قصرشیرین- ایرنا- سردار شهید حمدالله دکامی‌زاده از شهدای شاخص قصرشیرین زمانی که در یک عملیات به اسارت دشمن در می‌آید پدرش با پای پیاده و به عشق یافتن پسر راهی مناطق عملیاتی می‌شود و چند روز پس از جست و جو، خسته و ناتوان اسیر ارتش رژیم بعثی عراق می‌شود.

به گزارش خبرنگار ایرنا، سردار شهید حمد الله دکامی‌زاده در سال ۱۳۳۶ در کرمانشاه به دنیا آمد، این شهید شاخص ۶ ماهه بود که مادرش فوت می کند و پس از فوت مادر به ناچار از شهرستان سنقر به قصرشیرین مهاجرت می‌کنند و پس از تمام تحصیلات به نهضت امام (ره) پیوست و با پیروزی انقلاب در تشکیل کمیته انقلاب، جهاد سازندگی و سپاه پاسداران قصرشیرین فعالیت کرد.

شهید دکامی‌زاده در کنار عضویت در سپاه پاسداران با توجه به علاقه وافری که به ورزش داشت به صورت حرفه ای ورزش کشتی را دنبال کرد و از این رو یکی از بهترین کشتی گیرها شد.

در روزهای نخستین جنگ تحمیلی صداهای نامفهوم در منطقه ترشابه، اطراف پاسگاه این منطقه را ناآرام کرده و فرمانده شهید حمدالله دکامی، افراد را برای گشت زنی به ۲ دسته تقسیم می کند، ساعتی از راهی شدن این۲ گروه می گذرد که سرباز، بیسیم چی به دست جلو می آید «از عمار به فرماندهی... تعداد زیادی تانک مهاجم در حال تردد دیده می شوند. فرمانده سریع گوشی را بر می دارد و پاسخ می دهد تعداد دقیق آنچه دیده می شود را اعلام کنید.

از نیروهای پیاده و دیگر ادوات هم اطلاع داده شود، فرمانده ساکت می ماند و بیسیم چی با خودش تکرار می کند: «بیش از ۱۰تانک دیده می شود».

بیسیم چی همچنین از موقعیت نفربرها و احتمال حمله گزارش داد که بلافاصله مرکز قصرشیرین را می گیرد تا گزارش بدهد؛ اما پاسخ می شنود: تانک ها خودی هستند و قصد گشت زنی دارند.

فرمانده با شنیدن این پاسخ قطار فشنگ را از روی میز بر می‌دارد و خود برای اطمینان از خودی بودن تانک ها بیرون می رود که چیزی از رفتنش نمی گذرد که سرباز با شنیدن صدای رگباری از فاصله خیلی نزدیک روی زمین پناه می گیرد، از پشت دوربینی که در دست دارد نگاه می کند: عده ای دور فرمانده حلقه زده اند و او را ۲ زانو روی زمین نشانده اند.

از پشت درخت ها شماری دیگر از نیروهای پاسگاه دست هایشان را روی سرشان گذاشته و به ستون یک، به فرمانده که در دایره بزرگی از افراد اسلحه به دست در محاصره است، نزدیک می شوند، گریه کنان به طرف پاسگاه می دود تا به مرکز قصرشیرین خبر دهدکه همه اسیر شده اند و تانک ها خودی نبودند.

خبر تحرکات مرزی عراق و آغاز جنگ به گوش پدر شهید حمدالله می رسد، اما هرچه با محل خدمت او تماس می گیرد کسی پاسخگو نیست، خبرهای اسارت کم و بیش به گوشش می رسد باور نمی کند، خودش راهی ترشابه می شود تا پسرش را پیدا کند، بعد از چند روز که با پای پیاده در آن منطقه به دنبال پسر گشته، خسته و ناتوان به دست نیروهای عراق اسیر می شود.

در اردوگاه اسرای جنگی دوباره تعدادی اسیر جدید را آورده اند. لحظاتی می‌گذرد درِ دخمه که باز می‌شود حمدالله در میان اسرای تازه وارد چهره آشنای پدر را می بیند، دیدن اسارت پدر، سختی اسارت را برایش ۲چندان می کند ۱۰ سال در کنار هم اسیر بودند و او این ۱۰ سال را فرصتی برای حفظ قرآن و نهج‌البلاغه و تشکیل تیم کشتی دید.

شهید دکامی‌زاده در روزهای آغازین آزادی در کنار مرحوم ابوترابی

حمدالله در سالهای اسارت به عنوان بهترین یار و مددکار مرحوم حاج علی اکبر ابوترابی در کنار آن عارف وارسته قرار داشت او در سالهای اسارت به حفظ کامل قرآن کریم و نهج البلاغه با ترجمه و تفسیر این ۲ کتاب بزرگ پرداخت و به عنوان یکی از بهترین آموزگاران قرآن و نهج البلاغه در سالهای اسارت و بعد از آن در مجالس و محافل پاسداران و بسیجیان انقلاب به شمار می آمد.

سردار شهید حمدالله دکامی‌زاده فرمانده نیروی مقاومت غرب کشور می شود که در پاییز سال ۱۳۸۰ و مصادف با ماه مبارک رمضان، پس از پشت سر گذاشتن ۱۰سال اسارت در دست دشمن و ۱۱ سال خدمت در سپاه، در حین مأموریت به تهران دچار سانحه رانندگی شده و به مقام رفیع شهادت نائل می گردد.

از فعالیت ها و مسوولیت شهید دکامی‌زاده می توان به حضور وی به عنوان معاون‌ هماهنگ کننده فرماندهی آماد و همچینن جانشین فرماندهی آماد و پشتیبانی نیروی زمینی سپاه و معاونت فرماندهی لجستیک نیروی زمینی سپاه اشاره کرد.

آخرین مسوولیت شهید دکامی، فرماندهی نیروی مقاومت بسیج در منطقه غرب کشور در کرمانشاه بود و از این شهید ۲ فرزند دختر و یک پسر به یادگار مانده است.

فرازی از آخرین سخنرانی شهید دکامی‌زاده

«اگر دشمن با ما وارد جنگ هم بشود، کاری از پیش نخواهد برد؛ فقط ما را اذیت می‌کند. ما اذیت میشویم؛ حرفی نیست ولی از پا در نمی آییم. چقدر زیبا قرآن میفرماید: "إِن تَکُونُوا تَأْلَمُونَ فَإِنَّهُمْ یَأْلَمُونَ کَمَا تَأْلَمُونَ" در اینجا تالمون از الم است، یعنی درد و رنج. اگر به شما درد و رنج میرسد نگران نباشید، به آنها هم میرسد. منتها شما "تَرْجُونَ مِنَ اللَّهِ مَا لا یَرْجُونَ" هستید.

شما امیدوار به فضل خدا هستید، هدفدارید، اما آن ها این امید را ندارند. ما ضرری نمی کنیم. این آرمان و اراده بلندی که ان شاءالله بر آن هستیم، برای ما جز نیکویی چیزی به دنبال ندارد. وعده قرآن است که در رویارویی با آنها، ای پیامبر اسلام بگو: "هَلْ تَرَبَّصُونَ بِنَا إِلاَّ إِحْدَی الْحُسْنَیَیْنِ" آیا دشمنان جز۲ نیکویی، برای ما انتظار می‌کشند؟ ۲ موضع بیشتر مستقبل نیست؛ یا کشته می شویم که به نفع و آرزوی ماست و یا آنان را می کشیم که بهتر.

فرقی نمی کند هر ۲ خوب است. وقتی گفته می شود در مکتبی که شهادت است، شکستی نیست، این شعار نیست. امیدواریم ان شاء الله خداوند متعال آنچه را که به مصلحت و خیر ماست، برای ما پیش بیاورد. البته برای من از همین لحظه انتظار کشته شدن در راهش است. امیدوارم به حق امام حسین (ع). شما هم دعا کنید. ولی برای شما آرزوی عمر طولانی و باعزت و نابودی دشمنان به دست شما و هم رزمان و برادران شما دارم. بعد از عمر طولانی در دنیا، ان شاء الله خداوند اجر شهید را نصیبتان بفرماید.»

کرمانشاه؛ استانی که جنگ در آن آغاز و پایان یافت

به گزارش ایرنا، جنگ تحمیلی با اشغال شهر قصرشیرین در ۳۱ شهریور سال ۵۹ از استان کرمانشاه آغاز و با عملیات مرصاد در پنجم مرداد ماه سال ۶۷ در همین استان پایان یافت.

استان کرمانشاه با ۲ میلیون نفر جمعیت، ۳۷۱ کیلومتر مرز مشترک با کشور عراق دارد، مردم این استان ۳۰ هزار ایثارگر شامل ۹ هزار و ۸۰۰ شهید، ۱۹ هزار جانباز و هزار و ۷۰۰ آزاده تقدیم میهن کرده اند.

همچنین تقدیم ۸۵۰ زن شهیده، ۱۵۵۰ بانوی جانباز و ۷۵۰ شهید زیر ۱۵ سال از سندهای افتخار مردم این استان است، رتبه اول زنان جانباز کشور و دومین استان که بیشترین تعداد زنان شهیده را تقدیم کشور کرده از آن کرمانشاه است.

بیش از ۲۷ عملیات طی دوران دفاع مقدس در کرمانشاه از جمله مرصاد، بازی‌ دراز، تنگ حاجیان، محمد رسول‌ الله (ص)، والفجر ۱۰، مطلع‌الفجر انجام شده و همچنین شهر نودشه و روستاهای زرده و دیره شهرستان دالاهو در دوران جنگ تحمیلی بمباران شیمیایی شدند و اینها همگی سندی بر حقانیت و مظلومیت مردم این دیار است.

در استان کرمانشاه هشت یادمان دوران دفاع مقدس شامل یادمان بین المللی مرصاد، بازی دراز، شهید بهشتی قصرشیرین، مطلع الفجر گیلانغرب، شهدای ۲۶ مرداد پاوه، بانه‌دار شیخ صله ثلاث باباجانی، شهید شیرودی و یادمان پادگان ابوذر وجود دارد.