تاریخ انتشار: ۲۷ آبان ۱۴۰۳ - ۱۵:۵۸

قم - ایرنا - همیشه دوست داشتم می‌توانستم عمو ابراهیمَم را ببینم اما خوب نمی‌شد او زودتر از این که من به دنیا بیایم شهید شده‌ بود ولی اتاقش با آن صفای معنوی خاصی که داشت یاد عموی شهیدم را زنده می‌کرد.

چقدر دوست داشتم بتوانم عمو ابراهیمَم را ببینم... همو که من همنام او شدم؛ سید محمد ابراهیم جنابان ... اما خوب او سالها زودتر از این که من به دنیا بیایم از این دنیا رفت. او سرباز وطن و انقلاب بود و در جبهه دفاع در برابر تجاوز عراق شهید شد اما تا سالها اتاقش با یک صفای معنوی خاص همچنان یاد او را زنده می کرد، گویی که به مصداق «ولاتحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء...» او هنوز زنده هست و من می توانستم آنجا به دیدار او بروم.

اتاقی روشن و نورانی در خانه‌ای قدیمی، نزدیک حرم حضرت معصومه (س) در محله قدیمی بوعلی سینا که بعدها به پاس قدردانی از فداکاری های عمو، به نام شهید سید محمد ابراهیم جنابان مزین شد.

نمی‌دانم راز این اتاق کوچک چه بود که هر کسی که داخل آن می‌شد مجذوبش میشد و نمیخواست ترکش کند... حتی عده‌ای می‌آمدند در آن نماز می‌خواندند تا به مدد روح شهدا و عطر رزمندگانی که ساعتها و روزها در این اتاق سپری کردند، حاجت بگیرند، اتاقی که هوای آن با نفس ده‌ها شهید پر شده‌ بود.

اتاقی که روزگاری محل رفت و آمد رزمندگان و فرماندهان جنگ بود، عکس‌هایی که از دورهمی عمو و دوستانش در این اتاق به یادگار مانده نشان می‌داد،‌ اینجا انگار برای خودش یک اتاق فرماندهی و هماهنگی بوده برای به جبهه رفتن و حتی اجرای عملیات‌ها.

شاید نزدیکی این اتاق به ایستگاه راه‌آهن قم که آن زمان محل تردد رزمندگان برای رفتن به جبهه بوده‌است نیز در جایگاه آن تاثیر گذار بوده، یعنی رزمندگان آن را مکانی مناسب برای دورهم جمع شدن در زمان رفتن به جبهه و حتی بازگشت از آن می‌دانستند.

اتاقی دوستداشتنی که برای ورود به آن باید پله‌های آهنی زنگ زده داخل حیاط خانه مادربزرگ را بالا می‌رفتیم بعد از بازکردن در اولین چیزی که چشم را نوازش می‌داد عکس امام خمینی(ره)‌ بود که برای عمو و دوستانش همه دنیا در وجود آن مرد الهی، معنا پیدا می‌کرد و همین عشق به امام بود که آنان را به راه دفاع جانانه از وطن و انقلاب کشانده بود.

برایم تعریف کردند که عمو ابراهیم تا دوران نوجوانی در این اتاق زندگی معمولی داشت، زندگی ای مانند بسیاری دیگر از جوانان قمی در آن زمان، اما همزمان با سال‌های منتهی به پیروزی انقلاب اسلامی عشق به امام در وجودش جوانه زد و به سرعت به درختی تنومند و استوار تبدیل شد که تا روز شهادت هیچ حادثه و ناملایمتی نتوانست او و چهار تن دیگر از برادرانش و دیگر دوستان و همرزمانش که در این اتاق کوچک دور هم جمع می شدند را از راه و مکتب امام، پراکنده و دور کند.

از همین اتاق بود که بتدریج فعالیت‌های انقلابیشان آغاز شد و این روند ادامه یافت تا آغاز جنگ و دفاع پرشور و حماسه ایرانیان در برابر تجاوز عراق به سرکردگی رژیم بعثی و حمایت شرق و غرب و کشورهای مرتجع عرب منطقه و حضور او و برادران و دوستانش در جبهه‌های نبرد و تبدیل شدن عمو ابراهیم به حاج ابراهیم، فرمانده دوستداشتی رزمندگان.

عکس‌هایش با آن کلاه قشنگی که بر سر می‌گذاشت تا همین چند سال پیش در اتاقش بود و هر کسی وارد اتاق می‌شد ناخودآگاه انگار باید به عمو سلام نظامی دهد.

اتاق عمو ابراهیم یک فرش ۱۲ متری بیشتر نمی‌خورد اما وسعت معنویش یک دنیا بود، یک لامپ بیشتر نداشت اما نورانی بود، خلاصه یک مکان ناب برای دورهمی بچه‌های جنگ بود و هزاران ساعت حال وهوا و گفت و گوهای معنوی و حماسی انقلاب و دفاع مقدس.

عکس‌هایی که از این اتاق به‌جا مانده نشان دهنده صمیمیت رزمندگانی است که در آن دورهم جمع می‌شدند، راجع‌به جنگ صحبت می‌کردند، کنار هم غذا می‌خوردند و همانجا کنار هم استراحت می کردند و ساعت ها و گاه روزهایی از ایام مرخصی از جبهه‌ها را در آن سپری می‌کردند.

انگار نفس پاک رزمندگانی که به این اتاق تردد داشتند نمی خواست از فضای آن بیرون برود و برای من که هیچگاه عمویم را ندیده بودم هم تا همین چند سال پیش که مادربزرگم در قید حیات بود و من برای دیدن وی به آنجا می‌رفتم، رفتن به آن اتاق، از لذت بخش‌ترین تجربه‌هایی بود که داشتم.

در این اتاق زمان متوقف می شد... هر گاه که وارد آن می‌شدیم، در و دیوارش، حال و هوا و خاطرات سال‌های دفاع مقدس را برایمان بیان می‌کرد، این موضوع تا حدی بود که بیشتر افرادی که برای دیدار با مادربزرگم به عنوان مادر شهید به خانه‌اش می‌آمدند، حتما درخواست حضور در اتاق عمو را هم داشتند و ناخودآگاه با ورود به آن بغضشان می ترکید و لب به ذکر خاطرات دفاع مقدس می‌گشودند. این موضوع را من خود بارها شاهد بودم و نمی‌دانم چه احساسی درون این افراد زنده می‌شد اما هر چه بود از پاکی و صداقت جوانان پاک سرشتی نشات می‌گرفت که روزگاری در این اتاق نفس کشیده بودند و پس مجاهدت های بسیار به جوار حق رفتند و در شمار «... عند ربهم یرزقون» قرار گرفتند. یادشان گرامی و راه و مرامشان مملو از رهروان راستین.

شهید سید محمد ابراهیم جنابان در ۲۲ مهر سال ۱۳۴۲ در قم متولد شد و پس از سال‌ها مجاهدت در جبهه‌های نبرد و وجود جراحت‌های فراوان در ۱۰ تیر ۱۳۶۵ در منطقه مهران، ارتفاعات قلاویزان درعملیات کربلای یک، هنگامی که معاون فرمانده گردان امام سجاد(ع) لشکر ۱۷ علی ابن ابیطالب بود به شهادت رسید و پیکر مطهرش در گلزار شهدای علی ابن جعفر(ع) قم به خاک سپرده شد.