به گزارش خبرنگار کتاب ایرنا، ابوالفضل محمدبنحسین بیهقی در ۳۸۵ ه.ق./۹۹۵ م/۳۷۴ ه.ش. در حارثآباد بیهق (سبزوار امروزی) زاده شد و در ۴۷۰ ه.ق./۱۰۷۷م. در غزنین فوت کرد. او تاریخنگار و نویسنده ایرانی در دربار غزنوی بود. شهرت او برای نگارش کتاب معروف به «تاریخ بیهقی» است که مهمترین منبع تاریخی در مورد دوران غزنوی به شمار میرود.
در نخستین ماههای سال ۱۴۰۰، اول آبان ماه با تصویب شورای عالی انقلاب فرهنگی کشور و ابلاغ رئیس جمهور وقت ایران در متن تقویم رسمی کشورمان، به عنوان روز بزرگداشت ابوالفضل بیهقی ادیب و مورخ برجسته ایرانی قرن پنجم هجری که به نام پدر نثر فارسی نیز شناخته میشود، نامگذاری شد.
به همین بهانه خبرنگار کتاب ایرنا گفتوگویی با احسان رضایی نویسنده و پژوهشگر انجام داد و در آن درباره اهمیت «تاریخ بیهقی» و چرایی ماندگاری آن در تاریخ فرهنگ ایران صحبت شد.
رونق و رواج فارسی مخالفانی داشت
کتاب «تاریخ بیهقی» از دوران قبل از مغول باقی مانده است، به نظر شما این کتاب چه ویژگی دارد که توانسته در این مدت جایگاه خود را حفظ کند؟
اهمیت تاریخ بیهقی در این است که جزء نخستین و در عین حال بهترین نمونههای نثر فارسی است. برای بهتر درک کردن موضوع باید کمی تاریخ را مرور کنیم. زبان پهلوی که در دوره ساسانی زبان رسمی بود و نامههای رسمی و متون مذهبی با آن زبان نوشته میشد، بعد از اسلام حمایت سیاسی را از دست میدهد و منحصر به محافل دینی زرتشتی میشود، از طرف دیگر زبان عربی که به عنوان زبان دین و دیوان وارد کشور میشود، منحصر به گروهی از دانشمندان است و همه ایرانیهای نمیتوانستند این زبان را به کار ببرند. به این ترتیتب زبان فارسی دری که یک شاخه جدیدتر از فارسی بود، به عنوان زبان سوم عمومیت پیدا کرد.
دیوان اشعار شاعرانی مانند ابونواس اهوازی را به عربی جمعآوری کردند، کلمات فارسی که این افراد استفاده کرده بودند هم به عربی نوشته شد و احتمالا پیشنهاد این خط برای نگارش فارسی از همینجا آمده است
بحثهای فقهی داریم که آیا خواندن نماز به فارسی مجاز است یا نه که همین نشان میدهد که زبان فارسی در آن زمان چقدر گستردگی دارد. به تدریج فارسی قدرتمندتر و تواناتر شد و تعداد گویندگانش بیشتر شد. در ابتدا میخواستند از خط پهلوی در کشور استفاده کنند که خط بسیار دشواری بود و شواهدی از نگارش فارسی به خطوطی مانند عبری، مانوی و آرامی برای نگارش را در دست داریم. وقتی دیوان اشعار برخی شاعران عربزبان ایرانی مانند ابونواس اهوازی را به عربی جمعآوری کردند، کلمات فارسی که این افراد استفاده کرده بودند هم به عربی نوشته شد و احتمالا پیشنهاد این خط برای نگارش فارسی از همینجا آمده است.
رونق و رواج فارسی مخالفانی هم داشت که عمدتا از خود ایرانیان بودند. برای مثال صاحب بن عبّاد، وزیر دانشمند و برجسته آل بویه زبان فارسی را تحقیر میکرد و زبان عربی را برتر میدانست. یعنی او دولت ایرانیان را اداره میکرد اما از ایرانگرایی به شدت بیزار بود و پاسخهای تندی به افرادی میداد که به هویت ایرانی خود مینازیدند. یا ابوریحان بیرونی در مقدمه کتاب «الصیدنه فی الطب» که کتاب داروشناسی است میگوید من خودم خوارزمی هستم اما زبان عربی، زبان علم است و اگر علم را به زبان دیگری غیر از عربی بنویسید درست درک نمیشود. البته بعدها ابوریحان کتاب «التفهیم» را به زبان فارسی نوشت که از متون مهم برجسته زبان فارسی است.
تاریخ بیهقی جزو دلکشترین متون فارسی است
آیا در آن زمان کسی بود که از زبان فارسی حمایت کند؟
بله، دربرابر این مقاومتها، افرادی هم بودند که از زبان فارسی حمایت میکردند، مانند برخی از امیران سامانی یا آن داستان معروفی که یعقوب لیث به کسی که به عربی مدحش کرد گفت «چرا چیزی باید گفت که من اندرنیابم؟» یکی دیگر از کانونهای حمایت از زبان فارسی دربار غزنویها بود. البته دربار غزنویها دورههای مختلفی داشت. اولین وزیر محمود غزنوی، ابوالعباسِ اِسْفَراینی بود که دیوان و مکاتبات اداری را به فارسی برگرداند. عُتبی وزیر نوح دوم سامانی او را مسخره میکرد که عربی نمیداند و به همین دلیل این کار را میکند. وقتی اسفراینی برکنار شد، خواجه احمد حسن میمندی، که او هم از دولتمردان برجسته است وزیر شد و دوباره دیوانها را به عربی برگرداند. به نظر میمندی این کار نه از باب دشمنی با زبان فارسی بلکه به این دلیل انجام داد که فکر میکرد اگر بخواهد دولت قدرتمندی تشکیل دهد، خوب است که با خلافت بغداد، نزدیکی دینی، مذهبی و زبانی داشته باشند. بنابراین در این دوره، در «دیوانِ رسائل» یعنی اداره دولتی که مسئول مکاتبات دولتی بود و ابوالفضل بیهقی هم در آنجا کار میکرد، زبان رسمی اداری عربی بود. اینجا اهمیت کار بیهقی را میبینیم که کسی که باید به زبان عربی مسلط بود و نامههای اداری را به زبان عربی مینوشت، خودش کاری شخصی را شروع میکند و آن را با زبان فارسی انجام میدهد.
کار بزرگ بیهقی، نشان داد که زبان فارسی میتواند برای بیان مفاهیم تاریخ و اندیشههای پیچیده سیاسی به کار بیاید
همانطور که فردوسی در شاهنامه ظرفیت بالای زبان فارسی را نشان داد و همانطور که متون علمی فارسی مانند آثار ابوعلی سینا و «التفهیم» ابوریحان بیرونی ظرفیت زبان فارسی برای نگارش آثار علمی را نشان داد، کار بزرگ بیهقی، نشان داد که زبان فارسی میتواند برای بیان مفاهیم تاریخ و اندیشههای پیچیده سیاسی به کار بیاید. و باز همانطور که متنی مانند شاهنامه با اینکه از پیشگامان است هنوز هم جزء بهترینها است تاریخ بیهقی هم چنین جایگاهی دارد، هم جز پیشگامان و هم جزو دلکشترین متون فارسی است.
و این شانس بزرگ ماست که برخلاف بسیاری از زبانهای دیگر که نمیتوانند متون ۳۰۰ یا ۴۰۰ سال خود را بخوانند، به راحتی میتوانیم متون بیهقی و فردوسی را بخوانیم و با چند لغتمعنی از کل متن سر در بیاوریم. این در حالی است که یک فرد تحصیل کرده بریتانیای نمیتواند اصل خط شکسپیر را بخواند چون املای کلمات از آن زمان تا کنون تغییراتی کرده است. برای مثال you به معنی شما در زمان شکسپیر thou نوشته میشد.
آفرینش ادبی برای لذت بردن است
در این صورت نباید برای سادهسازی فهم «تاریخ بیهقی» متن این کتاب مورد بازبینی قرار بگیرد؟
ببینید ما گاهی فراموش میکنیم آفرینش ادبی برای لذت بردن است. در کتاب ادبیات فارسی مدارس تاکید دارند دانشآموزان لغتمعنی یاد بگیریم. به ما یاد نمیدهند از زیبایی تصویری که شاعر و نویسنده خلق کرده است، لذت ببریم. به همین دلیل مواجهه ما با متون کهن مواجههای است که از آن لذت چندانی نمیبریم. برای عرضم مثالی بزنم. ما فیلم یا سریال زبان اصلی را بدون زیرنویس میبینیم اما با اینکه معنی تمام لغات را نمیدانیم مدام و هر لحظه فیلم را قطع نمیکنیم برویم لغتنامه بیاوریم و معنی تک تک لغات را بفهمیم، بلکه خودمان از مجموع فیلم و داستان آن، جاهای خالی را حدس میزنیم. اینطوری ما از فیلم و داستان فیلم لذت میبریم. برای خواندن متن کهن هم باید همین کار را کرد.
از متن فارسی کهن تاریخی هم میتوان لذت برد
آیا از آفرینش تاریخی هم میتوان لذت بُرد؟
اگر با متن تاریخی هم همین کار را کنیم، میبنییم که از متن فارسی کهن تاریخی هم میتوان لذت برد. بگذارید چند نمونه از تاریخ بیهقی را مثال میزنم، ببینیم لذت میبریم یا نه؟ برای مثال متن:
بیهقی اصطلاحی دارد «گرگآشتی» یعنی با دشمن از در صلح و گفتوگو درآمدن
«و حکما تن مردم را تشبیه کردهاند به خانهای که اندر آن خانه مردی و خوکی و شیری باشد و بهمرد خرد خواستند و بهخوک آرزوی و بهشیر خشم، و گفتهاند ازین هر سه هر که بهنیروتر خانه او راست.» امروز «به نیروتر» را «نیرومندتر» میگوییم اما باقی را همانطور مانند بیهقی مینویسیم. یعنی با یک دور خواندن متن، میبینیم که ماجرا چیز پیچیدهای نبود. حتی شاید لازم نباشد به فرهنگ لغت نگاه کنیم زیرا با خواندن این متن متوجه میشویم که خانه تن، خانهای است که در آن سه موجود است، یک مرد، خوک و شیر هستند که هر کدام از این موجودات نقش نمادینی دارند. اگر معنی لغت «بهنیرو» را هم متوجه نشویم، معنای کل آن قابل فهم است.
یا مثلا بیهقی اصطلاحی دارد «گرگآشتی» میگوید «صواب آن است که گرگآشتی کنیم»، حتی اگر معنی این واژه را ندانیم، میتوانیم حدس زد که به معنی آشتی با گرگ باشد؛ یعنی با دشمن از در صلح و گفتوگو درآمدن. دشمن همچنان دشمن است و هنوز گرگ است اما نیروی من آنقدر نیست که با او مقابله کنم پس گرگآشتی میکنم.
روایت بیهقی همانی است که در روایتنویسی مدرن رعایت میشود
گفته میشود «تاریخ بیهقی» با توجه به اینکه خودش در اتفاقها حضور داشت، بیطرفانه نوشته نشده است، به نظر شما این عیب است یا مزیت؟
علاوه بر هنرمندی که بیهقی در استخدام کلمات دارد و لغات مانند موم در دستش هستند، علاوه بر اینکه شیوه روایتش هم همان چیزهایی است که در روایتنویسی مدرن رعایت میشود، اما مسئله فوقالعاده دیگر این است که بیهقی با اینکه خودش در وقایع شرکت داشته است، بسیار منصفانه و بیطرفانه مینویسد.
در کنار آن قدرت واژه گزینی و روایتگری و داستانپردازی انصاف بیهقی ارزش کار او را دو چندان میکند
بیهقی در خیلی از وقایع خودش شاهد عینی بود یا آن را از راوی که خودش در آن تجربه حضور داشت نقل کرده است. طبیعتا او هم مانند هر کسی دیگر ی خالی از حُب و بغض نیست. استادش بونصر مشکان را دوست دارد و غمگینترین قسمت تاریخ بیهقی این است که بونصر مشکان میمیرد و به احتمال قوی مسمومش کردند و میگوید: «و باقی تاریخ چون خواهد گذشت که نیز نام بونصر نبشته نیاید درین تالیف» بعد میگوید «قلم را لختی بر وی بگریانم » و چند تا شعر و مرثیه فارسی و عربی میآورد که برای هیچ کس دیگر این کار را نکرده، منظورم این است که در متن تاریخ بیهقی مشخص است بیهقی برخی افراد را دوست دارد و برخی را نه، اما مهم این است که با وجود همین موضوع طبیعی، باز هم سعی میکند منصف باشد.
باز مثال میزنم. وزیری به اسم محمد بن حسن زوزنی هست ملقب به بوسهل زوزنی. در داستان بردار کردن حسنک یا خواجه حسن میکال، بوسهل نقش منفی قصه است و خیلی واضح است که بیهقی طرف حسنک است. حالا ببینید بیهقی چور در مورد بوسهل زوزنی حرف میزند و چقدر منصف میتواند باشد. «این بوسهل مردی امامزاده و محتشم و فاضل و ادیب بود، امّا شرارت و زعارتی در طبع وی مؤکّد شده، و لا تبدیل لخلق اللّه» اول نکاتی مثبت درباره بوسهل را به ما میگوید، بعد برای گفتن درباره شرارت بوسهل از فعل مجهول استفاده میکند، نمیگوید خودش شرور بوده میگوید در طبعش موکد شده است و بعد میگوید که دست خودش هم نیست، خدا او را اینطور آفریده است. از آن طرف درباره یکی از دوستانش میگوید «چون دوستی زشت کند، چه چاره از باز گفتن؟» دوست من کار زشتی کرده و چارهای نیست و باید بگویم.
این انصاف است که ارزش کار او را دو چندان میکند. در کنار آن قدرت واژه گزینی و روایتگری و داستانپردازی که صحنههای زندهای را پیش چشم مخاطب خلق میکند، این انصاف بیهقی است که کتاب او را چنین ارزشمند کرده.
تولستوی هفت بار «جنگ و صلح» را از نو نوشت
گفته میشود بیهقی ۱۹ سال بعد از اینکه «تاریخ بیهقی» را نوشت، زنده بود و بارها آن را مورد بررسی قرار داد. آیا بعد از او هم این اثر بازنویسی شد؟
بازنویسی یک اثر چیز عجیبی نیست و نویسندگان این کار را میکنند برای مثال میدانیم که لئو تولستوی هفت بار «جنگ و صلح» را از نو نوشت و بعید نیست که متن زیبا و ارزشمندی مانند تاریخ بیهقی توسط نویسندهای که دبیر بوده و سنت دبیری را حفظ میکرد بارها و بارها مورد بازنگری و بازنویسی قرار گرفته باشد.
به نظر شما شاگردان بیهقی میتوانستند راهش را ادامه دهند؟
چیزی به عنوان شاگرد بیهقی نمیشناسیم؛ زیرا شغل او آموزگاری نبود بلکه دبیر بود، دبیران افرادی بودند که از ایران باستان به روزگار اسلامی رسیدند و فرامین و دستورات را به زبانهای مختلف مینوشتند و نامههای رسیده را برای شاه و امیر ترجمه میکردند و از علوم مختلف مانند حساب و حسابداری سررشته داشتند. دبیران افراد تحصیلکردهای بودند و جایی به نام دبیرستان بوده که به دبیران آموزش میدادند. البته به بیهقی نگارش رسالهای با عنوان «چند سخن که دبیران در قلم آرند» هم نسبت داده شده، ولی این اثر آموزش غیرمستقیم است.
سرمایههای فرهنگی پشتوانه هویتی است
آیا بیهقی و آثارش آنطور که شایسته اوست در ایران مورد توجه قرار گرفته است؟
بیهقی به ما کمک بزرگی برای زنده نگه داشتن زبان کرده ابزار ارتباطی و هویت ملی ما با آن تعیین شده است و ما هم باید برای او کار کنیم
در همه کشورهای دنیا با متونی که سرمایههای فرهنگی آنها و پشتوانه هویتیشان است مانند گنج برخورد میکنند. برای مثال شکسپیر را در نظر بگیرید، هم متن کلاسیک اصلی شکسپیر را داریم، هم متن بازنویسی شده آن به دلیل مشکل تغییرات زبانی را که گفتم داریم، هم متنهای خلاصه شده برای گروههای سنی مختلف و حتی برای کودکان، هم شاهد انواع و اقسام بازنویسی آثار شکسپیر در قالبهای مختلف نمایشنامه، فیلمنامه، داستان کودک و داستان نوجوان هستیم. همچنین آفرینشهای هنری مختلف مانند تصویرگری، نمایشنامه، فیلم و سریال از شکسپیر تهیه شده است. آثار و محصولات جانبی مختلف مانند پازلها و لیوانهایی با گزیدههایی از نمایشنامهها و اشعار شکسپیر هم ساخته شده است. ما اما برای شاهکارها نویسندگان بزرگمان چه کار کردیم؟ فقط روی شاهنامه تا حدی کار شدهاست که همان هم هنوز کم و معدود است.
تاریخ بیهقی یک گنجینه است و در آن مطالب و محتواهای گوناگون متعددی، از علوم سیاسی گرفته تا آداب و رسوم محلی آمده است. برای مثال میتوان غذاهای تاریخ بیهقی را به شکل جداگانه مورد بررسی قرار داد. یا پوششهایی که میتواند منبع سینماگران و نویسندگان باشد. تاریخ بیهقی میتواند اساس کار افرادی باشد که میخواهند به درستی فارسی را یاد بگیرند. از زوایای مختلف میتوان به این کتاب نزدیک شد و از آن بهرهبرداری کرد و عظمت آن را به دیگران نشان داد و دیگران را در لذت آن شریک کرد. تقریبا همه دوستانی که بیهقی را جمعخوانی میکنند بعد از دو تا سه هفته که برای شناخت فضای کتاب میگذرد همه اتفاق نظر دارند که این کتاب چه گنجی بود و نکات جالب و فراوانی میتوان در آن پیدا کرد.
بیهقی به ما کمک بزرگی برای زنده نگه داشتن زبان کرده ابزار ارتباطی و هویت ملی ما با آن تعیین شده است و ما هم باید برای او کار کنیم.