شیراز - ایرنا - صبح غدیر متولد شد و به همین میمنت نامش را علی گذاشتند، با نام و یاد شاه مردان (ع) بزرگ شد، جشن عروسی‌اش را در عید ولایت گرفت و آخرین غدیر جنگ تحمیلی مدال افتخار شهادت بر سینه شهید علی کسایی نشست.

به گزارش خبرنگار ایرنا، رفعت و استاد کسایی بر تختی روان "ربنا آتنا .." می‌خواندند و تخت در آسمان‌ها در حرکت بود؛ هنگامی بازایستاد، زیر پایشان را نگاه کردند و گلزار شهدا را دیدند؛ دختر دوم خانواده قافلان کوهی، آشفته از خواب بیدار شد؛ می‌دانست که قرار است روزهای آینده جوانی به خواستگاری او بیاید اما هویت او را نمی‌دانست، به خوابی که دیده بود فکر کرد و حدس زد که خواستگار، همان استاد علی کسایی، استاد نهج‌البلاغه او در مسجد عظیمی است.

رویا، صادقه بود و چند روز بعد این پیوند آسمانی شکل گرفت، خطبه عقد را امام خمینی (ره) خواند؛ علی پس از عقد، از همسرش خواست تا جشن عروسی‌شان را در عید غدیر برپا کنند، اقوام رفعت عزادار فوت یکی از آشنایان بودند و ممکن بود این آرزو، امکان برآوردن نداشته باشد، اما او دست از تلاش برنداشت و با همه خانواده صحبت کرد تا به برپایی مراسمی کوچک در این روز رضا دهند.

علی همه سال‌های جنگ تحمیلی رژیم بعث علیه ایران اسلامی را در جبهه گذرانده بود و رفعت از همان دعای پشت پنجره، عیدهای غدیر را با نوعی اضطراب می‌گذراند.

ظهر عروسی، هنگامی که ناهار را به اتاق عروس و داماد آوردند، علی روزه بود؛ به همسرش گفت همان روز پشت در اتاق عقد نذر کردم که اگر مراسم عیدغدیر برپا شود، این روز را روزه بگیرم و اکنون نذرم را ادا کرده‌ام.

او به رفعت گفت: امروز دعایمان اجابت می‌شود، دعایی می کنم تا تو آمین بگویی؛ حالا که در روز عید غدیر متولد شدم و الحمدلله جشن ازدواجم نیز در این روز برگزار شده، دعا می‌کنم که خداوند شهادتم را هم در همین روز قرار دهد.

آمین یک آرزوی آسمانی

رفعت پریشان از جای برخاست و گفت: حالا چه وقت چنین آرزویی است؛ دعا می‌کنم شهید شوی اما نه به این زودی‌ها، وقتی که به سن شهید محراب، آیت‌الله دستغیب رسیدی.

هفت سال از زندگی سراسر عشق و ایمان و البته با فراز و نشیب آنها می‌گذشت؛ روح‌الله هفت ساله آنها برای کلاس اولی شدن آماده می‌شد و کوچکترین عضو خانواده ۶ نفره آنها عبدالله ۶ ماهه بود.

علی همه سال‌های جنگ تحمیلی رژیم بعث علیه ایران اسلامی را در جبهه گذرانده بود و رفعت از همان دعای پشت پنجره، عیدهای غدیر را با نوعی اضطراب می‌گذراند.

او چند روز پیش از عیدهای غدیر، می کوشید به خواسته و بهانه‌ای همسرش را به خانه بکشاند تا خیالش اندکی راحت‌تر باشد؛ اما آنطور که خودش می‌گوید هیچگاه اینطور نشد و این رزمنده آرزومند همه عیدهای غدیر جنگ تحمیلی را در جبهه گذراند.

عید غدیر سال ۶۶ بود؛ شهید علی کسایی رفت تا برای اعزام به خط، از مافوق خود کسب اجازه کند و هنگامی که با مخالفت روبرو شد، گفت: این "آخرین فرصت" من است.

آرزوی شهید غدیری کشور در غدیر سال ۶۶ و در ۳۲ سالگی در منطقه سومار محقق شد تا شهادت او نیز همانند میلاد و زندگی‌اش در عید ولایت رقم بخورد.

چند ماه بعد تفاهم انجام شد و جنگ تحمیلی پایان یافت تا این گفته شهید کسایی که " این آخرین فرصت من است" رمزگشایی شود.

عشق و تسلط شهید غدیر به نهج‌البلاغه

شهید علی کسایی که به شهید غدیری شناخته می‌شود دانش آموخته ادبیات عرب دانشگاه فردوسی و حوزه علمیه مشهد بود و همین تحصیلات او را به نهج‌البلاغه مسلط کرده بود.

او مدرس، مفسر و حافظ موضوعی نهج البلاغه و زندگی ‌اش غرق در معارف علوی و قرآنی بود.

یکی از شاخصه‌های اخلاقی شهید کسایی، دغدغه همیشگی تربیت و اثرگذاری و انسان سازی بود، چنانکه همه هم و غم و تلاش خود را بر این گذاشته بود تا با استفاده از معارف قرآنی انسان‌سازی کند.

او یکبار در نامه‌ای به مادرش از مشهید، نوشت:فرزندت زیر سایه امام هشتم (ع) به سلامتی و خوشی به سر می‌برد. علی تو در کنار مرد خدا به پیروی هوای نفس مشغول است، دعا کن که خداوند به برکت امام هشتم آدمش کند تا بتواند آدم بسازد و دیگر به حرفش بی‌اعتنایی نکند، دعا کن پسرانت از اسلام جدا نشوند.

وای بر کسی که فرصت را غنیمت نشمارد

یکی از شاخصه‌های رفتاری شهید علی کسایی غنیمت شمردن لحظه لحظه‌های عمر و فرصت‌ها بود؛ بسیاراهل تلاش و پشتکار بود و هیچ لحظه‌ای از عمرش را باری به هرجهت تلف نمی‌کرد.

او همیشه دفترچه کوچکی همراهبا یک خودکار در جیب داشت تا نگذارد هیچ دقیقه‌ای تلف نشود، از دقایق انتظار در صف نانوایی برای نوشتن طرح درس های خود استفاده می‌کرد و در اوقاتی که بیشتر مردم آن را مرده می پندارند، فکر میکرد و ایده‌های خود برای کارهای عملی و تبلیغاتیاش را در همان دفترچه می‌نوشت.

علی در هنگام دانشجویی در فردوسی مشهد در نامه‌ای به مادر و برادرش نوشت:درسهایم سنگین شده، کارها زیاد شده، فرصت نیز کوتاه است و کیست که همین فرصت کوتاه را هم غنیمت شمارد، به هر حال دنیا است؛ می‌گذرد و این عمر است که همچون قطاری به سرعت می‌رود، وای بر کسی که غنیمت نشمارد و حتی یک دقیقه اش را تلف کند و شانه از بار مسئولیت خالی کند.

از دیگر مشخصه‌های رفتاری او اخلاص به تمام معنای در تمام کارها و تواضع در هر حال بود.

تحقق یک آرزوی مشترک

زندگی شهید علی کسایی تحریر و در کتاب آخرین فرصت چاپ و منتشر شد؛ حالا آرزوی مشترک قافلان کوهی و سمیرا اکبری نویسنده زندگینامه شهید کسایی این بود که کتاب در دستان رهبر معظم انقلاب قرار گیرد، خوانده شود و ایشان با شهید کسایی بیشتر آشنا شوند.

کتاب آخرین فرصت همراه با نامه‌ای کوتاه، هدیه همسر شهید غدیری برای رهبر معظم انقلاب بود و سمیرا اکبری می‌گوید: هر دویمان از ارسال این هدیه شادمان بودیم. چون از همان ابتدا که این شهید بزرگوار از سوی موسسه نشر فرهنگ شهادت به من معرفی شد، دانستم که با شهید شاخص و گمنامی روبرو هستیم که باید برای معرفی او قدم برداشت.

آنها چند ماه بعد نامه‌ای دریافت کردند که نامه به هدف رسیده و رهبر معظم انقلاب پس از مطالعه کتاب آخرین فرصت بر آن تقریظ نوشته است.

این نویسنده ۳۴ ساله که در سومین تجربه ادبیات پایداری پس از نوشتن از شهید دستغیب و داستان اسارت نوجوان رزمنده محمدعلی کریمی در "۳۹ کیلو تمام"، زندگی شهید علی کسایی را نوشته، معتقد است که تقریظ نویسی رهبر معظم انقلاب بر این کتاب هم برای او افتخار و عزت آورده و هم وظیفه‌ساز شده است.

حالا سمیرا اکبری و رفعت قافلان کوهی منتظرند تا در روزهای آینده از متن تقریظ رهبر معظم انقلاب رونمایی شود تا ببینند چه وجهی از شخصیت شهید یا کتاب در این دست نوشته مورد توجه قرار گرفته است.

نویسنده آخرین فرصت می‌گوید: این کتاب در قالبی داستانی به مخاطب عرضه شده اما روایت‌ها و محتوای کتاب بر اساس واقعیت و از تخیل نویسنده دور است؛ هرچند خلاقیت های ادبی برای انتقال مفاهیم بکار گرفته شده است.

به گفته اکبری، آخرین فرصت ابعاد مختلف زندگی شهید علی کسایی در قامت یک ارتشی، یک رزمنده، یک فرزند برای پدر و مادر، یک همسر و یک پدر را معرفی می‌کند.این کتاب برآمده از روایت‌های همسر شهید است