«بمون، بخون، بخندون» که این روزها در سنگلج روی صحنه است، حکایت دو بازیگر جوان تئاتر است که در شرف رفتن از ایرانند. آخرین نمایششان بازی در نقش پدران خود است که سالها از عرصههای مختلف هنر سیلی خوردهاند، اما از پا ننشستهاند. اگر دری به رویشان بسته شده، از پنجره به داخل آمدهاند. بازی کردن رنجهای مداوم پدران و تابآوری آنها، در نهایت منجر میشود که به این آب و خاک سفت و سخت بچسبند و بمانند و بخوانند و بخندانند. کارگردانی هوشمندانه، اجرای درست بازیگران، دکور و صحنه پردازی، به القای این حس کمک میکنند.
اگر چه این نمایش همراه با ساز و آواز است و مدام میخنداند، اما لحظه ای از تلنگر زدن به مخاطب که دارد به یک قصه پرغصه میخندد دست برنمیدارد، کما اینکه در پایان اشک را هم درمیآورد.
نکته دیگر آن حس نوستالژی است که با دیدار مجدد دو بازیگر جواد انصافی و امیر پارسی گریبان را میگیرد و حافظه بصری بدون اینکه خودش بخواهد در پی بالانس کردن آنچه که پیشتر دیده و آنچه اکنون میبیند است. گویی به این درک میرسد که آن تصاویر قدیم چه ارزشمند بوده و آدمهایش برای موجودیت هنر و پایداریاش چه فداکاریها که نکردهاند.
سراسر این تئاتر کمدی پویا و فعال است و لحظهای وقت تلف نمیکند و شوخیهایش را با چیدمانی درست به بازی میگیرد.
گاها شوخیهایی که برای امروز ما ظرفیت و پتانسیل خنداندن خود را از دست دادهاند، در این کمدی گویی جان دوباره گرفتهاند و از نو شروع شدهاند.
بمون، بخون، بخندون حتی مخاطب هنر را هم ظریفانه به باد انتقاد میگیرد و در اندیشه درست کردن ذائقه او هم است. ذائقهای که دستخوش وجه ابتذال فضای مجازی شده است.
بمون، بخون، بخندون از سطح گذشته و در پی نفوذ و تاثیرگذاری روی اندیشههاست تا مخاطب را با هنر و هنرمند جدیتر روبرو کند و تمام هدفش در پی رسیدن به این مقصود است.
در پایان باید گفت این نمایش کمدی، از آن جمله نمایشهایی است که درست وقتی به پایان میرسد، احترام نسبت به آن چند برابر میشود. با خط داستانی ساده از جای درست حرفش را شروع میکند و در جای مناسب نتیجهاش را میگیرد. بدون اینکه اسیر حاشیه یا شعارزدگی شود، مفهوم ارزشمندی وطن و ساختن آن را یادآوری میکند.
نمایش بمون، بخون، بخندون صدای دلهای تنگ و غمگین هنرمندان عرصه هنر است که در نامهربانی ها محصور مانده اند.
*جعفر گودرزی ا رئیس انجمن منتقدین سینما