تاریخ انتشار: ۲۳ آبان ۱۴۰۳ - ۱۶:۱۴

تهران- ایرنا- جاوید زنی است که برای حرمت مادر بودن و پیش از آن زن بودن عمری جنگید؛ البته جنگی از جنس خود او مانند سوختنی بی‌دود و ساختنی بی‌غوغا و چه شگفت که برای پاسبانی از همین حرمت جان باخت.

همین اول بسم‌الله می‌گویم که نمی‌خواهم از کسی بت بتراشم چون او را که خداست برای دیدن یا ادراکش سزا نیست به بت ساختن و برایش شمایل پرداختن.

همه می‌دانیم می‌خواهم از چه کسی حرف بزنم. بیشترِ ما همکارانش، «خانم جاوید» صدایش می‌زدیم و با همین اسم از او یاد می‌کردیم اما از چه چیزِ خانم جاوید باید گفت؟ از زنی که این روزها نقل آخرین دقایق عمرش دهان به دهان می‌چرخد و شرح آن روح هزاران نفر از کسانی را که حتی نمی‌شناختندش با زخمی عمیق مجروح ساخته است؟ از خبرنگار و پژوهشگری که خود را نه در صفحه‌های مجازی که در بی‌نقص و بی‌حاشیه و بی‌ادعا کار کردنش در رسانه به ما می‌شناساند؟

از مادری که وقتی از فرزندش سخن می‌گفت برق امید و زندگانی همراه با دنیایی نگرانی و دغدغه در چشم‌هایش می‌درخشید؟ یا از انسانی که برای اطرافیانش از دوست و همکار گرفته تا هم‌خونانش حتی شده با یک لبخند سخاوتمندانه و البته با دنیایی نجابت و متانت، آرامش و مهربانی می‌پراکند؟

یا بهتر است از وجه کمتر دیده‌ شده و از چهره نمایشگریز زندگیش بگویم؟ از فلسفه دانستنش، از جامعه‌شناختنش، از فرهیختگیش یا عامیانه بگویم از آدم حسابی بودنش که در این روزگارِ جولان خودنمایان همه‌چیزدان‌نما، مصداق واقعی این مثل بود که درختی که پربارتر، سربه زیرتر.

این‌ها را که گفتم مثل تکه‌هایی از یک پازل اگر کنار هم بچینیم چه تصویری از او به چشمتان می‌آید؟ هر چند برای ساختن یک اسطوره یا لااقل یک چهره نام‌آور از آدمی که عادی به نظر می‌رسید این توصیفات کافی است اما هویت «خانم جاوید» فقط همین‌ها نیست.

او زنی است که برای حرمت مادر بودن و پیش از آن زن بودن عمری جنگید؛ البته جنگی از جنس خود او مانند سوختنی بی‌دود و ساختنی بی‌غوغا و چه شگفت که برای پاسبانی از همین حرمت جان باخت. او قربانی جُوری شد که می‌کوشید صدای قربانیان همان جفا باشد.

برای اینکه متهم نشویم به بت تراشیدن از خانم جاوید می‌گویم و می‌گوییم خطا بود آن ستم‌کشی و دم بر نیاوردن. سرکار خانم جاوید هر چند برای ما عزیزی اما راه را خطا رفتی و حتی آبروداری و مادرانگی عاشقانه‌ات دلیلی نبود برای پنهان کردن ظلمی که خود مدعی درهم‌شکستن آن بودی.

حالا شاید اگر می‌توانستیم هنوز صدایش را بشنویم از ما می‌پرسید چند نفر همچون من باید به تیغ همان جور از پا درآیند تا صدای برزمین افتادنشان و شکستن بلور حرمت زنانه و مادرانه در پستوی حفظ آبرومندی، پرده‌پوشی و خویشتن‌داری بی‌انتها و کشنده به گوش برسد.

اما حال که این شکستن هولناک صدایش اینچنین طنین‌اندازشده بگذارید بگویم نگارگر زمانه اگرچه چیره دست است اما کمتر دست به آفرینش جاویدی می‌زند که ما می‌شناختیم؛ زنی که هر چند به پایان راهش در این دنیا رسید اما در قلب و خاطر ما زندگانی جاودان یافت تا به ما بگوید بگذارید «جاویدها زنده بمانند.»

همصدا با او من هم می‌گویم به خاطر خودمان هم که شده «بگذاریم جاویدها زنده بمانند»