ارکستر سمفونیک تهران به رهبری مهمان مازیار یونسی آبان ماه امسال در تالار وحدت برنامهای متنوع به اجرا گذاشت. در بخش اول کنسرت، قطعه «مارش ایرانی» اثر یوهان اشتراوس اجرا شد و پس از آن «سمفونی ایتالیایی» از مندلسون نواخته شد.
بخش دوم کنسرت با اجرای قطعه «پاداش سکوت» اثر پیمان یزدانیان آغاز شد. قطعهای که در اعلامیه رسمی کنسرت ذکر نشده بود و به نظر میرسد که در آخرین لحظات به برنامه افزوده شده بود. سپس بخشهایی از قطعه «دریاچه قو» اثر چایکوفسکی (قسمتهای اول، دوم و چهارم) اجرا شد.
پس از آن، قطعه «بارکارول» اثر ژاک افنباخ به صحنه آمد و در نهایت، برنامه با اجرای قطعه «پایکوبی» اثر علیزاده، با تنظیم مازیار یونسی، به پایان رسید.
کنسرت با ورود مازیار یونسی به صحنه آغاز شد. او در ابتدای برنامه با مخاطبان صحبت کرد و از این فرصت که رهبری ارکستر سمفونیک تهران را بر عهده دارد، ابراز خوشحالی کرد. سپس به معرفی قطعات برنامه پرداخت و به اختصار داستان ساخت هر قطعه و ویژگیهای آن را از دیدگاه آهنگسازان بیان کرد. پس از این صحبتها، یونسی به آرامی پشت به حضار ایستاد، نگاهش را به اعضای ارکستر دوخت و با اشارهای آماده اجرای قطعه اول شد.
از همان ابتدای کنسرت، در اجرای قطعه «مارش ایرانی» اثر یوهان اشتراوس، ناهماهنگیهای ریتمی آشکار بود و احساس انسجام لازم در ارکستر دیده نمیشد. این قطعه که به طور کلی کوتاه است، با وجود اشتیاق و انرژی نوازندگان، اجرای روان و هماهنگی لازم را نداشت. پس از پایان این قطعه، بلافاصله اجرای «سمفونی ایتالیایی» از مندلسون آغاز شد اما ناهماهنگیها در این قطعه حتی بیشتر به چشم میآمد.
در بخشهای مختلف سمفونی، گاهی برخی بخشهای ارکستر کمی جلوتر یا عقبتر از یکدیگر اجرا میکردند و گاه این تاخیرها و اختلافها به حدی نزدیک به از هم گسیختگی میرسیدند که ساختار کلی اثر را تحت تاثیر قرار میدادند. به ویژه در تمپوهای بالا و در پاساژهای سریع، بخش زهیها نتوانستند ریتم را بهدرستی حفظ کنند و هماهنگی کافی با دیگر بخشهای ارکستر ایجاد کنند. همچنین، در رجیسترهای بالای ویولنها، لغزشهایی در اجرا به گوش میرسید که در لحظاتی کیفیت اجرا را تحتالشعاع قرار میداد.
با ادامه یافتن سمفونی، میزان ناهماهنگیهای ریتمی به حدی افزایش یافت که دیگر قابل چشمپوشی نبود و این مسئله به وضوح تمرکز و هماهنگی ارکستر را در این شب تحت تاثیر قرار داده بود.
مازیار یونسی، همانند همیشه، با سبکی پر طمطراق و حماسی به رهبری پرداخت. حرکات او، سرشار از هیجان و شور، تلاش میکرد تا احساسات را به ارکستر و مخاطبان منتقل کند اما این طرز رهبری تنها زمانی اثربخش خواهد بود که ارکستر نیز بتواند با هماهنگی و دقت لازم، این حس را به شنونده منتقل کند؛ به گونهای که مخاطب از طریق حس شنوایی بتواند این انرژی و هیجان را احساس کند.
با این حال، ایراداتی که در اجرای قطعات، به ویژه در ریتم و هماهنگی دیده میشد، مانع از آن بود که این حس به درستی منتقل شود. در حقیقت، تنها المانی که حس شور و هیجان را به صحنه آورده بود، حرکات شدید و پرطمطراق یونسی بود که مخاطبان از طریق حس بینایی آن را درک میکردند. اگر شنوندهای چشمانش را میبست، بعید بود بتواند همان حس را از طریق شنوایی به تنهایی دریافت کند، چرا که به دلیل ناهماهنگیها، پیوند کامل میان رهبری و اجرای ارکستر برقرار نشده بود.
در کل، مشکلات ریتمی و لحظات فالشی که در اجرای این قطعه به گوش میرسید، مانع از ایجاد تجربهای خوشایند برای شنوندگان شد. هماهنگی و دقت که عناصر اساسی برای خلق فضایی تأثیرگذار در موسیقی ارکسترال هستند، در این اجرا به خوبی محقق نشده بودند. همین ناهماهنگیها باعث میشد که شنونده نتواند به طور کامل در جریان اثر غرق شود و با آن ارتباط بگیرد.
این مسائل، به ویژه در بخشهایی که ارکستر باید به صورت یکپارچه و هماهنگ پاساژهای پیچیده و سریع را اجرا میکرد، بیشتر به چشم میآمد. لحظاتی از فالشی در اجرا، به علاوه مشکلات ریتمی، بهجای ایجاد حس انسجام و عمق، فضایی پراکنده و ناهموار به اجرا بخشیده بود که از تأثیرگذاری کلی آن کاست.
در بخش دوم «سمفونی ایتالیایی»، نوانسهای پایین به خوبی تنظیم نشده بود و توازن صدایی بین بخشهای بادی چوبی و زهیها رعایت نشده بود. این هماهنگی صدایی در نوانسهای مختلف، یکی از وظایف اصلی رهبر در تمرینات است و عدم تعادل مناسب در این بخش، بر اثرگذاری اجرا تاثیر منفی گذاشت.
علاوه بر این، یکی دیگر از ایرادات رهبری مازیار یونسی، تأخیر در اشارههای او به نوازندگان بود؛ به گونهای که گاها نوازندگان پیش از دریافت اشاره او، شروع به نواختن میکردند و یونسی با اندکی تأخیر حالت اجرای قطعه را به آنها نشان میداد. این مسئله نقش رهبر را تا حدی تضعیف میکرد، چرا که اصولاً رهبر باید به صورت دقیق ارکستر را هدایت کند و جریان اجرای قطعه را در دست داشته باشد، نه اینکه ارکستر به طور ناخودآگاه رهبری را پیش ببرد.
در بخش چهارم «سمفونی ایتالیایی» که با ریتمی سرزنده و نسبتاً تند اجرا میشود، ناهماهنگیهای ریتمی بیشتر به چشم میآمد. نوازندگان گاه در یافتن هماهنگی با یکدیگر دچار مشکل میشدند؛ به گونهای که به نظر میرسید همدیگر را گم کرده و دوباره پیدا میکردند تا اجرا را ادامه دهند. البته در نوانسهای بالا و لحظات پرهیجان، عملکرد ارکستر نسبتاً بهتر بود و تا حدی توانست انسجام بیشتری را به نمایش بگذارد.
مازیار یونسی در حضور روی صحنه، شباهتهایی به رهبران بندها و ارکسترهای پاپ دارد؛ او نه تنها به الگوهای مرسوم موسیقی کلاسیک پایبند نیست بلکه گویی به عمد سعی در شکستن این قالبها دارد و ظاهراً میخواهد به چنین رفتارهایی نیز شناخته شود. از طرفی، حس شوخطبعی او نیز قابل توجه است.
برای مثال، در پایان بخش اول کنسرت، زمانی که صحنه را به طور کامل ترک کرد، با حالتی بازیگوشانه همانند بازی قایم باشک از کنار صحنه سر خود را به نمایش گذاشت و با اشاره سرش به مخاطبان فهماند که نوازندگان را نیز تشویق کنند. این حرکت او با خنده و تشویق تماشاگران همراه شد و فضایی غیررسمی به وجود آورد که اصلا در اجراهای رسمی موسیقی کلاسیک دیده نمیشود.
حال پرسش اینجاست که آیا این رفتارها را باید به عنوان خلاقیت و نوآوری در سبک رهبری تلقی کرد، یا به عنوان نوعی کجسلیقگی در صحنه موسیقی کلاسیک؟ برخی ممکن است این رویکرد آزادانه و انعطافپذیر را به عنوان تلاش برای نزدیکتر کردن مخاطب به موسیقی کلاسیک و کاهش جدیت بیش از حد آن بدانند، به ویژه برای جذب مخاطبانی که شاید کمتر با فضای سنتی این نوع موسیقی آشنا هستند.
اما در مقابل، عدهای نیز ممکن است این رفتارها را نوعی انحراف از اصول و وقار ذاتی موسیقی کلاسیک ببینند و معتقد باشند که چنین حرکاتی میتواند به مرور باعث کاهش ارزشهای حرفهای و هنری یک اجرا شود.
در بخش دوم و پس از آنتراکت، قطعه «پاداش سکوت» اثر پیمان یزدانیان به اجرا درآمد. یونسی پیش از آغاز این قطعه، با اشارهای کوتاه اعلام کرد که این اثر را به شهدای ارتش تقدیم میکنند. قطعه با نوای ملایم بادیهای چوبی آغاز شد و پس از آن، بخش زهیها با نوانسی بسیار آرام به موسیقی پیوستند. این اثر دارای هارمونیهای دلنشین و شیرینی بود که به خوبی حس آرامش و تأمل را به مخاطبان منتقل میکرد.
ارکستر در اجرای این قطعه، برخلاف برخی از قطعات دیگر کنسرت، با چالشی خاصی مواجه نبود و توانست اجرایی بینقص و هماهنگ را ارائه دهد. هرچند این اثر در مقایسه با دیگر قطعات کنسرت از پیچیدگیهای نوازندگی کمتری برخوردار بود اما اجرای روان و هماهنگی ارکستر، به ویژه در نوانسهای ظریف و آرام، باعث شد تا «پاداش سکوت» به عنوان یکی از بخشهای موفق این اجرا به حساب آید و لحظاتی از آرامش و انسجام در فضای کنسرت ایجاد کند.
پس از اجرای قطعه «پاداش سکوت»، یونسی بار دیگر رو به تماشاگران کرد و با لبخند و حالتی صمیمانه گفت: «میدانم که زیاد صحبت میکنم و نمیخواهم این کنسرت تبدیل به جُنگ شود.» او سپس به معرفی سه قطعه بعدی پرداخت. با این حال، در میان صحبتهایش تپقهای زیادی داشت و برای برخی از کلمات فعل مناسب پیدا نمیکرد که این موضوع به وضوح نشان از استرس و نگرانی این رهبر مهمان داشت.
این عدم روانی در کلام، گرچه گاه لحظاتی خودمانی را به اجرا اضافه میکرد اما به نوعی تمرکز مخاطبان را نیز تحت تأثیر قرار میداد و پیوستگی جریان کنسرت را مختل میکرد.
پس از آن، قطعه «دریاچه قو» به اجرا درآمد. در بخشهای اوج، ناهماهنگیهای ریتمی بین نوازندگان مشهود بود و بالانس میان بادیهای برنجی و چوبی گاها به خوبی رعایت نشده بود؛ به گونهای که شدت صدای بادیهای برنجی بیشتر از حد لازم به گوش میرسید. کاهش حجم صدای بادیهای برنجی میتوانست توازن بهتری میان بخشهای مختلف بادی ایجاد کند و اجرای هماهنگتری را رقم بزند.
در بخش دوم، سولیست ویولن نیز در پاساژهای تند کمی جلوتر از سایر نوازندگان حرکت میکرد و در نوانسهای پایین صدایش اندکی کدر به نظر میرسید. با این وجود، در مجموع اجرایی دلنشین و با طراوت ارائه داد که لحظات شیرینی را برای مخاطبان به ارمغان آورد.
در ادامه کنسرت، اجرای کنسرتی از بخشی از بارکارول اثر افنباخ، از اپرای «داستانهای هافمن» بدون حضور خواننده اجرا شد. پس از این اجرا، یونسی بار دیگر به صحبت با مخاطبان پرداخت و اشاره کرد که چون پس از این قطعه قرار است از فضای موسیقی تونال غربی به فضای مدال شرقی برویم، لازم است «کمی صحبت کنم که بشوره ببره». البته، این جمله مبهم بود و مشخص نبود دقیقاً منظورش از «شستن و بردن» چیست.
یونسی سپس توضیحاتی در مورد قطعه پایانی کنسرت، اثر علیزاده، ارائه کرد. او اشاره کرد که این قطعه برگرفته از بداههنوازی است که از آلبومی گرفته شده اما نمیدانست آلبوم در چه سالی منتشر شده است. او چندین حدس مختلف در مورد سال انتشار آلبوم زد و سرانجام فردی از میان تماشاگران، تاریخ دقیق انتشار آلبوم را اعلام کرد. یونسی همچنین به این نکته اشاره کرد که این قطعه در همکاری با یک هنرمند دیگر ضبط شده است اما در یادآوری نام دقیق هنرمند همراه نیز دچار مشکل شد و چند نام مختلف را بیان کرد. در نهایت، با حس طنز و خودانتقادی گفت: «کاش قبل اجرا چند بار بیشتر از روی کاغذ میخواندم.» بار دیگر، شخصی از میان جمعیت به کمک او آمد و اطلاعات را تصحیح کرد.
یونسی صحبتهایش را با تأکید بر اهمیت توجه بیشتر به موسیقی اصیل و دستگاهی ایران به پایان برد و از مخاطبان خواست تا این ارزشها را پاس بدارند و به ترویج و نگهداشت آن کمک کنند.
حجم ناتوانی یونسی در صحبت با مخاطبان، تا حدی نامناسب به نظر میرسید و به نوعی از شأن و کلاس ارکستر و کنسرت موسیقی میکاست. در چنین کنسرتهایی، اصولاً صحبتهای غیررسمی و متناوب با مخاطبان معمول نیست و اگر همصحبتی صورت بگیرد، عموماً به مناسبتهای خاص یا تم ویژهای که برای آن کنسرت تعریف شده باشد، محدود میشود. این سطح از گفتوگو و تپقهای پیدرپی، جریان رسمی کنسرت را به وقفههای مکرر تبدیل کرد و باعث شد فضای کنسرت از جدیت و انسجامی که معمولاً از یک اجرای کلاسیک انتظار میرود، فاصله بگیرد.
در اجرای قطعه آخر کنسرت که دارای تنظیمی نسبتا مدرن بود، تلاش شده بود تا جملات و تمهای معرفیشده با فاصله زمانی بین سازهای مختلف نواخته شوند و یک بافت موسیقایی پیچیده ایجاد شود. این رویکرد هدف داشت تا فضایی از سردرگمی و پرابهام را به مخاطب القا کند اما ناهماهنگی میان بخشهای مختلف ارکستر کاملاً مشهود بود. به طور کلی، این ناهماهنگیها و مشکلات ریتمی، بخش جدانشدنی اجرای آن شب ارکستر سمفونیک تهران به نظر میرسید و تا حد زیادی نیز ناشی از کاستیها در رهبری بود.
پر واضح بود که کیفیت صدادهی ارکستر در این اجرا نیز نسبت به اجراهای چند ماه قبل همین گروه با همین نوازندگان، افت قابل توجهی داشت. به سختی میتوان تصور کرد که نوازندگان در این مدت کوتاه به طور دستهجمعی دچار افت شده باشند. این مسئله به وضوح نشان میدهد که مشکل در هدایت و رهبری ارکستر در این کنسرت نهفته است و هدایت ضعیف، مانع از اجرای هماهنگ و باکیفیت شد.
با توجه به سطح اجرایی ارکستر، این پرسش در ذهن مخاطبان و علاقهمندان به فرهنگ و موسیقی کشور، به ویژه ارکستر سمفونیک تهران، شکل میگیرد که چطور ارکستری با سابقه درخشان و مملو از نوازندگان درجه یک کشور که در گذشته رهبرانی همچون ادو میچیچ کروات، ماتیاس سباستین کروگر و حتی ریکاردو موتی بزرگ را در جایگاه رهبری خود دیده است، اکنون به جایی رسیده که رهبرانی را در مقابل خود میبیند که در ارائه ابتداییترین اصول رهبری ارکستر، در سطح و کلاس و اعتبار ارکستر سمفونیک تهران، ناتوان هستند؟
در این میان، ابهامات درباره وضعیت مدیریتی ارکستر نیز به اوج خود رسیده است. در ماههای اخیر، خبری از منوچهر صهبایی، به عنوان مدیر هنری و رهبر دائم این ارکستر، به گوش نمیرسد. این وضعیت سبب شده تا ارکستر سمفونیک تهران بدون رهبری دائمی و مدیریت هنری مستمر فعالیت کند؛ حال آنکه حضور رهبران مهمان تنها زمانی معنا پیدا میکند که ارکستر دارای یک رهبر دائم باشد. ارکستر سمفونیک تهران، از نظر جایگاه، به تیم ملی فوتبال کشور شباهت دارد اما در ماههای گذشته وضعیتش به تیمی میماند که بدون سرمربی رها شده و برای هر اجرا تنها فردی را به طور موقت دعوت میکنند که به طور گذرا تمرین را هدایت کند و اجرای برنامه را پیش ببرد، بدون اینکه مسئولان توضیحی رسمی درباره این وضعیت ارائه دهند.
این بیثباتی مدیریتی و عدم حضور رهبری دائمی باعث شده تا ارکستر سمفونیک تهران دچار چالشهای بسیاری شود و در این میان، نوازندگان با تمام این مشکلات و در غیاب رهبری مستمر، همچنان تلاش میکنند تا چراغ این نهاد موسیقی را روشن نگه دارند و به سهم خود از فرهنگ و موسیقی کشور پاسداری کنند.
از دیگر موارد قابل ذکر در وضعیت مبهم و بیپاسخ ارکستر سمفونیک تهران، غیبت مایستر ارکستر در کنسرت پیشین است. در آن کنسرت، شاهد حضور پدرام فریوسفی به جای محمدرضا کریمی به عنوان مایستر بودیم؛ در حالی که در این کنسرت اخیر، محمدرضا کریمی مجدداً به جایگاه خود بازگشت. چنین وضعیتی، شبیه به این است که تیم ملی فوتبال کشوری برای یک مسابقه بازیکنی خارج از ترکیب تیم ملی را به عنوان کاپیتان بدون هیچ آزمون و گزینشی وارد تیم و میدان کند و سپس بدون هیچ توضیحی او را کنار بگذارد و هیچ مسئولی هیچ گونه توضیحی درباره این اتفاق ندهد. این مثال به ظاهر خندهدار، نشاندهنده شرایط واقعی و امروزین ارکستر سمفونیک تهران است؛ جایی که هیچ شفافسازی یا توضیحی از طرف مسئولان درباره این تغییرات صورت نمیگیرد.
این خطمشی که برای ارکستر سمفونیک تهران در پیش گرفته شده، نه تنها دستاوردی برای پیشرفت این نهاد هنری ندارد بلکه به سرعت، جایگاه و عظمت ارکستری را که نماد فرهنگ و هنر موسیقی این سرزمین است، به سمت افول میبرد. اگر مدیران و مسئولان هر چه زودتر تدابیر لازم را اتخاذ نکنند، چشمانداز آینده این ارکستر و امیدهای جوانان مستعد و هنرمندان کشور به سرعت در معرض نابودی قرار خواهد گرفت. چنین بیتوجهی، میتواند در مسیر رشد و تعالی موسیقی ملی خللی بزرگ ایجاد کند و استعدادهای نابی را که نیازمند بستری پویا و سازمانیافته هستند، به حاشیه براند. این غفلت، نه تنها به امروز بلکه به فردای فرهنگ و هنر کشور نیز آسیب خواهد رساند.
امید است که با تغییرات و تدابیر لازم، این روند اصلاح شود و ارکستر سمفونیک تهران بتواند بار دیگر به جایگاه شایسته خود بازگردد. امید داریم که مدیران و مسئولان با توجه بیشتر به این نهاد ارزشمند، شرایطی فراهم کنند که آیندهای روشن برای موسیقی کشور و هنرمندان مستعد رقم بخورد و این نماد بزرگ فرهنگی به مسیر پیشرفت و تعالی بازگردد.