همدان- ایرنا- کشمش و مَویز، شاهدانه، اَنار دون کرده با گُلپر و گلاب، لَبوی پخته، پَره زردآلو، تخمه هندوانه بو داده، شیرشیره و کُرسی برای شب چله شهروندان ساکن در جنوب استان همدان (ملایر،نهاوند و تویسرکان) کافی است تا با "شِوچَره" بلندترین شب سال را در کنار عزیزانشان به آلبوم خاطرات شیرین سنت‌ها و آئین‌های کهن ایرانیان سنجاق کنند.

به گزارش ایرنا؛ «یلدا»، دختر گیسو بلند پاییز که دل به سفیدی زمستان دارد و به بهار دل بسته و انتظارش از سخاوت آسمان بسیار است، نوستالژی‌هایی که جوانان و دختران این مرز و بوم به گیسوان یلدا گره می‌زنند و دست به دامن دل‌های مهربان و قصه‌های شیرین پدربزرگ با کلاه پشمی و مادربزرگ با لَچَک سفید و سوزنی می‌شوند.

حتی گستاخی گرانی بازار هم در برابر نجابت «یلدا» کم می‌آورد و همه این سادگی‌ها با یک بشقاب هندوانه قاچ کرده، انار دون کرده، مخلوط کشمش و نخودچی، باسلق و کدوی پخته شده روی کُرسی گرم مادربزرگ کافی است تا یک شب سرد و طولانی به ماندگارترین لحظه‌ها با خوش و بِش‌های فامیلی و به جا آوردن آئین‌های دیار کریم‌خان زند در بهترین برگ‌های خاطرات‌شان ثبت شود.

در این شب از انواع تخمه‌ها و میوه‌های خشک استفاده می‌کنند و سه ماه بعد جشن نوروز آغاز و علائم فیزیکی آبستن شدن طبیعت (زمین) ظاهر می‌شود، در ملایر رسم است که به پاس این شب به دخترانی که دوران نامزدی را سپری می‌کنند از طرف پدر داماد هدیه‌ای برای عروس فرستاده می‌شود که همراه یک قطعه پارچه یا یک قطعه طلا به اضافه "شوچره" به طرزی خاص آراسته و در یک یا چند سینی، خُنچه طَبَق گذاشته و توسط بانوان بخصوص دختران به خانه عروس فرستاده می‌شود.

خنچه‌برون؛ سنت دیرین دیار الوند در یلدا

بعضی خانواده‌ها غروب تنگ هدیه را توسط بانوان به خانه عروس می‌فرستند و بعضی دیگر هم بعد از صرف شام به اتفاق خانواده هدیه را به خانه عروس می‌برند و شب چله را در خانه عروس سپری می‌کنند، این رسم هدیه دادن پدر به دختر شوهر کرده سال‌ها همچنان تداوم دارد و غرض از این هدیه دادن فرصتی برای دیدار دختر، خواهر، فرزندان، همسر و آگاهی از وضع آنان است.

زود خوابیدن در این شب جایز نیست و در این شب انواع تنقلات و میوه‌ها تهیه و به خانه برده می‌شود و ساعاتی بعد از صرف شام به دور تنقلات که توسط بانوی خانه به طور خاصی در سینی یا روی کرسی چیده شده، جمع می‌شوند و ضمن گفت و شنودهای خانوادگی و بیانی داستان یا قصه‌ای، حکایتی و آوازی، تقلید صدا و نمایش برای اعضای خانواده و فامیل، "شِوچَره" می‌خورند تا شِوچِله سپری شود، اصولاً از میان میوه‌ها هندوانه از جایگاه خاصی برخوردار است و گندم، شاهدانه، تخمه هندوانه بو داده، سایه خشک، باسلق، فخری، سنجد شیر شیره انگور،کدو پخته، چغندر پخته و در سال‌های اخیر انواع میوه‌ها همچون موز، پرتقال و سیب هم به این سفره اضافه شده است.

در سابق تنقلات این شب اصولا از بازار خریداری نمی‌شد، مادر در طول تابستان و پاییز تخمه هندوانه، خربزه و طالبی خورده شده را جمع می‌کرد و برای این شب تدارک می‌دید، به همین قاعده تخمه کدوی مصرفی را دو سه روز قبل از شب چله بو می‌دادند، در خانواده‌ای که این تنقلاب نبود، توسط اقوام به طریقی به عنوان سوغاتی برایشان فرستاده می‌شد و بانوی خانه بخشی از آن را برای این شب نگهداری می‌کرد و به هر جهت همیاری اقوام و همسایه‌ها و بزرگان برای شب یلدا بسیار پررنگ و قوی بود.

تنها چیزی که از بازار تهیه می‌کردند نخودچی برای تهیه نخودچی کشمش بود، اما اکثر مادربزرگ‌ها برای این شب به یادمانی "قِوت خشک" درست می‌کردند و این معجون جزئی از مجموعه "شِوچَره" را تشکیل می‌داد، اما با گسترش شهرنشینی دیگر مادری در طول تابستان تخمه‌های هندوانه، خربزه و طالبی را برای این روز تدارک نمی‌بیند؛ همیاری رنگ باخته و همه چیز از بازار تهیه می‌شود، چه بخواهیم و چه نخواهیم طبقات اجتماعی شکل می‌گیرد و فاصله طبقات عمیق‌تر می‌شود و از بُعد انسانی این شب شاید لذت خوشگذرانی سال‌های قبل را ندارد.

شبی طولانی برای تجدید مهربانی‌ها

در بعضی روستاها در شب چله آش کله پاچه درست می‌کنند، گاه به کله پاچه، سیرابی و برخی هم دل و جگر گوسفند اضافه می‌کنند، اما مردمان قدیم در این استان در زمستان به علت نداشتن وسایل روشنایی زود می‌خوابیدند، حالا اما شب‌ها تغییر کرده و مردم تا دیر وقت بیدارند، به همین علت طعم و مزه یلدای سال‌های گذشته و حال بسیار متفاوت است و امروز ایرانیان در هر گوشه ایران زمین به بهانه این شب گردهم می‌آیند که یلدا بهانه خوبی است.

مردم شهرهای مختلف استان از جمله ازندریان در شب‌های چله به دیدار بزرگان و سالخوردگان فامیل می‌روند، از دیرباز شب یلدا در این شهر طی سه شب متوالی به نام‌های "چله بزرگه"، "چله وسطی" و "چله کوچیکه" جشن برگزار و از میهمانان پذیرایی می‌کنند؛ آجیل شب‌های چله آنها از تخمه نخودچی، کشمش، گندم و شاهدانه بوداده، گردو بادام و هندوانه دیم، انواع میوه و دیگر تنقلات بود، در این شب‌های استثنایی پس از صرف شام و خواندن دعای شکر در پای سفره، همگان در کنار هم از شادی‌ها و غم‌ها موفقیت‌ها، اعتقادات، امیدها و بیم‌هایشان می‌گویند.

بزرگترها و ریش سفیدان فامیل در این شب علاوه بر خواندن برخی از اشعار محلی و بیان خاطرات و داستان‌های کهن ایران زمین برای حضار، بازی‌هایی همچون «پُر یا پوچ»، «دزد بازی» رسم بود و همه با هم همبازی می‌شدند.

جشن چله زری نیز جشنی است که در روستای "دره میانه" ملایر برگزار می‌شد، در این روستا شب چله را "چله زری" می‌نامند، هنگام غروب آفتاب بانوی خانه به چشمه‌ می‌رود و جامی از آب چشمه می‌آورد و در طاقچه خانه‌شان رو به قبله می‌گذارد، خانواده‌ها زود هنگام شام می‌خورند و در انتظار چله می‌نشینند، اندکی بعد دو بشقاب نقل رنگارنگ روی کُرسی می‌گذارند که هر یک از افراد خانواده بر این باورند که تا سال دیگر همچون شمع "روشن دل" خواهند بود، طبق این رسم شمعی میان سینی گذاشته و روشن می‌کنند، سپس از میان دختران به قرعه یکی را برمی‌گزینند و نامش را "چله زری" می‌گذارند، آنگاه روی بام خانه تخت بسته و روی آن فرش می‌گسترند و بر تن آن دختر، جامه عروس می‌پوشانند و او را به تخت می‌نشانند، گروه نوازنده با کمانچه و ضرب می‌نوازد و مردم آبادی گرد تخت حلقه می‌زنند و این ترانه را می‌خوانند:

"چله زری چله زری امسال و سال دیگری/ عروس کیه، عروس کیه چله زری می‌باشه/ چو ماه تابان رخش چره پری می‌باشه/چشمش چو چشم آهو چه میگه تاق ابرو/
"دختر به نام زر زری، ابروی او شد یک وری/ چله زری چله زری جان، عزیزم ماه تابان/ مبارکه، مبارک شب چله مبارک/

"چله زری" عروس خوش قدم یلدا

سپس از هر خانه‌ای شمعی می‌آوردند و به گرد عروس که بالای تخت است، روشن می‌کنند مردان و زنان آبادی همگی دست بر روی شمع می‌گیرند و بر چهره کشیده و می‌گویند: "چله زری زردی ما از تو، سرخی تو از ما/

پس از سوختن شمع‌ها، مادر چله زری نقل رنگارنگ را روی سر عروس می‌ریزد و حاضران نقل‌ها را برمی‌چینند و از یکدیگر می‌قاپند، سپس زنانی که از چشمه آب آورده‌اند و در جامی روی تاقچه رو به قبله گذاشته‌اند، جام‌های آب را میآورند و مردان را از مجلس بیرون می‌کنند، زنان، دختران و تازه عروسان به گرد چله زری می‌مانند و تا نیمه شب می‌زنند و می‌رقصند، سپس دست به آب می‌زنند و هر کدام بشقابی شیرینی به چله زری هدیه می‌دهند آنگاه آتش بازی می‌کنند و می‌گویند: "آتش آتش بازیه، چله زری راضیه/ شب چله مبارک، شب چله مبارک/"

مراسم آتش‌بازی که پایان می‌یابد، زنان و دختران با "چله زری" روبوسی و خداحافظی می‌کنند و به خانه‌هاشان می‌روند به خانه که رسیدند به بچه‌هایشان می‌گویند: "بچه جان بگذار با آب دست چله زری چهره‌ات را بشویم که نحسیت برود، آنگاه همه خانواده دست و صورت خود را با آن آب می‌شویند.

سپس مرد و زن دو سوی تشت آب را می‌گیرند و به لب رودخانه آبادی می‌برند و می‌گویند: «خدایا! آنگونه که ما دست و روی خود و بچه‌ها را در این تشت آب شستیم، هر چه غم و غصه و پریشانی و نحسی و بدبختی و سیه‌روزی داریم، تا سال دیگر این موقع با آب این تشت به رودخانه ریختیم که آب ببرد و صلوات می‌فرستند».

اهالی بر این باورند که دو چله هست؛ «چله پاییز» که از شب سی آذرماه آغاز می‌شود و نامش "چله زری" است و دیگری «شب یلدا» که شب اول دی‌ماه و نامش "عمو چله جون" است.

"فال سوزن"، امیدها برای برآورده شدن آرزوهای یلدایی

آیین سنتی «فال سوزن» یکی از آداب و رسومی است که همه ساله گرما بخش محفل خانواده‌های دیار الوند در بلندترین شب سال است تا این شب را با خاطره‌ایی خوش به طلوع اولین روز زمستان پیوند بزنند، برگزاری این آیین در شب یلدا توسط بیشتر خانواده‌های همدانی رواج دارد و بانوان، دختران و پسران جوان و دم بخت علاقه زیادی به برگزاری آن دارند.

در این آیین یک تکه پارچه تازه آب ندیده را به دست دختر بچه نابالغی می‌دهند و آن دختر کوچک روی پارچه که بهتر است رنگ آن قرمز باشد، سوزن می‌زند و در این میان زنان سالمند خانواده از شعرهایی که از سالیان دور با خود زمزمه می‌کردند، می‌خوانند و حاضران مجلس پیش از خوانده شدن شعر و با هر بار سوزن زدن، در دل نیتی می‌کنند و شعر خوانده شده را پاسخی برای نیت خود می‌دانند، زنان همدانی معتقد هستند که هر سوزنی که به آن پارچه توسط دختر بچه زده می‌شود در واقع مهر تاییدی برای برآورده شدن آرزوهای آنان است و آن آرزو را برآورده شده می‌دانند.

در گذشته رسوم بسیار خوبی در نهاوند و روستاهای آن مرسوم بود که خیلی از آنها به فراموشی سپرده شده، اما با این حال هنوز تعدادی از آنها ادامه دارد، یکی از این مراسم‌ها آتش بازی مردان و زنان و دختران در وسط حیاط و منزل بود که برای دوری از شر و بدی‌ها آتش بزرگی را از چوب درست می‌کردند و همه دور آن می‌ایستادند که به وسیله آن با "چله زری" تا سال آینده روبوسی و خداحافظی می‌کنند.

نمایشی خانگی "عموچله جون" در نهاوند رسم بود، به این شکل که معتقدند: در این شب عموچله جون می‌آید و حتما درها و پنجره‌ها را باز می‌گذارند و قبل از غروب چراغ‌ها را روشن می‌کنند، چون بر این اعتقادند که اگر خانه‌شان روشن نباشد، عموچله جون قهر می‌کند و به خانه آنها نمی‌آید و نیامدن عموچله باعث درگیری در خانه می‌شود، به همین دلیل کُرسی را آماده کرده و روی آن ظرفی از شیر و شکر می‌گذارند، دو تا سبزه سبز می‌کنند یکی گاودانه و یکی گندم و همچنین ۴۰ نوع خوراکی روی کرسی می‌گذارند و به انتظار عموچله جون می‌نشینند.

و امروز که صدای پای یلدا دختر پاییز به گوش می‌رسد و غزل حافظ خواندیم و او پاسخ‌مان داد: «رَواقِ منظرِ چشمِ من آشیانهٔ توست، به لطفِ خال و خط از عارفان ربودی دل/دلت به وصلِ گل ای بلبل صبا خوش باد، عِلاج ضعفِ دلِ ما به لب حوالت کن/سرودِ مجلست اکنون فلک به رقص آرد، که شعرِ حافظِ شیرین سخن ترانهٔ توست»...