورز باشیم؛ همان چیزی که امروز به حلقه مفقوده هنرهای نمایشی تبدیل شده است.